گنجور

بخش ۱۲۵ - گفتن شعیب که گریه ام از شوق جنت و ترس جهنم نیست

گریه هایم نی ز شوق جنت است
نی ز شوق حوری مه صورت است
جنت آن خواهد که جز جنت نیافت
نور جنت آفرین بر وی نتافت
باغ و جنت در بر او خرم است
کو به بزم خاص تو نامحرم است
حور و جنت دلکش و زیبا بود
پیش چشمی کز تو نابینا بود
هر که از جامت کشد ماء معین
سلسبیل اندر مذاقش پارگین
حور پیش دیده ای دارد جمال
که ندیده است آن جمال بیمثال
می خورد دهقان چنان شیرین گذر
که نخورده مرد بازرگان شکر
روستا بوسد لب یک پیرزن
چون ملک شه لعل خاتون ختن
خوانده ام اندر کتاب اختصاص
این خبر مخصوص از خاصان خاص
کاید اندر محشر از رب جلیل
از ملایک نازنین چندین قبیل
روی ها رخشنده چون تابنده هور
حله ها پا تا بسر از عین نور
تا به تربت گاه آن مرد خدا
پس دهد از جانب حقش ندا
هین ز جا برخیز ای در خواب ناز
خلد را ده از قدومت اهتزاز
خیز از جا گشته اندر نور غرق
روشن از نور جمالش غرب و شرق
پس بسر تاج گرامش برنهند
خلعت رحمت ورا در برکنند
آورندش پس جنیبتها ز نور
در رکابش جمله از نزدیک و دور
تا در آید در نگارستان جان
در گلستان حیات جاودان
در فضای بهجت و نور و صفا
در سرای رحمت خاص خدا
در نعیم ملک و رضوان کبیر
در جهان عشرت و عیش عبیر
بیند آنجا آنچه ناید در بیان
نی قلم داند نوشتن نی بیان
بیند آنجا گلستان در گلستان
گلستانها سر زده تا لامکان
چشمه ها آنجا روان ز آب حیات
چشمه ها شیرینتر از قند و نبات
سلسبیل و کوثر آنجا موج زن
چشمه های دیگر از خمر و لبن
چشمه هایی منبعش دریای جود
جود شاهنشاه اقلیم وجود
ساقیان اندر کنار چشمه ها
چشمهاشان پر ز ناز و عشوه ها
ساقیانی ره زده بر مهر و ماه
هر دو عالم شان اسیر یک نگاه
جمله را بر کف قدحهای بلور
عکس ساقی در قدح افکنده نور
بیند اندر چشمه ها از هر کنار
رسته گردد بید و شمشاد و چنار
نی ز جنس چوب و آب و باد و خاک
بلکه از یاقوت و لعل و در پاک
مرغها بر شاخها اندر نوا
در نوای جانفزای دلربا
هر طرف بیند چمن اندر چمن
غنچه و گل یاسمین و نسترن
غنچه ها بی خار و سنبل بی خزان
لاله ها بی داغ و گل بی پاسبان
صف کشیده حوریان از هر طرف
زلفها بر دوش و ساغرها بکف
چون درآید اندر آن عشرت سرا
دل ز غم فارغ شود جان از عنا
آورندش پس جنیبتهای خاص
وز کرامتها دهندش اختصاص
حور و غلمان و ملایک بیکران
در رکابش طوقو گویان روان
بگذرد تا از هزاران مملکت
مملکتها خارج از نعت و صفت
پیش هر ملکی بود ملک نخست
همچو گلشن در بر گلخن درست
چون بهر منزل رسد گوید که این
جنت من باشد و خلدبرین
باز گویندش که بگذر ای فلان
ای بود از محفلت یک داستان
مختصر سازم که شرح آنچه دید
کی توان در رشته گفتن کشید
بگذرد زین مملکتها ناگهان
افتد اندر بحر نور بیکران
نور در نور و ضیاء اندر ضیاء
ناپدیدش ابتدا و انتها
دیده بگشاید ببیند هر طرف
قصر در قصر و غرف اندر غرف
قصرها و غرفها تا لامکان
هم گرفته شرق و غرب آن جهان
قصرها بالای هم از هر طرف
غرفها مبنیه بر فوق غرف
حوریان در غرفها بر تخت ناز
عشوه هاشان دلفریب اهل راز
باشد آن نور تلالؤ در قصور
وز مه رخسار مهر آثار حور
نورشان از جبهه و رومی عنق
بر فضای جنت افکنده تتق
ناگهان از صقع بالا بر نشیب
پرتوی نور افکند با فر و زیب
آنچنان کز نور آن ضوء سنی
نور دیگر را نماند روشنی
از تلالؤ خیره گردد چشم او
آیدش از فر و حشمت سر فرو
وهم دوراندیش آرد در گمان
کاین بود نور خداوند جهان
خواهد افتد بر زمین بهر سجود
آن ملک گوید که هین برخیز زود
این چه وهم است و چه تصویر و خطا
این نه نور ذات پاک کبریا
حوری خاص تو در کاخ رفیع
سر برون آورد با چهر بدیع
بود این نور بدیع از روی او
هشت جنت عطرگین از بوی او
پس بویژه آید آن زیبا صنم
تا بر آن بنده ی بس محترم
پس بگیرد دست او را تا بناز
آورد تا بر سریر عز و ناز
نعمت جاوید بی رنج و رخام
ملک جاویدان و عز مستدام
صحت خالی ز تشویش و سقم
عشرت فارغ ز اندوه و الم
عز و ناز دایم و ملک ابد
نعمتی افزون ز احصا و عدد
نعمتی افزون که گویم کنت کیت
اینقدر بس اذرأیت ثم رأیت
آنچه را آن پادشاه بی نظیر
هم نعیمش گوید و ملک کبیر
من چه گویم با زبان گنگ و لال
یا چه بنویسم از این بشکسته بال
آنچه در خاطر نیاید مثل آن
کی توانم من کنم آن را بیان
ور بگویم آنچه آید در مقال
نی کسی را هوش می ماند نه حال
چرخ در وجد آید و خندان شود
گرچه رقاص است صدچندان شود
خاک را از شوق هوش از سر شود
گرچه بیهوش است بیهش تر شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه هایم نی ز شوق جنت است
نی ز شوق حوری مه صورت است
هوش مصنوعی: گریه‌هایم نه از شادی بهشت و حوری‌های زیباست.
جنت آن خواهد که جز جنت نیافت
نور جنت آفرین بر وی نتافت
هوش مصنوعی: بهشت فقط به کسی می‌رسد که جز بهشت چیزی نخواهد و نور بهشت هرگز بر او نتابد.
باغ و جنت در بر او خرم است
کو به بزم خاص تو نامحرم است
هوش مصنوعی: باغ و بهشت در کنار او شاداب و سرسبز است، زیرا او در جمع خاص تو جایی ندارد و غریبه است.
حور و جنت دلکش و زیبا بود
پیش چشمی کز تو نابینا بود
هوش مصنوعی: بهشت و حوریان با زیبایی‌هایشان زمانی جذاب و دلنشین هستند که چشمان کسی که از عشق تو غافل است، قادر به دیدن این زیبایی‌ها نیست.
هر که از جامت کشد ماء معین
سلسبیل اندر مذاقش پارگین
هوش مصنوعی: هر کسی که از نوشیدنی تو بنوشد، طعمش مانند آب زلال و شیرین خواهد بود.
حور پیش دیده ای دارد جمال
که ندیده است آن جمال بیمثال
هوش مصنوعی: زیبایی حوری که در پیش دیدگانش است، چنان است که هیچ کس مانند آن را ندیده است.
می خورد دهقان چنان شیرین گذر
که نخورده مرد بازرگان شکر
هوش مصنوعی: دهقان به اندازه‌ای از می نوشیده است که حتی تاجرانی که شکر می‌خورند، تجربه‌ای به شیرینی آن ندارند.
روستا بوسد لب یک پیرزن
چون ملک شه لعل خاتون ختن
هوش مصنوعی: روستا مانند پادشاهی است که لب‌های یک پیرزن را می‌بوسد، همان‌طور که ملک شه لعل، خاتون ختن را مورد محبت قرار می‌دهد.
خوانده ام اندر کتاب اختصاص
این خبر مخصوص از خاصان خاص
هوش مصنوعی: در کتابی خوانده‌ام که این خبر ویژه‌ای از افراد خاص را به خود اختصاص داده است.
کاید اندر محشر از رب جلیل
از ملایک نازنین چندین قبیل
هوش مصنوعی: در روز قیامت، پروردگار بزرگ به همراه گروهی از فرشتگان زیبا و نیکوکار خواهد بود.
روی ها رخشنده چون تابنده هور
حله ها پا تا بسر از عین نور
هوش مصنوعی: چهره‌ها درخشان و روشن مانند تابش خورشید هستند و لباس‌ها از سر تا پا از جلوه نور پر شده‌اند.
تا به تربت گاه آن مرد خدا
پس دهد از جانب حقش ندا
هوش مصنوعی: به محل دفن آن مرد خدا برو که از طرف خدا صدایی به گوش می‌رسد.
هین ز جا برخیز ای در خواب ناز
خلد را ده از قدومت اهتزاز
هوش مصنوعی: بیدار شو و از خواب بیدار بگرد، باغ بهشت را با وجود تو به حرکت درآور.
خیز از جا گشته اندر نور غرق
روشن از نور جمالش غرب و شرق
هوش مصنوعی: از جایت برخیز و در نوری که به خاطر زیبایی‌اش تو را در بر گرفته غرق شو؛ نوری که هم در غرب و هم در شرق می‌درخشد.
پس بسر تاج گرامش برنهند
خلعت رحمت ورا در برکنند
هوش مصنوعی: پس بر سر تاج باارزش او، خلعت رحمت می‌پوشانند و او را در بر می‌گیرند.
آورندش پس جنیبتها ز نور
در رکابش جمله از نزدیک و دور
هوش مصنوعی: او را با ویژگی‌های نیکو و روشنی همراه می‌آورند و همه از نزدیک و دور در خدمت او هستند.
تا در آید در نگارستان جان
در گلستان حیات جاودان
هوش مصنوعی: وقتی که جان به زیبایی و عشق وارد شود، زندگی جاودانه‌ای به دست می‌آید که چون گلستانی سرسبز و زیباست.
در فضای بهجت و نور و صفا
در سرای رحمت خاص خدا
هوش مصنوعی: در محیطی پر از شادی و روشنایی و آرامش، در خانه‌ای که ویژه رحمت خداوند است.
در نعیم ملک و رضوان کبیر
در جهان عشرت و عیش عبیر
هوش مصنوعی: در بهشت و مکان‌های خوشبختی، شادی و لذت زیادی وجود دارد.
بیند آنجا آنچه ناید در بیان
نی قلم داند نوشتن نی بیان
هوش مصنوعی: در آنجا چیزهایی را می‌بیند که قابل بیان نیستند، نه قلم توان نوشتن آنها را دارد و نه کلام می‌تواند آن را به درستی توصیف کند.
بیند آنجا گلستان در گلستان
گلستانها سر زده تا لامکان
هوش مصنوعی: در آنجا سرزمین زیبایی را می‌بیند که در آن باغ‌ها و گل‌زارهای فراوانی وجود دارد و این زیبایی به سراسر عالم گسترش یافته است.
چشمه ها آنجا روان ز آب حیات
چشمه ها شیرینتر از قند و نبات
هوش مصنوعی: آب زلال و حیاتی در آنجا جریان دارد، و این آب از شیرینی قند و نبات نیز گواراتر است.
سلسبیل و کوثر آنجا موج زن
چشمه های دیگر از خمر و لبن
هوش مصنوعی: در آنجا که جویبارهای پاک و خوشگوار جاری است، چشمه‌های دیگری از نوشیدنی‌های دلپذیر و شیری نیز وجود دارد.
چشمه هایی منبعش دریای جود
جود شاهنشاه اقلیم وجود
هوش مصنوعی: چشمه‌هایی که از آنها آب جاری می‌شود، منبعی هستند که برآمده از دریای سخاوت و بخشش پادشاهی در زمین وجود است.
ساقیان اندر کنار چشمه ها
چشمهاشان پر ز ناز و عشوه ها
هوش مصنوعی: در کنار چشمه‌ها، ساقی‌ها با چهره‌های زیبا و فریبنده حضور دارند و نگاه‌هایشان پر از ناز و دلربایی است.
ساقیانی ره زده بر مهر و ماه
هر دو عالم شان اسیر یک نگاه
هوش مصنوعی: ساقیانی که در میکده همواره می‌چرخند، بر زیبایی و نور ماه و خورشید تسلط دارند و هر دو جهان در اسارت یک نگاه دلربا هستند.
جمله را بر کف قدحهای بلور
عکس ساقی در قدح افکنده نور
هوش مصنوعی: همه چیز بر روی لیوان‌های شفاف منعکس شده و تصویر ساقی در این لیوان‌ها نورافشانی کرده است.
بیند اندر چشمه ها از هر کنار
رسته گردد بید و شمشاد و چنار
هوش مصنوعی: در کنار چشمه‌ها، درختانی مانند بید، شمشاد و چنار رشد می‌کنند و شکوفا می‌شوند.
نی ز جنس چوب و آب و باد و خاک
بلکه از یاقوت و لعل و در پاک
هوش مصنوعی: این ساز از مواد طبیعی مثل چوب، آب، باد و خاک ساخته نشده است، بلکه از گوهرهای قیمتی مانند یاقوت و لعل و از محیطی پاک و با ارزش تشکیل شده است.
مرغها بر شاخها اندر نوا
در نوای جانفزای دلربا
هوش مصنوعی: پرندگان بر روی درختان با صدای دلنواز و جذاب، آواز می‌خوانند و این آوا، روح را زنده و شاداب می‌کند.
هر طرف بیند چمن اندر چمن
غنچه و گل یاسمین و نسترن
هوش مصنوعی: هر طرف را که نگاه می‌کنی، در دل چمن، غنچه‌ها و گل‌های یاسمین و نسترن به چشم می‌خورد.
غنچه ها بی خار و سنبل بی خزان
لاله ها بی داغ و گل بی پاسبان
هوش مصنوعی: گل‌ها بدون خار و سنبل‌ها بدون فصل خزانی، لاله‌ها بدون زخم و گل‌ها بی‌نگهبان هستند.
صف کشیده حوریان از هر طرف
زلفها بر دوش و ساغرها بکف
هوش مصنوعی: حوریان در یک صف از هر سو ایستاده‌اند، زلف‌هایشان بر دوش افتاده و در دستانشان جام‌هایی وجود دارد.
چون درآید اندر آن عشرت سرا
دل ز غم فارغ شود جان از عنا
هوش مصنوعی: زمانی که به آن باغ خوشی وارد شوم، دل از غم‌ها رها می‌شود و جان از سختی‌ها آزاد می‌گردد.
آورندش پس جنیبتهای خاص
وز کرامتها دهندش اختصاص
هوش مصنوعی: آنها او را می‌آورند و ویژگی‌های خاص او را به دیگران می‌نمایانند و از کرامت‌های او به‌طور ویژه یاد می‌کنند.
حور و غلمان و ملایک بیکران
در رکابش طوقو گویان روان
هوش مصنوعی: بهشت پر از زیبایی و نعمت‌هایی چون حوریان، جوانان زیبا و فرشتگان بی‌پایان در خدمت او هستند، در حالی که در اطرافش با احترام و محبت حرکت می‌کنند.
بگذرد تا از هزاران مملکت
مملکتها خارج از نعت و صفت
هوش مصنوعی: باید صبر کرد تا از میان هزاران کشور، کشورهای دیگری پدید آید که از توصیف و ویژگی‌ها فراتر باشند.
پیش هر ملکی بود ملک نخست
همچو گلشن در بر گلخن درست
هوش مصنوعی: پیش هر فرشته‌ای، ملک بزرگ و اولیه‌ای وجود داشت که مانند یک باغ گل، در میان آتش سرخ قرار داشت.
چون بهر منزل رسد گوید که این
جنت من باشد و خلدبرین
هوش مصنوعی: زمانی که به مقصدی برسد، می‌گوید که اینجا بهشت من است و جای خوشبختی من.
باز گویندش که بگذر ای فلان
ای بود از محفلت یک داستان
هوش مصنوعی: به او می‌گویند که ای فلان، از جمع ما بگذر، تو که در این محفل داستانی را روایت کردی.
مختصر سازم که شرح آنچه دید
کی توان در رشته گفتن کشید
هوش مصنوعی: می‌خواهم به‌طور خلاصه بگویم که توصیف آنچه دیدم چقدر دشوار است و نمی‌توان همه‌چیز را با کلمات بیان کرد.
بگذرد زین مملکتها ناگهان
افتد اندر بحر نور بیکران
هوش مصنوعی: ناگهان از این سرزمین‌ها می‌گذرد و به دریاچه‌ای از نور بی‌پایان خواهد افتاد.
نور در نور و ضیاء اندر ضیاء
ناپدیدش ابتدا و انتها
هوش مصنوعی: درخشندگی و روشنی در روشنی دیگر، به گونه‌ای که آغاز و پایان آن قابل مشاهده نیست.
دیده بگشاید ببیند هر طرف
قصر در قصر و غرف اندر غرف
هوش مصنوعی: چشم باز می‌شود و در هر سو، قصرها و اتاق‌های زیبا دیده می‌شوند.
قصرها و غرفها تا لامکان
هم گرفته شرق و غرب آن جهان
هوش مصنوعی: قصرها و اتاق‌ها تا جایی که می‌شود، شرق و غرب آن جهان را در بر گرفته‌اند.
قصرها بالای هم از هر طرف
غرفها مبنیه بر فوق غرف
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف قصرهای بلند و زیبا پرداخته شده که هر طرف آن‌ها اتاق‌ها و فضاهای مختلفی وجود دارد. این قصرها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که دارای طبقات و فضاهای متعدد و متنوعی هستند.
حوریان در غرفها بر تخت ناز
عشوه هاشان دلفریب اهل راز
هوش مصنوعی: حوریان در بالاها بر تخت‌های زیبا نشسته‌اند و با ناز و دلربایی خود، اهل راز و شخصیت‌های خاص را جذب می‌کنند.
باشد آن نور تلالؤ در قصور
وز مه رخسار مهر آثار حور
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشش نور در قصرها اشاره دارد و بیان می‌کند که این نور، از چهره ماه و نشانه‌های زیبایی حوری‌ها ناشی می‌شود. به طور کلی، تصویری از زیبایی و جذابیت رویایی را ترسیم می‌کند که در محلی شگفت‌انگیز و مجلل جلوه‌گر است.
نورشان از جبهه و رومی عنق
بر فضای جنت افکنده تتق
هوش مصنوعی: نور آنها از جبهه‌ها و چهره‌های رومیان بر فضای بهشت تابیده است.
ناگهان از صقع بالا بر نشیب
پرتوی نور افکند با فر و زیب
هوش مصنوعی: ناگهان از بلندی، پرتو نوری بر سراشیبی تابید که زیبایی و جذابیت خاصی داشت.
آنچنان کز نور آن ضوء سنی
نور دیگر را نماند روشنی
هوش مصنوعی: از آن چنان نوری که از آن نور بزرگ می‌تابد، هیچ نوری دیگری نمی‌تواند روشنی داشته باشد.
از تلالؤ خیره گردد چشم او
آیدش از فر و حشمت سر فرو
هوش مصنوعی: چشم او از درخشش چیزهایی که می‌بیند خیره می‌شود و به خاطر زیبایی و شکوه آن چیزها سرش را پایین می‌آورد.
وهم دوراندیش آرد در گمان
کاین بود نور خداوند جهان
هوش مصنوعی: اندیشه‌ی پخته و دوراندیشی می‌تواند انسان را به این باور برساند که این نور، همان نور الهی است که بر جهان می‌تابد.
خواهد افتد بر زمین بهر سجود
آن ملک گوید که هین برخیز زود
هوش مصنوعی: فرشته‌ای که برای سجود به زمین می‌آید، به سرعت از خداوند دستور می‌گیرد که برخیزد.
این چه وهم است و چه تصویر و خطا
این نه نور ذات پاک کبریا
هوش مصنوعی: این چه تفکری است و چه تصوری که به وجود آمده است؟ این حقیقتی نیست جز نور خالص و مقدس خداوند متعال.
حوری خاص تو در کاخ رفیع
سر برون آورد با چهر بدیع
هوش مصنوعی: زنی زیبا و خاص تو از قصر بلند بیرون آمد و چهره‌ای خیره‌کننده داشت.
بود این نور بدیع از روی او
هشت جنت عطرگین از بوی او
هوش مصنوعی: این نور زیبا از چهره اوست و هشت بهشت را با عطر خوشش معطر کرده است.
پس بویژه آید آن زیبا صنم
تا بر آن بنده ی بس محترم
هوش مصنوعی: پس به‌خصوص آن معشوق زیبا خواهد آمد تا بر آن بنده‌ی بسیار محترم خود نظر کند.
پس بگیرد دست او را تا بناز
آورد تا بر سریر عز و ناز
هوش مصنوعی: پس او دستش را می‌گیرد تا بتواند با آن از خود زیبایی و افتخار به نمایش بگذارد و بر تخت سلطنت و بزرگی قرار گیرد.
نعمت جاوید بی رنج و رخام
ملک جاویدان و عز مستدام
هوش مصنوعی: خوشبختی پایدار و بی زحمت، سرزمین جاودانی و عزت همیشگی.
صحت خالی ز تشویش و سقم
عشرت فارغ ز اندوه و الم
هوش مصنوعی: در این جمله، به حالتی اشاره شده که از اضطراب و نگرانی دور است و خوشبختی از غم و درد آزاد است. به طور کلی، به وصف آرامش و شادی اشاره دارد که در آن هیچ گونه پریشانی یا رنجی وجود ندارد.
عز و ناز دایم و ملک ابد
نعمتی افزون ز احصا و عدد
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی همیشه پایدار است و سلطنتی که همیشگی است، به اندازه‌ای نعمت دارد که قابل شمارش و اندازه‌گیری نیست.
نعمتی افزون که گویم کنت کیت
اینقدر بس اذرأیت ثم رأیت
هوش مصنوعی: خوشمزگی و نعمتی وجود دارد که وقتی در مورد آن صحبت می‌کنم، می‌فهمم که چقدر ارزشمند است و بعد از آن به‌شکافتی می‌رسید که به واقعیت‌های آن پی می‌برم.
آنچه را آن پادشاه بی نظیر
هم نعیمش گوید و ملک کبیر
هوش مصنوعی: هر چه را آن پادشاه بی‌نظیر می‌گوید، نعمت‌های او و سلطنت بزرگش نیز در آن نهفته است.
من چه گویم با زبان گنگ و لال
یا چه بنویسم از این بشکسته بال
هوش مصنوعی: من چه چیزی می‌توانم بگویم وقتی زبانم خاموش و ناتوان است یا چه چیزی می‌توانم بنویسم از این دل شکسته و پر از درد؟
آنچه در خاطر نیاید مثل آن
کی توانم من کنم آن را بیان
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ذهنم نرسد، چگونه می‌توانم آن را بیان کنم؟
ور بگویم آنچه آید در مقال
نی کسی را هوش می ماند نه حال
هوش مصنوعی: اگر من آنچه را که در ذهن دارم بیان کنم، هیچ‌کس توانایی درک آن را نخواهد داشت و نه می‌تواند در آن لحظه حالش را حفظ کند.
چرخ در وجد آید و خندان شود
گرچه رقاص است صدچندان شود
هوش مصنوعی: اگرچه گردونه زندگی به رقص در می‌آید و شاداب می‌شود، اما این شادی به خاطر تلاش و هنر یک رقاص نیست، بلکه بسیار بیشتر از آن است.
خاک را از شوق هوش از سر شود
گرچه بیهوش است بیهش تر شود
هوش مصنوعی: خاک به شعف و شوری می‌آید که حتی اگر فردی بی‌خبر و بی‌هوش باشد، همچنان او را به حالت بی‌خودی و حیرت می‌کشاند.