بخش ۱۱۱ - حکایت شوریده ای که به کلیسای نصاری رفت
بود یک شوریده در شهر هری
از بد و از نیک این عالم بری
رسته ای از دام ننگ و قید و نام
خودپرستی را بخود کرده حرام
گه گاهی در خراباتش گذر
گاه دیگر میکده او را مقر
خلوت او سردم رندان پاک
منزل او محفل هر سینه چاک
از قدوم او فقیهی نیکنام
داد تشریف هری با احتشام
اهل شهر اندر لقایش سربسر
می ربودندی سبق از یکدگر
هم وضیع و هم شریف از هر طرف
ره سپر سویش پی درک شرف
شد روان آن مردک شوریده نیز
تا زیارتگاه آن شیخ عزیز
گوهری آرد به کف از آن صدف
تا ز فیض خدمتش یابد شرف
چونکه شیخ از مقدمش آگاه شد
جان او با صد غضب همراه شد
گفت ای ناپاک ضایع روزگار
ای که دارد دین اسلام از تو عار
با مسلمانانت آمیزش ز چیست
رو که این محفل مقام چون تو نیست
با نصاری بایدت آمیختن
خون تو اندر کلیسا ریختن
هین برو ای گبر از مسجد برون
هین برو سوی کلیسا ای زبون
رو برون راه کلیسا پیش گیر
زمره ی نصرانیان هم کیش گیر
هست ز امثال تو دین خوار و ذلیل
هست مسجد در حنین و در عویل
چونکه آن شوریده بشنید این سخن
بی سخن آمد برون زان انجمن
زمره ی یاران خود آواز کرد
ساز رفتن تا کلیسا ساز کرد
دور خود خاصان خود را گرد کرد
شد به آهنگ کلیسا ره نورد
گفت ای یاران بزرگی را سخن
بر زبان بگذشته اندر انجمن
واجب آمد امتثال امر او
کی بود مرد خدا بیهوده گو
گفته ی ارباب دین افسانه نیست
تا ببینم سر این فرموده چیست
پس به عزم آن کلیسا شد روان
بود آن شوریده در شهر ازمهان
چونکه ترسایان از این آگه شدند
در کلیسا جملگی جمع آمدند
راهب تثلیث و موسائی تمام
پادری و مادری و خاص و عام
زیور و پیرایه بیحد خواستند
زان در و دیوار دیر آراستند
وندران هم زنگ و هم ناقوسها
در خروش آورده بر ناموسها
یکطرف بر طاقها با فر و زیب
خاجها بنهاده از یکسو صلیب
صورت عیسی و مریم در فراز
آن دو صورت دیر ایشان را طراز
آن دو تمثال اندرین محفل به صدر
چون میان اختوران تابنده بدر
جمله توراسایان رده اندر رده
در برابرشان ستاده صف زده
صورتی از نسخ اصنام و ظلام
سوی آنها روی آن قوم لئام
صورتی پا تا به سر در انفعال
انفعال فعل قوم بدفعال
صورتی از شرم و خجلت در عرق
تا چرا خواندندشان مالیس حق
صورتی از جنس ما هم ینحتون
زمره ی نصرانیانش یعبدون
یعبدونها وهی بالقول الصریح
حیث یسمع من له السمع الصحیح
با زبانی کو شناسد اهل دل
نشنود آن را بغیر از گوش دل
نشهد ان الله ربی ما ولد
لا و لا کان له کفوا احد
بی زبانان جهان را صد زبان
نی سخن در پرده نی فاش و عیان
این گواهی را همه گویاستند
زین گواهی زنده و برجاستند
هیچ ذره در جهان پیدا نشد
گر به توحید خدا گویا نشد
از عدم چیزی نیامد در وجود
کو گواهی صدق بر وحدت نبود
برگها و سبزه های بوستان
هر ورق را سوره ی توحید دان
هر گیاهی کز زمین سر بر زند
فاش گوید قل هوالله احد
در فلک بین اختوران بیشمار
نور وحدت از جبین شان آشکار
هر سو مویی که بینی در جهان
جملگی باشد نشان زان بی نشان
کثرت ما شاهد یکتاییش
ربط با هم آیت داناییش
ای بزرگ آن پادشاه بی نشان
کش بود هرچیز می بینی نشان
من چه گویم این دهانم چاک باد
بر سر و مدح و ثنایم خاکباد
بی نشان ماییم و هستی های ما
وین عدمهایی که شد هستی نما
نی کسی یابد نشان از بودمان
آتشی نی گرمی و نی دودمان
نی نشانی در خود از هستی پدید
اینچنین هستی بگو یا رب که دید
ما نه خود هستیم و نی خود نیستیم
می ندانم کیستیم و چیستیم
هست اگر بودیم کی فانی شدیم
کی اسیر جهل و نادانی شدیم
کی به زندان مکان بودیم بند
کی زمان کردی بگردنمان کمند
هست را با این گرفتاری چه کار
هست را با ذلت و خواری چه کار
هست را کی نیستی تاری شود
چیزی از خود چون شود عاری شود
در عدم هستیم برگو از کجاست
این بیا و این برو این داد خواست
اینهمه فریادهای و هو زکیست
این بگیر و این بده از بهر چیست
ور بگویی شد مخمر از حکم
این نمایش از وجود و از عدم
عقل باور کی کند زیرا که نیست
ماحصل در هر مزاج هست و نیست
گر بود چیزی ورای این سه است
گرچه گویندش پی تفهیم هست
من نمی دانم ولی خود چیست آن
هرچه هست از صنع یزدانی ست آن
من نمی دانم نه تو ای یار من
این نه کار تو بود نی کار من
این مقام حیرت اندر حیرتوست
حیرت اینجا عین علم و حکمت است
این خنک آنکو بحیرت باز شد
فارغ از اوهام و از پندار شد
پای استدلال و برهان را شکست
از کمند سست و استدلال جست
لنگ باشد پای برهان و دلیل
مستدل خود زار و رنجور و علیل
مستدل رنجور و زار و مبتلا
چوب استدلالش اندر کف عصا
می رود با این عصا گامی سه چار
می فتد گاه از یمین و گه یسار
می رود افتان و خیزان چند گام
گاه باشد در قعود و گه قیام
عاقبت آید به بستر باز پس
خسته و پیچیده در حلقش نفس
نی ز سیرش منزلی گردیده طی
نی بسویش مقصد از آن برده پی
نی ز میدان برده گویی زین عصا
نی سبق بگرفته بر پیری دوتا
با خری گر سبقت اندیشی گرفت
آن خر لاغر بر آن پیشی گرفت
بایدت گر سوی مقصد تاختن
باید از کف این عصا انداختن
ترک کردن تکیه بر این چوب سست
دفع رنجوری ز خود کردن نخست
چیست رنجوری تو اوصاف تو
تیره زانها گشته آب صاف تو
بحث ما ز امراض پنهانی بود
وان مرض حمای جسمانی بود
از هوای نفس و آن طبع عفن
کشته است اخلاط نفسانی بتن
گشته وهم و شهوت و خلط و غضب
محترق از آن هوای مکتسب
نفس را عارض شده سوءالمزاج
الله الله کوششی کن در علاج
نفس بیمار است پرهیزش بده
رحم کن حلوا به نزد او منه
نفس تو مهموم و محرور است و زار
بهر حق خرما ز بهر او میار
بر سر طبع و هوایش خاک کن
نفس را ز اخلاط فاسد پاک کن
زاید از این خلطها بیحد و مر
کرمها در اندرونت ای پسر
کرم نی بل اژدهای هفت سر
هر سری را صد سر دیگر ببر
هان و هان از خلط خود را پاک کن
اژدها و کرم را در خاک کن
نفس نبود اینکه داری ای فتی
غار در غاری بود پر اژدها
نفس نبود بلکه غار اژدهاست
اندر آن از اژدها انبارهاست
هر که زین اخلاط خود را پاک کرد
سینه و طبع و هوا را چاک کرد
ای خوش آن جانی کزین اهوا برست
رستن از اینها جهاد اکبر است
نفس را کردی چه فانی زین مواد
فارغش کردی ز امراض و فساد
ده غذا او را ز اخلاق نکو
تا که گردی شیر مرد و زفت او
تا توانی شو به وی یکتا و فرد
زورمند و پهلوان و شیرمرد
وانگهی بر رخش شرعش کن سوار
هم عنانش را به بینایی سپار
پس سوی مقصد برانگیزان تو رخش
رخش سرعت می رساند تا به عرش
بر براق شرع اگر بندی رکاب
این براقت بگذراند از حجاب
از شریعت کن طریقت ای رفیق
تا حقیقت می رسی از این طریق
از شریعت رو حقیقت را ببین
ربک فاعبد فیأتیک الیقین
چون از این ره رفتی ای زیبا جوان
می شناسی آنچه دانستن تو آن
می شناسی خویش را بیتاب و پیچ
هیچ بن هیچ ابن بن هیچ بن هیچ
ای که دانستی که هستی بی نشان
نی کسی کو هم نهان شد هم عیان
بخش ۱۱۰ - در بیان گردیدن مجنون گرد سگ کوی لیلی: هر سگی در کوی او دارد گذاربخش ۱۱۲ - در بیان آنکه نزد عاقل هرچه هست علامت توحید است و معنی بی نشانی خدا چیست: آنکه او باشد نشان خویشتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود یک شوریده در شهر هری
از بد و از نیک این عالم بری
هوش مصنوعی: در شهر هری، مردی دیوانه بود که از خوبی و بدی این دنیا جدا بود.
رسته ای از دام ننگ و قید و نام
خودپرستی را بخود کرده حرام
هوش مصنوعی: شما از دام و زنجیر ننگ و خودپرستی آزاد شدهاید و این کار را برای خود حرام کردهاید.
گه گاهی در خراباتش گذر
گاه دیگر میکده او را مقر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در محلی که اهل معصیت و گناه تجمع دارند، او به میکدهای دیگر میرود که برایش خوشایند است.
خلوت او سردم رندان پاک
منزل او محفل هر سینه چاک
هوش مصنوعی: محل خلوت او، مکانی آرام و بینظیر است و با ویژگیهای خاصی که دارد، پذیرای افراد با دلهای شکسته و رنجور است.
از قدوم او فقیهی نیکنام
داد تشریف هری با احتشام
هوش مصنوعی: به موجب ورود او، عالِمی معروف و با صلاحیت به دنیا آمد و مقام و منزلتی با وقار به هری داده شد.
اهل شهر اندر لقایش سربسر
می ربودندی سبق از یکدگر
هوش مصنوعی: مردم شهر وقتی او را میدیدند، همگی به سمت او میرفتند و تلاش میکردند که از یکدیگر سبقت بگیرند.
هم وضیع و هم شریف از هر طرف
ره سپر سویش پی درک شرف
هوش مصنوعی: همه، از هر قشر و طبقهّای، چه پایینمرتبه و چه با احترام، به سوی او میروند و در تلاشند تا ارزش و بزرگی او را درک کنند.
شد روان آن مردک شوریده نیز
تا زیارتگاه آن شیخ عزیز
هوش مصنوعی: آن مرد دیوانه به روح خود شتابان به زیارتگاه آن عالم بزرگ رفت.
گوهری آرد به کف از آن صدف
تا ز فیض خدمتش یابد شرف
هوش مصنوعی: از درون صدف، مرواری به دست میآید که به دلیل خدمات و نعمتهایش، ارزش و مقام بزرگی پیدا میکند.
چونکه شیخ از مقدمش آگاه شد
جان او با صد غضب همراه شد
هوش مصنوعی: وقتی شیخ از ورود او مطلع شد، جانش پر از خشم شد.
گفت ای ناپاک ضایع روزگار
ای که دارد دین اسلام از تو عار
هوش مصنوعی: ای روزگار ناپاک و بینام و نشان، تو که بر دین اسلام عیب و کوتاهی میزنی.
با مسلمانانت آمیزش ز چیست
رو که این محفل مقام چون تو نیست
هوش مصنوعی: با مسلمانان ارتباط بگیر و به چه دلیل؟ زیرا در این جمع، کسی به مقام تو نمیرسد.
با نصاری بایدت آمیختن
خون تو اندر کلیسا ریختن
هوش مصنوعی: با مسیحیان باید تعامل و دوستی برقرار کنی، حتی اگر لازم باشد فدای آنها شوی.
هین برو ای گبر از مسجد برون
هین برو سوی کلیسا ای زبون
هوش مصنوعی: برو بیرون از مسجد ای بی faith، و به سمت کلیسا برو ای ناتوان.
رو برون راه کلیسا پیش گیر
زمره ی نصرانیان هم کیش گیر
هوش مصنوعی: به سمت کلیسا برو و از جمع مسیحیان هممذهب خودت را پیدا کن.
هست ز امثال تو دین خوار و ذلیل
هست مسجد در حنین و در عویل
هوش مصنوعی: ای کسانی که مانند تو هستید، دین به ذلت و خوارگی افتاده است. در مکانی مانند حنین و عویل، هرچند مساجد برپا شده، اما روح دین در خطر است.
چونکه آن شوریده بشنید این سخن
بی سخن آمد برون زان انجمن
هوش مصنوعی: زمانی که آن دیوانه این حرف را شنید، بیسخن از آن جمع خارج شد.
زمره ی یاران خود آواز کرد
ساز رفتن تا کلیسا ساز کرد
هوش مصنوعی: دوستهایش را خود دعوت کرد که به راهی بروند و به کلیسا برسانند.
دور خود خاصان خود را گرد کرد
شد به آهنگ کلیسا ره نورد
هوش مصنوعی: او به دور خود افرادی خاص را جمع کرد و با هدفی مقدس به سمت کلیسا حرکت کرد.
گفت ای یاران بزرگی را سخن
بر زبان بگذشته اندر انجمن
هوش مصنوعی: دوستان عزیز، در جمعی بزرگ صحبت درباره موضوعی را آغاز کردهاند.
واجب آمد امتثال امر او
کی بود مرد خدا بیهوده گو
هوش مصنوعی: انجام فرمان خدا لازم است؛ آیا مردان خدا بیهوده صحبت میکنند؟
گفته ی ارباب دین افسانه نیست
تا ببینم سر این فرموده چیست
هوش مصنوعی: نظر و سخن پیشوایان دین حقیقی و واقعی است و من در اینجا منتظر چگونگی و علت این گفته هستم.
پس به عزم آن کلیسا شد روان
بود آن شوریده در شهر ازمهان
هوش مصنوعی: پس آن شیدا با اراده به سمت کلیسا روانه شد و در شهر از مِهَان، به راه خود ادامه داد.
چونکه ترسایان از این آگه شدند
در کلیسا جملگی جمع آمدند
هوش مصنوعی: زمانی که مسیحیها از این خبر مطلع شدند، همه در کلیسا دور هم جمع شدند.
راهب تثلیث و موسائی تمام
پادری و مادری و خاص و عام
هوش مصنوعی: راهبی که به سـهگانه ایمان دارد و همچنین موسی، تمام ویژگیهای شخصیتی و اجتماعی را در برمیگیرد؛ به طوری که شامل همگان، از خُصوصی تا عام میشود.
زیور و پیرایه بیحد خواستند
زان در و دیوار دیر آراستند
هوش مصنوعی: آرایش و تزئینات فراوانی را از آن در و دیوار درخواست کردند و آنها را به زیبایی آراستهاند.
وندران هم زنگ و هم ناقوسها
در خروش آورده بر ناموسها
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که زنگها و ناقوسها به صدا درآمدهاند و این صداها در حال ندا دادن به اصول و قوانین اخلاقی و اجتماعی هستند.
یکطرف بر طاقها با فر و زیب
خاجها بنهاده از یکسو صلیب
هوش مصنوعی: در یک سمت، زیبایی و ظرافت تاجها قرار دارد و در طرف دیگر، صليب به علامت اعتقاد و ایمان قرار گرفته است.
صورت عیسی و مریم در فراز
آن دو صورت دیر ایشان را طراز
هوش مصنوعی: صورت عیسی و مریم در بالای آن دو تصویر و معبد، نشان از مقام و جایگاه والای ایشان دارد.
آن دو تمثال اندرین محفل به صدر
چون میان اختوران تابنده بدر
هوش مصنوعی: در این محفل، آن دو نفر مانند ماهی درخشان در میان ستارهها در جایگاه بالایی قرار دارند.
جمله توراسایان رده اندر رده
در برابرشان ستاده صف زده
هوش مصنوعی: همهی سرداران و جنگجویان در مقابلشان صف کشیدهاند و آمادهی نبرد هستند.
صورتی از نسخ اصنام و ظلام
سوی آنها روی آن قوم لئام
هوش مصنوعی: چهرهای از تردید و از بین بردن بتها و تاریکیها به سمت آن گروه بیرحم و پست مینگرد.
صورتی پا تا به سر در انفعال
انفعال فعل قوم بدفعال
هوش مصنوعی: چهرهای که از سر تا پا در حالت انفعال است، در واقع نشاندهنده شرایط و وضعیت ناپسند قوم بدعمل است.
صورتی از شرم و خجلت در عرق
تا چرا خواندندشان مالیس حق
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از احساس شرم و خجالت اشاره شده است که به وضوح در عرق صورت نمایان است. از طرف دیگر، سوالی وجود دارد که چرا آنها را به عنوان "مالیس حق" خطاب کردهاند. این عبارت ممکن است به معنای عدم درک یا قضاوت نادرست دربارهی حقی که باید بر آن تأکید میشد، باشد. در کل، این متن به احساسات عمیق و تناقضات انسانی میپردازد.
صورتی از جنس ما هم ینحتون
زمره ی نصرانیانش یعبدون
هوش مصنوعی: به گونهای که در اینجا بیان شده، اشاره به افرادی است که از نظر ظاهری شبیه به ما هستند، اما در دل و رفتار، به یک اعتقاد و مذهب دیگر پایبندند و پرستش میکنند.
یعبدونها وهی بالقول الصریح
حیث یسمع من له السمع الصحیح
هوش مصنوعی: آنها به آن (خود) عبادت میکنند، در حالی که این سخن به وضوح بیان شده و کسی که گوشش شنواست میتواند آن را بشنود.
با زبانی کو شناسد اهل دل
نشنود آن را بغیر از گوش دل
هوش مصنوعی: فقط کسی که دلش را درک کند، میتواند معانی عمیق را بفهمد و دیگران جز با دل نمیتوانند آن را درک کنند.
نشهد ان الله ربی ما ولد
لا و لا کان له کفوا احد
هوش مصنوعی: ما گواهی میدهیم که خداوند، پروردگار ماست و هیچ کس دیگری همتراز و همعرض او نیست و او فرزندی ندارد.
بی زبانان جهان را صد زبان
نی سخن در پرده نی فاش و عیان
هوش مصنوعی: بیزبانان در جهان دارای گفتارهای زیادی هستند، اما این گفتارها نه به صورت روشن و عیان بیان میشوند و نه به طریق واضح.
این گواهی را همه گویاستند
زین گواهی زنده و برجاستند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همه افراد به وضوح و روشنایی میدانند که این گواهی وجود دارد و همچنان زنده و معتبر است.
هیچ ذره در جهان پیدا نشد
گر به توحید خدا گویا نشد
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای در این دنیا وجود ندارد که نشانهای از یکتایی خداوند نداشته باشد.
از عدم چیزی نیامد در وجود
کو گواهی صدق بر وحدت نبود
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از عدم به وجود نیامده است، زیرا بدون گواهی راستین بر وحدت، وجودی نمیتواند داشته باشد.
برگها و سبزه های بوستان
هر ورق را سوره ی توحید دان
هوش مصنوعی: درختان و چمنهای باغ به گونهای هستند که هر کدام میتوانند نمایانگر و نشانهای از یکتایی و وحدت خداوند باشند.
هر گیاهی کز زمین سر بر زند
فاش گوید قل هوالله احد
هوش مصنوعی: هر گیاهی که از زمین رشد میکند، به طور آشکار میگوید که خداوند یکتا است.
در فلک بین اختوران بیشمار
نور وحدت از جبین شان آشکار
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارههای زیادی هستند که نور یکتایی از پیشانی آنها نمایان است.
هر سو مویی که بینی در جهان
جملگی باشد نشان زان بی نشان
هوش مصنوعی: هر جا که مویی را ببینی در این جهان، همگی نشانهای از آن چیز نادیدنی و نامشخص است.
کثرت ما شاهد یکتاییش
ربط با هم آیت داناییش
هوش مصنوعی: تعداد و تنوع ما نشانهای از یکتایی اوست و ارتباط ما با یکدیگر، گواهی بر علم و آگاهی او است.
ای بزرگ آن پادشاه بی نشان
کش بود هرچیز می بینی نشان
هوش مصنوعی: ای بزرگ، تو همان پادشاهی هستی که علامتی از خود نشان نمیدهی، اما هر چیزی که مینگری، نشانهای از تو در آن وجود دارد.
من چه گویم این دهانم چاک باد
بر سر و مدح و ثنایم خاکباد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت خود اشاره میکند و میگوید که نمیداند چه بگوید، زیرا صحبتهایش ممکن است ناشی از توخالی بودن باشد. او به نوعی از بیاهمیت بودن مدح و ستایش خود سخن میگوید و آن را همچون خاکی میداند که به راحتی روی سرش میافتد. به عبارت دیگر، احساس میکند که چقدر سخنانش بیارزش و بیمعنا هستند.
بی نشان ماییم و هستی های ما
وین عدمهایی که شد هستی نما
هوش مصنوعی: ما بینشان و بیهویت هستیم و آنچه که داریم، در واقع نشاندهنده عدم و ناچیزی ماست. این نبودها هستند که خود را به شکل وجود نشان میدهند.
نی کسی یابد نشان از بودمان
آتشی نی گرمی و نی دودمان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند نشانهای از وجود ما پیدا کند، نه آتش سوزانی وجود دارد و نه گرما و بویی از ما به جا مانده است.
نی نشانی در خود از هستی پدید
اینچنین هستی بگو یا رب که دید
هوش مصنوعی: نی، نشانهای از وجود خود ندارد و سوالی در این باره مطرح میکند: ای پروردگار، آیا برای دیدن این موجودیت، چشمی هست؟
ما نه خود هستیم و نی خود نیستیم
می ندانم کیستیم و چیستیم
هوش مصنوعی: ما خودمان را نمیشناسیم و به نوعی احساس میکنیم که وجود نداریم. نمیدانم ما چه کسانی هستیم و چه چیزی ماهیت ماست.
هست اگر بودیم کی فانی شدیم
کی اسیر جهل و نادانی شدیم
هوش مصنوعی: اگر وجود داریم، پس چرا از بین رفتهایم؟ هنگامی که اسیر جهل و نادانی شدهایم، چه زمانی این اتفاق افتاده است؟
کی به زندان مکان بودیم بند
کی زمان کردی بگردنمان کمند
هوش مصنوعی: ما در زندان مکان بودیم، اما هنگام گرفتار شدن کمند بر گردن ما انداختند.
هست را با این گرفتاری چه کار
هست را با ذلت و خواری چه کار
هوش مصنوعی: وجود و بودن در چنین شرایطی چه فایدهای دارد؟ در حالی که شخص در ذلت و خواری زندگی میکند، چه کار میتواند انجام دهد؟
هست را کی نیستی تاری شود
چیزی از خود چون شود عاری شود
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، به تدریج از عدم به وجود میآید. زمانی که از خود خالی و تهی شود، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند.
در عدم هستیم برگو از کجاست
این بیا و این برو این داد خواست
هوش مصنوعی: ما در جایی از نبود و عدم هستیم، پس میتوانی بپرسی که این احساسات و رویدادها از کجا به وجود آمدهاند؟ این هم آمدن و رفتن، این خواسته و داد و ستد از کجاست؟
اینهمه فریادهای و هو زکیست
این بگیر و این بده از بهر چیست
هوش مصنوعی: این همه فریاد و داد و فریاد برای چه است؟ این قدر از همدیگر میگیرند و میدهند، هدفشان چیست؟
ور بگویی شد مخمر از حکم
این نمایش از وجود و از عدم
هوش مصنوعی: اگر بگویی که این نمایش، در نتیجهی حکم وجود و عدم، به جوهر مخمر تبدیل شده است.
عقل باور کی کند زیرا که نیست
ماحصل در هر مزاج هست و نیست
هوش مصنوعی: عقل چه چیزی را میتواند درک کند وقتی که در هر حالت و زمانی نتیجهای وجود ندارد؟
گر بود چیزی ورای این سه است
گرچه گویندش پی تفهیم هست
هوش مصنوعی: هر چه فراتر از این سه چیز باشد، اگرچه به آن تفهیم میگویند، وجود دارد.
من نمی دانم ولی خود چیست آن
هرچه هست از صنع یزدانی ست آن
هوش مصنوعی: نمیدانم چیست، اما هر چه هست، از ساختههای خداوند است.
من نمی دانم نه تو ای یار من
این نه کار تو بود نی کار من
هوش مصنوعی: من نمیدانم، نه تو، ای دوست، این مشکل نه از توست و نه از من.
این مقام حیرت اندر حیرتوست
حیرت اینجا عین علم و حکمت است
هوش مصنوعی: این جایگاه تعجب و شگفتی است که در آن تعجب خود بهواسطهی درکی عمیق از علم و دانش به وجود آمده است.
این خنک آنکو بحیرت باز شد
فارغ از اوهام و از پندار شد
هوش مصنوعی: این حالت خنک و آرامشبخش، آن زمانی است که انسان از تردیدها و تصورات بیفایده رها شده و به وضوح درک میکند.
پای استدلال و برهان را شکست
از کمند سست و استدلال جست
هوش مصنوعی: پایههای استدلال و استدلال به راحتی از چنگال بندهای ضعیف و سست بریده میشود.
لنگ باشد پای برهان و دلیل
مستدل خود زار و رنجور و علیل
هوش مصنوعی: برهان و دلیل اگر بهخوبی ارائه نشود، بیاثر و ناتوان میماند و در نتیجه، نتیجهگیریها ضعیف و ناکارآمد خواهند بود.
مستدل رنجور و زار و مبتلا
چوب استدلالش اندر کف عصا
هوش مصنوعی: این شعر به وضعیتی اشاره دارد که شخصی در حال رنج و بیماری است و در دستش عصایی دارد که نشانه ناتوانی اوست. او به گونهای مضطرب و زار به نظر میرسد و تلاش دارد از دلایل و استدلالهایش برای مقابله با مشکلاتش استفاده کند. در واقع، حال او نشان از ضعف و ناامیدی دارد در حالی که سعی میکند به استدلال و منطق متکی باشد.
می رود با این عصا گامی سه چار
می فتد گاه از یمین و گه یسار
هوش مصنوعی: او با این عصا قدم برمیدارد و گاهی از سمت راست و گاهی از سمت چپ خیز برمیدارد.
می رود افتان و خیزان چند گام
گاه باشد در قعود و گه قیام
هوش مصنوعی: شخصی با ناپایداری و بیثباتی چند قدم میرود، گاهی نشسته و گاهی ایستاده است.
عاقبت آید به بستر باز پس
خسته و پیچیده در حلقش نفس
هوش مصنوعی: در پایان، فردی که خسته شده به تخت خوابش میرود و نفسش به سختی بالا میآید و در گلویش پیچیده است.
نی ز سیرش منزلی گردیده طی
نی بسویش مقصد از آن برده پی
هوش مصنوعی: از حرکت نی، منزل و مقصدی به دست آمده که به سوی آن روانه شده است.
نی ز میدان برده گویی زین عصا
نی سبق بگرفته بر پیری دوتا
هوش مصنوعی: گویی که با عصایی که در دست دارم، از میدان نبرد پیروز بیرون آمدهام و حالا دو بار بر پیری فائق آمدهام.
با خری گر سبقت اندیشی گرفت
آن خر لاغر بر آن پیشی گرفت
هوش مصنوعی: اگر به فکر مسابقه با یک الاغ لاغر باشی، همان الاغ هم میتواند تو را پشت سر بگذارد و جلو بیفتد.
بایدت گر سوی مقصد تاختن
باید از کف این عصا انداختن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف، باید از ابزارها و موانع موجود دل کند و به جلو حرکت کرد.
ترک کردن تکیه بر این چوب سست
دفع رنجوری ز خود کردن نخست
هوش مصنوعی: برای رهایی از رنج و درد، نخست باید از تکیه کردن به چیزهای بیثبات و ناپایدار دست برداشت.
چیست رنجوری تو اوصاف تو
تیره زانها گشته آب صاف تو
هوش مصنوعی: چرا اینقدر رنجوری؟ صفات تو به خاطر آنها تیره و تار شده است، در حالی که آب صاف و زلالی در درونت وجود دارد.
بحث ما ز امراض پنهانی بود
وان مرض حمای جسمانی بود
هوش مصنوعی: موضوع گفتوگوی ما درباره بیماریهای پنهانی بود و این بیماری به آسیبهای ظاهری جسم مربوط میشود.
از هوای نفس و آن طبع عفن
کشته است اخلاط نفسانی بتن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان به دلیل تمایلات و خواستههای نفسانی خود دچار مشکلات و آسیبها میشود. نوعی انتقاد از نفس و طبع آلودهای است که باعث آسیب به روح و رفتار فرد میشود.
گشته وهم و شهوت و خلط و غضب
محترق از آن هوای مکتسب
هوش مصنوعی: خیال و هوس و هیجانات و خشم، از آن نوع لطافتی که به دست آمده، به شدت آزاردهنده و سوخته است.
نفس را عارض شده سوءالمزاج
الله الله کوششی کن در علاج
هوش مصنوعی: نفس دچار مشکلاتی شده است، بنابراین باید تلاش کنی تا آن را درمان کنی.
نفس بیمار است پرهیزش بده
رحم کن حلوا به نزد او منه
هوش مصنوعی: نفس بیمار است، باید از آن دوری کرد. به او رحم کن و چیزی خوشمزه مانند حلوا پیش او نیاور.
نفس تو مهموم و محرور است و زار
بهر حق خرما ز بهر او میار
هوش مصنوعی: دیگر به خاطر خدا، از محبت و عشق خود برای او زحمت نکش. تو در درونت ناراحت و دلتنگی و این حال و روز تو به خاطر اوست.
بر سر طبع و هوایش خاک کن
نفس را ز اخلاط فاسد پاک کن
هوش مصنوعی: نفست را از بدیها و اختلالات پاک کن و با دقت و توجه به طبع و ویژگیهای آن، به آن توجه داشته باش.
زاید از این خلطها بیحد و مر
کرمها در اندرونت ای پسر
هوش مصنوعی: از این ترکیبهای مختلف، بینهایت خوبیها در درون تو به وجود میآید، پسر.
کرم نی بل اژدهای هفت سر
هر سری را صد سر دیگر ببر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی خطرناک و قدرتمند میپردازد که واجد چندین جنبه منفی و دشواری است. نشاندهنده این است که برای مقابله با این چالشها و مشکلات، باید با اراده و قدرت بیشتری اقدام کرد و به جای صرفاً تمرکز بر یک جنبه، لازم است که با زیرکی و آگاهی نسبت به تمامی ابعاد مسئله وارد عمل شویم.
هان و هان از خلط خود را پاک کن
اژدها و کرم را در خاک کن
هوش مصنوعی: بیدار باش و غبار درونت را پاک کن؛ نیک و بد را از هم جدا کن و позволя نده که خصلتهای زشت در وجودت باقی بمانند.
نفس نبود اینکه داری ای فتی
غار در غاری بود پر اژدها
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان میکند که آنچه که تو فکر میکنی داری، در واقع وجود ندارد. ای جوان، تو در یک غار پر از اژدها هستی و در واقع به جای داشتن چیزی واقعی، درگیری با خطر بزرگ و تلخی را تجربه میکنی.
نفس نبود بلکه غار اژدهاست
اندر آن از اژدها انبارهاست
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به توصیف فضایی میپردازد که به جای تنفس و زندگی، حالت خطرناک و پر از وحشت را نشان میدهد. به طور کلی، اشاره به وجود انبوهی از چالشها و مشکلات است که در آن فضا نهفتهاند و به جای آرامش، تهدیدهایی از جنس اژدها وجود دارد. بنابراین، این فضا را میتوان به عنوان یک مکان تاریک و پر از خطر تصور کرد.
هر که زین اخلاط خود را پاک کرد
سینه و طبع و هوا را چاک کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از این ویژگیهای ناپسند خود را تصفیه کند، دل و روح و میلهایش را آزاد خواهد کرد.
ای خوش آن جانی کزین اهوا برست
رستن از اینها جهاد اکبر است
هوش مصنوعی: آیا خوشحالی کسی را تصور کن که از این خواستهها و تمایلات رها شده است؛ زیرا رهایی از این دست مسائل، در واقع بزرگترین مبارزه است.
نفس را کردی چه فانی زین مواد
فارغش کردی ز امراض و فساد
هوش مصنوعی: نفس را آزاد کردی و از این مسائل دنیا رهانیدیاش، به طوری که دیگر به بیماریها و آلودگیها مبتلا نشود.
ده غذا او را ز اخلاق نکو
تا که گردی شیر مرد و زفت او
هوش مصنوعی: ده نوع غذا به او بده تا از اخلاق خوب برخوردار شود و همچون مردان دلیر و شجاع تبدیل گردد.
تا توانی شو به وی یکتا و فرد
زورمند و پهلوان و شیرمرد
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، خود را به فردی قوی و شجاع تبدیل کن، مانند یک قهرمان و شیرمرد.
وانگهی بر رخش شرعش کن سوار
هم عنانش را به بینایی سپار
هوش مصنوعی: سپس سوار بر چهرهاش کن و او را به راهی هدایت کن، همچنین اختیارش را به دیدگاه و بصیرت بسپار.
پس سوی مقصد برانگیزان تو رخش
رخش سرعت می رساند تا به عرش
هوش مصنوعی: پس به سمت مقصد برو و به اسب خود نیرو بده که با سرعت تو را به عرش آسمانها برساند.
بر براق شرع اگر بندی رکاب
این براقت بگذراند از حجاب
هوش مصنوعی: اگر بر مرکب دین و شریعت نشینی و به اصول آن پایبند باشی، میتوانی از موانع و حجابها عبور کنی.
از شریعت کن طریقت ای رفیق
تا حقیقت می رسی از این طریق
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت، ابتدا باید از قوانین و دستورهای دین و مذهب عبور کنی، ای دوست.
از شریعت رو حقیقت را ببین
ربک فاعبد فیأتیک الیقین
هوش مصنوعی: معنای این جمله به این صورت است که از ظواهر دینی بگذری و به عمق حقیقت توجه کنی، و آن گاه پروردگارت را بپرست که یقین و آگاهی واقعی به سراغت خواهد آمد.
چون از این ره رفتی ای زیبا جوان
می شناسی آنچه دانستن تو آن
هوش مصنوعی: ای جوان زیبا، وقتی از این مسیر عبور کردی، آیا میدانی آنچه را که باید بدانی؟
می شناسی خویش را بیتاب و پیچ
هیچ بن هیچ ابن بن هیچ بن هیچ
هوش مصنوعی: تو خود را بشناس؛ در حالت بیتابی و دگرگونی، در پی هیچ و هیچ و هیچ و هیچ.
ای که دانستی که هستی بی نشان
نی کسی کو هم نهان شد هم عیان
هوش مصنوعی: ای کسی که میدانی وجود، بینشانه است، هیچکس هم نیست که هم مخفی باشد و هم نمایان.