گنجور

بخش ۱۱ - تمرد شیطان از سجده آدم

من همه نور و ضیاء آن تیره رو
پس چرا من سجده آرم نزد او
من ز نارم نار نورانی بود
او ز خاک و خاک ظلمانی بود
کی برای ظلمت آرد سجده نور
واثبور و واثبور و واثبور
خاک بر فرق وی و بر نور او
ای تفو بر او و چشم کور او
نی ز آتش هرچه زاید خوش بود
دود دوده دوده ی آتش بود
گر نبودی دیده ی آن کور کور
دیدی از آدم همه اشراق نور
گر نبودی کور دیدی جان او
جان ظلمت سوز نورافشان او
جان آن دیدی که نور مطلق است
زاده ی قدس است و پرورد حق است
جسم خاکی نیست آدم ای پسر
جان قدسی آدم است و بوالبشر
نیست آدم غیر جان در پیکرش
نیست غیر از جامه ای اندر برش
چون بیندازد ز خود آن جامه دور
گردد از نورش خجل تابنده هور
جان اگر از چهره بردارد حجاب
در حجاب آرد رخ خویش آفتاب
جان اگر بی پرده در گلخن رود
گلخن آن دم رشک صد گلشن شود
گر کند جان جلوه در کون و مکان
بر وی آید تنگ پهنای جهان
اندر این نه قبه او را جای نیست
عرصه ی گردون ورا گنجای نیست
جان اگر یک بانگ بر ابلق زند
بر فراز نه فلک بیدق زند
بال و پر بگشاید از سیمرغ جان
آشیان گیرد به قاف لامکان
لامکانی برتر از فهم شما
برتر از افلاک و از وهم شما
لامکانی اندر آن کون و مکان
هم شده پیدا و هم گشته نهان
هرچه گویم شرح جان را ای عمو
چون بخویش آیم خجل باشم ازو
دیده ی شیطان بسی بی نور بود
لاجرم از دیدن جان کور بود
کور بود و جان آدم را ندید
پس زامر اسجدوا گردن کشید
سر ز امر حق چه پیچید آن لعین
گردنش را طوق لعنت شد قرین
گفت حق او را که ای مست غرور
لعنت من بر تو تا روز نشور
از میان خیل پاکان دور شو
دور از درگاهم ای مغرور شو
پس به سنگ قهر راندند آن زمان
آن لعین را از صف روحانیان
با رخی از ظلمت و عصیان سیاه
با قدی خم گشته از بار گناه
این سزای آنکه شد مغرور خویش
آن شد آن کو غره شد از زور خویش
هر که پا از حد خود برتر نهاد
سرنگون آخر به چاهی درفتاد
بنده باید پیش خواجه خوار و زار
بنده را با خویشتن بینی چکار
چونکه بیند خویش را مردود شد
از در مولای خود مطرود شد
آری آری هر کسی را پیشه ایست
هر دلی اندر خور اندیشه ایست
شغل پالانگر بود پالانگری
کی تواند دوخت دیبا و زری
گلخنی را پیشه گلخن سوختن
آتش اندر کوره اش افروختن
گر به کشتیبانی آرد رو یقین
هم شود خود غرق هم کشتی نشین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من همه نور و ضیاء آن تیره رو
پس چرا من سجده آرم نزد او
هوش مصنوعی: من خودم نور و روشنایی آن شخص تاریک‌رو هستم، پس چرا باید به او احترام بگذارم و سجده کنم؟
من ز نارم نار نورانی بود
او ز خاک و خاک ظلمانی بود
هوش مصنوعی: من از آتش هستم و نور می‌افشانم، او از خاک برآمده و در ظلمت قرار دارد.
کی برای ظلمت آرد سجده نور
واثبور و واثبور و واثبور
هوش مصنوعی: کی می‌تواند برای ظلمت، سجده‌ای از نور بیاورد؟ واژه "اثبور" به معنای زاری و ناله است، یعنی در این وضعیت چه روزگار سختی را تجربه می‌کنیم.
خاک بر فرق وی و بر نور او
ای تفو بر او و چشم کور او
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی ابراز نارضایتی و سرزنش نسبت به کسی است که به نظر گمراه و نابینا آمده است. گویا گوینده از عملکرد یا رفتار آن شخص ناراضی است و آرزوی بدی برای او دارد. در واقع، این بیان نشان‌دهنده احساس انزجار و تنفر از آن فرد است.
نی ز آتش هرچه زاید خوش بود
دود دوده دوده ی آتش بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آتش به وجود آید، خوشایند است، اما دود و سیاهی آن، نتیجه ناخواسته‌ای از آتش است.
گر نبودی دیده ی آن کور کور
دیدی از آدم همه اشراق نور
هوش مصنوعی: اگر چشمی نمی‌بود، آن انسان نابینا نیز از آدم‌ها فقط نور و روشنی را می‌دید.
گر نبودی کور دیدی جان او
جان ظلمت سوز نورافشان او
هوش مصنوعی: اگر چشمانت باز بود، می‌توانستی حقیقت او را ببینی؛ او که جانش مانند نوری است که ظلمت را می‌سوزاند و روشنایی می‌بخشاید.
جان آن دیدی که نور مطلق است
زاده ی قدس است و پرورد حق است
هوش مصنوعی: آن روح را دیدی که نور بی‌نهایت و خالص است، محصول مکانی مقدس و تربیت شده توسط خداوند است.
جسم خاکی نیست آدم ای پسر
جان قدسی آدم است و بوالبشر
هوش مصنوعی: آدم فقط یک بدن مادی نیست، ای پسر. روح او از نیکویی و پاکی برخوردار است و او مخلوقی ارجمند و ارزشمند است.
نیست آدم غیر جان در پیکرش
نیست غیر از جامه ای اندر برش
هوش مصنوعی: انسان فقط دارای جان است و هیچ چیز دیگری در وجودش نیست، جز اینکه پوششی بر تن دارد.
چون بیندازد ز خود آن جامه دور
گردد از نورش خجل تابنده هور
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از خود غفلت کند و آن لباس را کنار بگذارد، نورش از شرم و ناتوانی محو می‌شود مانند تابش آفتاب که در پس ابر پنهان می‌شود.
جان اگر از چهره بردارد حجاب
در حجاب آرد رخ خویش آفتاب
هوش مصنوعی: اگر جان از چهره‌ات پرده‌ی حجاب را بردارد، در آن صورت چهره‌ات مانند خورشید در پس حجاب جلوه‌گر خواهد شد.
جان اگر بی پرده در گلخن رود
گلخن آن دم رشک صد گلشن شود
هوش مصنوعی: اگر جان انسان با وضوح و بی‌پنهانی به جایی برود که شرایط آن زیبا و دلپذیر نباشد، آنجا در همان لحظه به اندازه صد گلستان زیبا خواهد شد.
گر کند جان جلوه در کون و مکان
بر وی آید تنگ پهنای جهان
هوش مصنوعی: اگر جان در عالم و مکان جلوه‌گر شود، فراخی و تنگی جهان بر او نمایان می‌شود.
اندر این نه قبه او را جای نیست
عرصه ی گردون ورا گنجای نیست
هوش مصنوعی: در این نه مکان، جایی برای او وجود ندارد و در آسمان نیز برای او فضایی نیست.
جان اگر یک بانگ بر ابلق زند
بر فراز نه فلک بیدق زند
هوش مصنوعی: اگر روح انسانی فریادی بر اسب ابلق (رنگین) بکشد، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند آن را از اوج آسمان دور کند.
بال و پر بگشاید از سیمرغ جان
آشیان گیرد به قاف لامکان
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بزرگ و افسانه‌ای به نام سیمرغ، بال و پر می‌گشاید و از آسمان‌ها پرواز می‌کند و به سرزمین‌های دور و ناشناخته می‌رسد، جایی که زندگی و آرامش را پیدا می‌کند.
لامکانی برتر از فهم شما
برتر از افلاک و از وهم شما
هوش مصنوعی: مکانی وجود دارد که فراتر از درک شماست، بالاتر از آسمان‌ها و بالاتر از تصورات شما.
لامکانی اندر آن کون و مکان
هم شده پیدا و هم گشته نهان
هوش مصنوعی: در آنجا که هیچ مکان و زمانی وجود ندارد، هم وجود ظاهر شده و هم به صورت پنهان درآمده است.
هرچه گویم شرح جان را ای عمو
چون بخویش آیم خجل باشم ازو
هوش مصنوعی: هر چه درباره جان و احساساتم بگویم، وقتی پیش خودم می‌روم، از بیان آنها شرمنده می‌شوم.
دیده ی شیطان بسی بی نور بود
لاجرم از دیدن جان کور بود
هوش مصنوعی: چشم شیطان بسیار تاریک است و در نتیجه نمی‌تواند روح را ببیند.
کور بود و جان آدم را ندید
پس زامر اسجدوا گردن کشید
هوش مصنوعی: شخصی که نابینا بود، جان آدم را نادیده گرفت و به همین دلیل، زامری که به او دستور سجده داده شده بود، خود را بالاتر از او قرار داد.
سر ز امر حق چه پیچید آن لعین
گردنش را طوق لعنت شد قرین
هوش مصنوعی: آن لعنتی به فرمان حق سرش را کج کرد و به این ترتیب، گردن او به عذابی دائمی دچار شد.
گفت حق او را که ای مست غرور
لعنت من بر تو تا روز نشور
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از فردی است که به خاطر غرور و خودپسندی‌اش، به طرز تندی مورد سرزنش قرار می‌گیرد. گویا کسی به او می‌گوید که تا روز قیامت مورد نفرین و عذاب خواهد بود به خاطر رفتارهای خود. این بیان نشان‌دهنده عواقب منفی غرور و تصور غلط از خود است.
از میان خیل پاکان دور شو
دور از درگاهم ای مغرور شو
هوش مصنوعی: از جمعیت پاکان دور شو، ای مغرور، که من از تو فاصله می‌گیرم.
پس به سنگ قهر راندند آن زمان
آن لعین را از صف روحانیان
هوش مصنوعی: در آن زمان، به خاطر خشم و کینه‌ای که داشتند، آن شخص شرور را از جمع روحانیان دور کردند و به او مثل سنگی بی‌ارزش رفتار کردند.
با رخی از ظلمت و عصیان سیاه
با قدی خم گشته از بار گناه
هوش مصنوعی: دختری با چهره‌ای تیره و پر از نافرمانی، با قامت خمیده که بر اثر سنگینی گناهش به این حال درآمده است.
این سزای آنکه شد مغرور خویش
آن شد آن کو غره شد از زور خویش
هوش مصنوعی: این نتیجه کسی است که به خودبینی و غرور خود گرفتار شده است؛ در واقع، این فرد به خاطر قدرت و تکیه بر خود، به این سرنوشت دچار شده است.
هر که پا از حد خود برتر نهاد
سرنگون آخر به چاهی درفتاد
هوش مصنوعی: هر کس که از حریم و محدودیت‌های خود فراتر برود در نهایت به عواقب ناخوشایندی دچار خواهد شد.
بنده باید پیش خواجه خوار و زار
بنده را با خویشتن بینی چکار
هوش مصنوعی: انسان باید خود را در نزد معشوق به حالت ناتوان و ضعیف ببینید، اما این که بنده‌ی کسی دیگر باشد و در آن حال چه کاری باید انجام دهد، مسئله‌ای است که خود را در گفتگو با او می‌سازد.
چونکه بیند خویش را مردود شد
از در مولای خود مطرود شد
هوش مصنوعی: وقتی انسان خود را به حالتی ببیند که در نظر خداوند پذیرفته نیست، از درگاه او طرد می‌شود.
آری آری هر کسی را پیشه ایست
هر دلی اندر خور اندیشه ایست
هوش مصنوعی: بله، هر فردی در زندگی خود شغلی دارد و هر ذهنی به چیزی فکر می‌کند و دغدغه‌ای دارد.
شغل پالانگر بود پالانگری
کی تواند دوخت دیبا و زری
هوش مصنوعی: پالانگر به معنای فردی است که پالان یا زین می‌دوزد، و این بیت به این موضوع اشاره دارد که کسی که کارش دوخت پالان است، نمی‌تواند پارچه‌های نازک و لوکسی مانند دیبا و زری را بدوزد. در واقع، اشاره به این دارد که هر فردی مهارت خاص خود را دارد و نمی‌تواند در همه زمینه‌ها به‌طور یکسان موفق باشد.
گلخنی را پیشه گلخن سوختن
آتش اندر کوره اش افروختن
هوش مصنوعی: خطای یک فرد می‌تواند به کار و حرفه‌اش آسیب بزند و گاهی اوقات می‌تواند منجر به بروز مشکلات جدی و عواقب ناگواری شود که بر اثر اشتباهات او ایجاد می‌شود.
گر به کشتیبانی آرد رو یقین
هم شود خود غرق هم کشتی نشین
هوش مصنوعی: اگر کسی به کشتی‌داری مشغول باشد، ممکن است به یقین برسد اما خودش هم غرق شود و هم کشتی‌نشینان را به خطر بیندازد.