گنجور

بخش ۱۰۹ - در بیان منع کردن مجنون فصاد را که نشتر به بدن لیلی می رسد

از قضا مجنون ز تب شد ناتوان
فصد فرمودی طبیب مهربان
آمد آن فصاد و پهلویش نشست
نشتری بگرفت و بازویش ببست
گفت مجنون با دو چشم خون چکان
بر کدامین رگ زنی تیغ ای فلان
گفت این رگ گفت از لیلی پر است
این رگم پرگوهر است و پر در است
تیغ بر لیلی کجا باشد روا
جان مجنون باد لیلی را فدا
گفت فصاد آن رگ دیگر زنم
جانت از رنج و عنا فارغ کنم
گفت آنهم جای لیلای من است
منزل آن سرو بالای من است
می گشایم گفت ز آن دست دگر
گفت لیلی را در آن باشد مقر
درهمی آنگه به آن فصاد داد
گفت اینک مزدت ای استاد راد
دارد اندر هر رگم لیلی مقام
هر بن مویم بود او را کنام
من چه گویم رگ چه و پی چیست آن
سر چه و جان چیست مجنون کیست آن
من خود ای فصاد مجنون نیستم
هرچه هستم من نیم لیلی ستم
از تن من رگ چه بگشایی ز تیغ
تیغ تو بر لیلی آید بی دریغ
گو تن من خسته و رنجور باد
چشم بد از روی لیلی دور باد
گو بسوز از تاب و تب ای جان من
تب مبادا بر تن جانان من
گر من و صد همچو من گردد هلاک
چونکه لیلی را بقا باشد چه باک
من اگر مردم از این ضیق النفس
گو سر لیلی سلامت باش و بس
ساختم من جان خود قربان او
جان صد مجنون فدای جان او
جان چه باشد تا توان بهر تو داد
جان به قربان سگ کوی تو باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قضا مجنون ز تب شد ناتوان
فصد فرمودی طبیب مهربان
هوش مصنوعی: مجنون به دلیل عشقش بسیار رنج می‌برد و از شدت تب و حال بدش به پزشک مهربان اشاره می‌کند تا درمانش کند.
آمد آن فصاد و پهلویش نشست
نشتری بگرفت و بازویش ببست
هوش مصنوعی: فصاد (یکی از شخصیت‌های داستانی) به نزدیکی آمد و کنار او نشست. سپس یک نشتری (نوعی خنجر یا سلاح) برداشت و بازویش را به معنای آماده‌سازی برای عمل یا مبارزه بست.
گفت مجنون با دو چشم خون چکان
بر کدامین رگ زنی تیغ ای فلان
هوش مصنوعی: مجنون با چشمان اشکبارش از کسی می‌پرسد که بر کدامین رگ و جانب دل او می‌زنی، ای فلانی.
گفت این رگ گفت از لیلی پر است
این رگم پرگوهر است و پر در است
هوش مصنوعی: گفت این رگ (رگ خونی) پر از عشق لیلی است و این رگ خود نیز پر از ارزش و زیبایی است.
تیغ بر لیلی کجا باشد روا
جان مجنون باد لیلی را فدا
هوش مصنوعی: تیغ بر سر لیلی کجا جایز است، جان مجنون باید فدای لیلی باشد.
گفت فصاد آن رگ دیگر زنم
جانت از رنج و عنا فارغ کنم
هوش مصنوعی: گفت: اجازه بده تا رگ دیگری را بزنم، تا بتوانم جانت را از درد و زحمت آزاد کنم.
گفت آنهم جای لیلای من است
منزل آن سرو بالای من است
هوش مصنوعی: او می‌گوید که آن مکان، مخصوص معشوق او لیلا است و همچنین آن درخت بلند و زیبا نیز به او تعلق دارد.
می گشایم گفت ز آن دست دگر
گفت لیلی را در آن باشد مقر
هوش مصنوعی: می‌گویم که دست دیگر را باز می‌کنم و می‌گوید که لیلی در آنجا قرار دارد.
درهمی آنگه به آن فصاد داد
گفت اینک مزدت ای استاد راد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که وقتی به کسی به خاطر زحماتش پاداش داده می‌شود، نشان‌دهنده ارزش و احترام به تلاش‌های اوست. این پاداش می‌تواند نشانه‌ای از قدردانی و توجه به کارهای انجام شده باشد.
دارد اندر هر رگم لیلی مقام
هر بن مویم بود او را کنام
هوش مصنوعی: در هر رگی از وجودم، لیلی حضور دارد و هر قاعده‌ای که در موهایم به چشم می‌خورد، او در آنجا جا گرفته است.
من چه گویم رگ چه و پی چیست آن
سر چه و جان چیست مجنون کیست آن
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم بگویم که ماهیت رگ و پی چیست، یا اینکه آن سر و جان چه معنایی دارند، و نمی‌دانم دیوانه کیست که این همه سوال را می‌کند.
من خود ای فصاد مجنون نیستم
هرچه هستم من نیم لیلی ستم
هوش مصنوعی: من خودم دیوانه و مجنون نیستم، هرچه هستم در حقیقت بخشی از لیلی و محبت اوست، که به من ستم و درد می‌زند.
از تن من رگ چه بگشایی ز تیغ
تیغ تو بر لیلی آید بی دریغ
هوش مصنوعی: اگر با تیغ خود به من صدمه بزنی، رگ‌های من چه فایده‌ای دارند؟ چون ستم تو به لیلی هم می‌رسد و او بی‌تردید از آن آسیب خواهد دید.
گو تن من خسته و رنجور باد
چشم بد از روی لیلی دور باد
هوش مصنوعی: بگذار بدن من خسته و بیمار باشد، اما نگاه بد از روی لیلی دور باشد.
گو بسوز از تاب و تب ای جان من
تب مبادا بر تن جانان من
هوش مصنوعی: ای جان من، از شدت عشق بسوز و نپرس، نگران نباش که محبتت بر جان محبوب آسیب نرساند.
گر من و صد همچو من گردد هلاک
چونکه لیلی را بقا باشد چه باک
هوش مصنوعی: اگر من و صد نفر مثل من نابود شویم، چه اهمیتی دارد وقتی لیلی جاودان است؟
من اگر مردم از این ضیق النفس
گو سر لیلی سلامت باش و بس
هوش مصنوعی: اگر من از این احساس تنگنایی بمیرم، فقط بگو که لیلی، امیدوارم حالت خوب باشد و چیزی دیگری نمی‌خواهم.
ساختم من جان خود قربان او
جان صد مجنون فدای جان او
هوش مصنوعی: من برای عشق او جانم را فدای او کردم، حتی جان صد مجنون را هم در راه او تقدیم می‌کنم.
جان چه باشد تا توان بهر تو داد
جان به قربان سگ کوی تو باد
هوش مصنوعی: جان چه ارزشی دارد که برای تو فدای آن کنم؟ امیدوارم جانم فدای سگ کوی تو شود.