گنجور

بخش ۱۰۴ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

ای خدا ای چاره ی بیچارگان
رهنمای گمرهان آوارگان
ای ز پا افتادگان را دست گیر
ای خلاصی بخش در زندان اسیر
ای گدایت شاه و شاهانت گدا
بندگانت بر خداوندان خدا
پرتو بود همه از بود تو
هر دو عالم رشحه ای از جود تو
ای ز جودت هستی کون و مکان
ای ز فیضت ارتباط جسم و جان
انتظام کشور هستی ز تو
ای بلندی از تو و پستی ز تو
رخ بگردانی اگر یک نیم دم
از جهان چیزی نماند جز عدم
ور براندازی دمی از رخ نقاب
آفتابت جلوه آرد بیحساب
فاش می گردد که جز تو هست نیست
وانچه را نامند اکنون نیست چیست
می شود پیدا که هستی چیست آن
وانچه را گویند هستی نیست آن
ای خدا ای پادشاه بی نیاز
ای همه بیچارگان را چاره ساز
من یکی در کار خود درمانده ام
پای در گل دست در سر مانده ام
در کمند آدمیزادم اسیر
کن نصیری انت یا نعم النصیر
بامدادان چون برون آیم ز کاخ
صد ره افزون بایدم افکند ناخ
بایدم از سیم و زر خروارها
هم ز ایمان اشتوران پر بارها
علم و قدرت هم محیط کاینات
آبرو افزون زجیحون فرات
کان یکی جز زر نخواهد هیچ چیز
عذر می نپذیرد و سوگند نیز
وان دگر خواهد ز من ایمان همی
هست شیطان نام او لیک آدمی
دامها گسترده اندر راه من
تا برد ایمان من ای آه من
وان یکی دیگر بکف دارد سبو
صد سبو آورده بهر آبرو
جهل را باور ندارد آن دگر
می نداند آن دگر عجز بشر
جمله اینها در تقاضا و ردا
کز تقاضاشان کنی بر مدعا
صد تقاضای دگرشان در قفا
آید و ناید به سر این مدعا
ور برآوردی تقاضای کسی
عمر در راهش تلف کردی بسی
باز آن بهتر که باشد ای پسر
چشم و گوش از روی نامش کور و کر
راست گویم گر دهی جان عزیز
در ره آن یک زن و فرزند نیز
بهر او تن افکنی اندر تعب
در تکاپو خدمتش را روز و شب
آبرو بر خاک ریزی بی سخن
سیم و زر افشانیش خروار و من
خود نیاسایی پی آرام او
شیره ی جان ریزی اندر کام او
زن فدا سازیش فرزند و عیال
آبرو و دین و ایمان جاه و مال
روزی ار دادی سلامش دیرتر
یا نپرسیدی ز احوالش خبر
پا ز خونت می نه بگذارد فرود
می نبخشد لابه و عجزیش سود
نی پذیرد عذر و نی آرد قبول
حمل بر صحت که آمد از رسول

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خدا ای چاره ی بیچارگان
رهنمای گمرهان آوارگان
هوش مصنوعی: ای خدا، ای کسی که به بیچارگان کمک می‌کنی و راهنمایی برای کسانی که در زندگی سرگردان و آواره هستند.
ای ز پا افتادگان را دست گیر
ای خلاصی بخش در زندان اسیر
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌توانی به کمک آنانی که به زمین افتاده‌اند بشتابی، ای مایه‌ی نجات برای کسانی که در بند و زندان گرفتار شده‌اند.
ای گدایت شاه و شاهانت گدا
بندگانت بر خداوندان خدا
هوش مصنوعی: ای گدا، تو شاه و بزرگ‌زادگان نیز مانند تو هستند. بندگان تو هم بر خدایان بزرگ وابسته‌اند.
پرتو بود همه از بود تو
هر دو عالم رشحه ای از جود تو
هوش مصنوعی: نور و روشنی همه از وجود توست و در این دو جهان، ذره‌ای از بخشش و بزرگی تو به چشم می‌خورد.
ای ز جودت هستی کون و مکان
ای ز فیضت ارتباط جسم و جان
هوش مصنوعی: ای تو که بخشندگی‌ات چنان است که هستی و وجود در کل عالم به تو وابسته است و به خاطر کرامت‌هایت جسم و جان به یکدیگر مرتبط هستند.
انتظام کشور هستی ز تو
ای بلندی از تو و پستی ز تو
هوش مصنوعی: ترتیب و سامان‌دهی به زندگی و امور زمین، وابسته به توست. بلندای عظمت از تو سرچشمه می‌گیرد و همچنین پستی و ضعف نیز به تو مرتبط است.
رخ بگردانی اگر یک نیم دم
از جهان چیزی نماند جز عدم
هوش مصنوعی: اگر تو به دلخواه خود رویت را برگردانی، لحظه‌ای از دنیا چیزی باقی نمی‌ماند جز وجود خالی و عدم.
ور براندازی دمی از رخ نقاب
آفتابت جلوه آرد بیحساب
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه از چهره‌ات پرده کنار بروی، جلوه‌ای از آفتاب به نمایش درمی‌آید که حد و حساب ندارد.
فاش می گردد که جز تو هست نیست
وانچه را نامند اکنون نیست چیست
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص می‌شود که غیر از تو وجود ندارد و آنچه که به آن نام داده‌اند، در حال حاضر هیچ معنایی ندارد.
می شود پیدا که هستی چیست آن
وانچه را گویند هستی نیست آن
هوش مصنوعی: می‌توان به وضوح فهمید که واقعیت چیست و آنچه که به عنوان واقعیت شناخته می‌شود، در حقیقت واقعیت نیست.
ای خدا ای پادشاه بی نیاز
ای همه بیچارگان را چاره ساز
هوش مصنوعی: ای خداوندی که هیچ نیازی نداری و تنها تو می‌توانی مشکل همه بیچارگان را حل کنی.
من یکی در کار خود درمانده ام
پای در گل دست در سر مانده ام
هوش مصنوعی: من در کارهایم به بن بست رسیده‌ام، پایم در گل مانده و دستم هم در سرم است.
در کمند آدمیزادم اسیر
کن نصیری انت یا نعم النصیر
هوش مصنوعی: مرا در دام خود بگیر، ای نصیری، آیا تو بهترین یاور هستی؟
بامدادان چون برون آیم ز کاخ
صد ره افزون بایدم افکند ناخ
هوش مصنوعی: صبح که از کاخ بیرون می‌آیم، باید مراقب باشم که به هزار و یک راه دچار مشکل نشوم.
بایدم از سیم و زر خروارها
هم ز ایمان اشتوران پر بارها
هوش مصنوعی: باید از طلا و نقره انبوهی داشته باشم، ولی ایمان و اعتقاد واقعی من از آن‌ها ارزشمندتر است.
علم و قدرت هم محیط کاینات
آبرو افزون زجیحون فرات
هوش مصنوعی: علم و قدرت مانند آب باران هستند که تمام کائنات را تحت تأثیر قرار می‌دهند و همواره به آن‌ها بزرگایی و احترام می‌بخشند، مانند جریان پانی که از جیحون و فرات می‌گذرد.
کان یکی جز زر نخواهد هیچ چیز
عذر می نپذیرد و سوگند نیز
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز طلا برای او ارزش ندارد، و نه عذرپذیری وجود دارد و نه سوگندی که بتواند او را قانع کند.
وان دگر خواهد ز من ایمان همی
هست شیطان نام او لیک آدمی
هوش مصنوعی: این شخص خواسته‌ای از من دارد که به نوعی باور و ایمان مربوط می‌شود. او شبیه شیطان است، اما در واقع یک انسان است.
دامها گسترده اندر راه من
تا برد ایمان من ای آه من
هوش مصنوعی: در مسیر من، دام‌هایی پهن شده است که ایمانم را به خطر می‌اندازد و این وضعیت باعث اندوهی عمیق در من شده است.
وان یکی دیگر بکف دارد سبو
صد سبو آورده بهر آبرو
هوش مصنوعی: و او یک ظرف در دست دارد و صد ظرف دیگر به خاطر حفظ آبرو آورده است.
جهل را باور ندارد آن دگر
می نداند آن دگر عجز بشر
هوش مصنوعی: نادانی را نمی‌پذیرد، دیگری از آن بی‌خبر است و آن شخص دیگر ناتوانی بشر را نمی‌فهمد.
جمله اینها در تقاضا و ردا
کز تقاضاشان کنی بر مدعا
هوش مصنوعی: تمام این افراد به دنبال خواسته‌های خود هستند و از تو می‌خواهند که به خواسته‌هایشان توجه کنی و آن‌ها را برآورده سازی.
صد تقاضای دگرشان در قفا
آید و ناید به سر این مدعا
هوش مصنوعی: صد تقاضا و درخواست دیگر از آن‌ها به دنبال خواهد آمد، اما نتیجه‌ای برای این خواسته نخواهند داشت.
ور برآوردی تقاضای کسی
عمر در راهش تلف کردی بسی
هوش مصنوعی: اگر به درخواست کسی پاسخ بدهی، باید بدانی که زندگی‌ات را در راه او صرف کرده‌ای.
باز آن بهتر که باشد ای پسر
چشم و گوش از روی نامش کور و کر
هوش مصنوعی: ای پسر، بهتر است که مانند پرنده‌ای باشی که به زیبایی و ظاهر توجه دارد و از روی نام دیگران، خود را نابینا و ناشنوا نکن.
راست گویم گر دهی جان عزیز
در ره آن یک زن و فرزند نیز
هوش مصنوعی: اگر بخواهم راست بگویم، حتی اگر جان گران‌بهای من را بدانم، باز هم برای آن یک زن و فرزندم حاضرم قدم بردارم.
بهر او تن افکنی اندر تعب
در تکاپو خدمتش را روز و شب
هوش مصنوعی: برای او باید سختی‌ها را تحمل کنی و در تلاش باشی تا به او خدمت کنی، چه در روز و چه در شب.
آبرو بر خاک ریزی بی سخن
سیم و زر افشانیش خروار و من
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار خود را بی‌دلیل و بدون سخن بر زمین می‌ریزی، در حالی که ثروت و زر و سیم را به صورت انبوه خرج می‌کنی؛ اما من...
خود نیاسایی پی آرام او
شیره ی جان ریزی اندر کام او
هوش مصنوعی: تو برای آرامش او تلاش نمی‌کنی، در حالی که جان خود را برای او به خطر می‌اندازی.
زن فدا سازیش فرزند و عیال
آبرو و دین و ایمان جاه و مال
هوش مصنوعی: زنان برای فرزندان و خانواده‌شان، در کنار حفظ آبرو، دین و ایمان، جان و سرمایه‌ خود را فدای آنها می‌کنند.
روزی ار دادی سلامش دیرتر
یا نپرسیدی ز احوالش خبر
هوش مصنوعی: اگر روزی سلامش را دیر بدهی یا از حالش بپرسیدی، بی‌توجهی می‌کنی.
پا ز خونت می نه بگذارد فرود
می نبخشد لابه و عجزیش سود
هوش مصنوعی: خون تو باعث نمی‌شود که کسی برای تو رحم کند، حتی اگر به درگاه او زاری و درخواست کمک کنی.
نی پذیرد عذر و نی آرد قبول
حمل بر صحت که آمد از رسول
هوش مصنوعی: نی هیچ عذری را نمی‌پذیرد و هرچقدر هم که دلیل بیاوری، نمی‌تواند بر صحت آنچه گفته شده توسط پیامبر تأیید کند.