گنجور

بخش ۱۰۳ - حکایت زبون شدن پلنگ در دست آدمیزاد

آن شنیده‌ستی پلنگی شیرگیر
آمد از کهسار سیل آسا به زیر
ناگهانش گربه‌ای آمد به پیش
گربه‌ای زار و نحیف و سینه ریش
گربه‌ای بس لاغر و بی تاب و توش
گربه‌ای عاجز چو پیش گربه موش
گفت با گربه پلنگ زورمند
کاینچنین زار از چئی ای مستمند
اینچنین زار و نحیف از چیستی
تو مگر از معشر ما نیستی
هستی ای مسکین تو از جنس سِباع
هم سباع و هم به هر مرزی مُطاع
هین بگو کو پنجهٔ شیر اوژنت
وان بر و بازوی نخجیر افکنت
هین بگو ای گربه کو کوپال تو
کو تنومندی تو کو یال تو
ناتوانا تن تو مسکین از چه‌ای
عاجز و بیچاره چندین از چه‌ای
زور و بازوی کدامین مهترت
کرده تا این حد زبون و کهترت
گربه فریاد و فغان آغاز کرد
زد به سر دست و شکایت باز کرد
کای امیر از من مپرس این داستان
زانکه می‌ناید به گفتن راستان
زمرهٔ شیطان فریب آدم نژاد
زادهٔ خاک از ملک صد ره زیاد
بر به صورت آدم اما دیوسار
در شمایل یوسف اما گرگ خوار
گربه‌شان را گر پلنگ افتد به چنگ
گردد از موشان بسی کمتر پلنگ
ریش گاوش در لسان ساحری
در شمار گاو نارد مشتری
پیرِ زالش پنجه با رستم زند
طفل خوردش بازوی نیرم زند
آدمی‌شان نام، شیطانشان به بند
خاکشان مسکن فلکشان در کمند
من همی اندر به چنگ این گروه
چون پلنگانم کجا باشد شکوه
گربه که‌بْود کز هژبر شرزه شیر
آید اندر چنگ این گرگان اسیر
زودش یاد مهتری از سر شود
گربه چه از موش کوچکتر شود
چون پلنگ از گربه این دستان شنید
چون هژبر تیر خورده بردمید
گفت هی هی این بنی آدم کجاست
در کجاشان بنگه و حزنم کجاست
تا بدرم پوست بر اندامشان
تا ز سر بیرون کنم سرسامشان
هم بیارم مهتری را یاد تو
هم بگیرم من از ایشان داد تو
رخنه در بنیان جانشان افکنم
آتش اندر خانمانشان افکنم
رهنمونی کن مرا و پیش باش
من ز دنبالم تو بی تشویش باش
گربه از پیش و پلنگ از پس به دشت
ره نوردیدند تا یک سبز کشت
مردکی دهقان به گرد کشتزار
چون سحاب نوبهاران آبیار
گربه را چون دیده بر مرد اوفتاد
گفت اینک آدم و خشک ایستاد
شد پلنگ کینه پرور سوی مرد
تا برانگیزد به کین گربه گرد
پس به غریدن برآمد با غضب
گفت ای اهریمن آدم لقب
هین تویی با گربه نیرو آزما
شد زبون از تو چنین همجنس ما
جنس شیران از تو شد اینگونه پست
روی ناموس بزرگان از تو خست
مرد دهقان گفت آری این ستم
بر وی آمد از من آید بر تو هم
بلکه شیر نر که سلطان شماست
دست و پاها بسته در زندان ماست
جمله شیران را ببین از ما زبون
هم پلنگانند از ما غرق خون
کودکی از ما ببندد شیر را
کز لبان خود نشسته شیر را
هست نیروی شما از ما وبال
نیروی ما هست از بهر جلال
زاید از تن قوت شیر و پلنگ
قوت ما جوشد از دریای هنگ
هست از جان شوکت و گر کام ما
هست شیران را گریز از نام ما
این شنید از مرد دهقان چون پلنگ
شد چو نطع خود ز غیرت رنگ رنگ
تیز شد کای سخت روی سست رای
تند شد کای دیو خوی ژاژ خای
لاف کم زن پاس جان خویش دار
گر تو را مردیست دستی زن به کار
مرد آن باشد که بی گفتار خویش
وانماید بر جهانی کار خویش
بندد و بگشاید اما بی کلام
سوزد و بنوازد اما بی نیام
آنکه او گفتار بی کردار داشت
راست گویم مرد از آن کس عار داشت
مرد مردان آنکه کاری گفت کرد
مرد نبود بلکه باشد نیم مرد
آنکه می گوید ولی نارد به کار
زن بود زن چادر و معجر بیار
چاره آن باشد که نه گفت و نه کرد
باشد آن خنثی نه زن باشد نه مرد
هی اگر مردی تو این گفتار چیست
جای کردار است برخیز و بایست
تا ببینم زور و بازوی تو را
وانمایم با تو نیروی تو را
خیز و بنگر حملهٔ شیر اوژنم
زخمهای پنجهٔ پیل افکنم
شیر خشمینی وگر زخمی گراز
از تو خواهم خواست کینِ گربه باز
از پلنگ آن مرد دهقان چون شنید
زین سخن جای سگالیدن ندید
راه و رسم مکر و حیله ساز کرد
رفت شیری روبهی آغاز کرد
کای قوی افکن جوانمرد شجاع
در جوانمردی پر از جنس سِباع
گیر و دار جنگ را باید بسیج
بی سلح ی کدشت کندآور به هیچ
مر تو را چنگال و یال آمد سلاح
بی سلح من کی بود جنگم صلاح
باید اول اسلحه آراستن
پس به جنگ دشمنان برخاستن
تو مسلح من برهنه ای امیر
کی روا باشد نبرد و دار و گیر
گفت ای آدم سلاح تو کجاست
گفت آلات نبردم در سراست
گفت سوی خانه رو آلات جنگ
راست کن بر خویش و بازآ بیدرنگ
خنده‌ای زد مرد دهقان قاه قاه
کافرین ای جنگجوی رزمخواه
چون ندیدی مایه خود جنگ من
راه جویی تا رهی از چنگ من
هرکه را از هم‌نبرد آمد نهیب
سست آرد در جدل پای شکیب
ترسمت چون نیست نیروی نبرد
چون زنان زن نه چون مردان مرد
من نرفته همچنان گامی سه چار
فرض انگاری حدیث الفرار
چونکه در سر داری آهنگ فرار
هان برو ما را به کار خود گذار
چون ز دهقان این شنید آن تُندبار
گفت انصافت چه شد ما و فرار!؟
هرچه می‌خواهی ز من پیمان بگیر
رو به خانه از پی شمشیر و تیر
گفت عهدت را ندارم استوار
عهد و سوگند تو نبود برقرار
در خروش آمد پلنگ جانگزای
گفت کای بیهوده شیخ ژاژخای
هرچه آن سرمایهٔ آرام توست
هرچه باشد نزد تو محکم نه سست
گو چه باشد تا بدان گردن نهم
هرچه می‌خواهی بگو تن دَردَهم
گفت اگر تن می‌دهی تا سخت سخت
دست و گردن بندمت بر این درخت
بسته گردد تا تو را پای گریز
دانمت بگشاده بازوی ستیز
چون پلنگ این نکته اندر گوش کرد
با درختی دست در آغوش کرد
کاین درخت و من ببندم دست و پای
رو سلاح آور به زودی از سرای
مرد سست آزرم از جا جست سخت
بست آن آزاده محکم بر درخت
بر درختش بست با نیروی پیل
مهر بنهاد و روان بر دسته بیل
بر سر و پهلو و دوش و پشت و روی
کوفت چندان کز دو تن خون رفت جوی
مرد را هرگه به بالا بیل رفت
نعره آن جانور صد میل رفت
آنکه در سرپنجه مورش بود پیل
پیل پیشش مور شد از بار بیل
لابه‌ها کرد و نیامد سودمند
امن می‌جست و نبودش جز گزند
خرد شد از ضرب بیلش پا و دست
پنجه‌اش افتاد و بازویش شکست
استخوانش شد سراسر ریز ریز
مرد با بیل آنچنانش در ستیز
هر طرف می‌کرد از حسرت نظر
دید غیر از گربه کس نبود دگر
نرم نرمک گربه را آواز کرد
راه و رسم حیله جویی ساز کرد
کای برادر گر منِ بد آب خورد
چون تو کردم کوچک و مسکین و خورد
دست بردارد ز من این سخت پی
یا گشاید بندم از تن گفت نی
گر شوی کوچکتر از موش ای رفیق
نیست امید خلاصی زین حریق
ای برادر اهل دنیا سر به سر
آدمیزادند و از آدم بتر
تا توانی میگریز از دامشان
بلکه از جایی که باشد نامشان
آدمیزادند اما دیوسار
الفرار از آدمیزاد الفرار
تا نیفتاده‌ستی اندر بندشان
گردنت تا نیست در آوندشان
فارغی از رنجشان و دردشان
عشوهٔ جانسوز ناز سروشان
نی به پایت بند و نی در لب لویش
پادشاهی هم برایشان هم به خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیده‌ستی پلنگی شیرگیر
آمد از کهسار سیل آسا به زیر
هوش مصنوعی: پلنگی که بسیار قوی و شیرین صفت است، از کوه‌ها به زیر آمده و با شدت مانند سیل به حرکت درآمده است.
ناگهانش گربه‌ای آمد به پیش
گربه‌ای زار و نحیف و سینه ریش
هوش مصنوعی: ناگهان گربه‌ای به سمت ما آمد که بسیار لاغر و ضعیف بود و سینه‌ای پُر از مو داشت.
گربه‌ای بس لاغر و بی تاب و توش
گربه‌ای عاجز چو پیش گربه موش
هوش مصنوعی: یک گربه بسیار لاغر و ناآرام وجود دارد و گربه دیگری که ناتوان است، در برابر این گربه لاغر موش قرار دارد.
گفت با گربه پلنگ زورمند
کاینچنین زار از چئی ای مستمند
هوش مصنوعی: گربه به پلنگ قدرتمند گفت: «چرا این‌قدر بی‌حال و ناتوان به نظر می‌رسی، ای بی‌چاره؟»
اینچنین زار و نحیف از چیستی
تو مگر از معشر ما نیستی
هوش مصنوعی: چرا اینقدر ضعیف و نزار به نظر می‌رسی؟ آیا علتش به وضعیت ما در این دنیا برنمی‌گردد؟
هستی ای مسکین تو از جنس سِباع
هم سباع و هم به هر مرزی مُطاع
هوش مصنوعی: ای موجود ضعیف، تو از نوع درندگان هستی؛ هم درندگان را می‌شناسی و هم بر هر مرزی تسلط داری.
هین بگو کو پنجهٔ شیر اوژنت
وان بر و بازوی نخجیر افکنت
هوش مصنوعی: برو بگو که قدرت و شیرینی تو کجاست و آن را به قدرت و توانایی تو نسبت بده.
هین بگو ای گربه کو کوپال تو
کو تنومندی تو کو یال تو
هوش مصنوعی: اکنون بگو ای گربه، کجاست کوپال تو؟ کجاست قدرت و تنومندی‌ات؟ کجاست یالت؟
ناتوانا تن تو مسکین از چه‌ای
عاجز و بیچاره چندین از چه‌ای
هوش مصنوعی: بدن ناتوان تو بی‌پناه و ناتوان است، اما چرا این‌قدر درمانده و بیچاره هستی؟
زور و بازوی کدامین مهترت
کرده تا این حد زبون و کهترت
هوش مصنوعی: کدام شخصیت قدرتمند باعث شده که تو به این شدت ضعیف و حقیر باشی؟
گربه فریاد و فغان آغاز کرد
زد به سر دست و شکایت باز کرد
هوش مصنوعی: گربه شروع به ناله و فریاد کرد و با دستش به سرش زد و از درد و نارضایتی‌اش شکایت کرد.
کای امیر از من مپرس این داستان
زانکه می‌ناید به گفتن راستان
هوش مصنوعی: ای فرمانروا، از من درباره این داستان نپرس، زیرا حقیقت گفتن دشوار است.
زمرهٔ شیطان فریب آدم نژاد
زادهٔ خاک از ملک صد ره زیاد
هوش مصنوعی: گروه شیطان انسان را که از خاک و مادیات آفریده شده است، به سادگی فریب می‌دهد و از آنجایی که او را از مرتبه‌ای بالاتر خلق کرده‌اند، این فریب بیشتر و عمیق‌تر است.
بر به صورت آدم اما دیوسار
در شمایل یوسف اما گرگ خوار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی می‌پردازد که ظاهرش زیبا و دلنشین است، شبیه به یوسف، اما در باطن و شخصیتش ویژگی‌های ناپسند و شیطانی دارد، مانند گرگ که شکارچی و حیله‌گر است. به بیان دیگر، فردی که ظاهری معصوم دارد اما نیت و رفتارهایش خلاف این ظاهر است.
گربه‌شان را گر پلنگ افتد به چنگ
گردد از موشان بسی کمتر پلنگ
هوش مصنوعی: اگر گربه‌ای با پلنگ روبرو شود، در برابر خطر پلنگ بسیار ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر خواهد بود و نمی‌تواند با آن مقایسه شود.
ریش گاوش در لسان ساحری
در شمار گاو نارد مشتری
هوش مصنوعی: موهای صورت گاو در زبان جادوگری به اندازه‌ی گاو نر در فرایندهای خاص و معنوی ارزشمند است.
پیرِ زالش پنجه با رستم زند
طفل خوردش بازوی نیرم زند
هوش مصنوعی: پیر زال، که پدر رستم است، در جنگ با رستم که قهرمان بزرگ و قدرتمند است، دست و پنجه نرم می‌کند و در واقع تلاش می‌کند که کودکانه به رستم آسیب بزند. زال در این مبارزه با نیرنگ و فریب به دنبال این است که بر فرزندش غلبه کند.
آدمی‌شان نام، شیطانشان به بند
خاکشان مسکن فلکشان در کمند
هوش مصنوعی: انسان‌ها با نام شیطان در دل، در قید و بند جسم خود زندگی می‌کنند و آسمانشان تحت تأثیر این قید و بند است.
من همی اندر به چنگ این گروه
چون پلنگانم کجا باشد شکوه
هوش مصنوعی: من مانند پلنگ‌ها در میان این گروه گرفتار شده‌ام، پس چه چیزی برای من باقی مانده است تا از آن شکایت کنم؟
گربه که‌بْود کز هژبر شرزه شیر
آید اندر چنگ این گرگان اسیر
هوش مصنوعی: یک گربه آبی رنگ که نسبت به دیگران قوی‌تر است، به راحتی می‌تواند در چنگال این گرگ‌ها که اسیر هستند، قرار گیرد.
زودش یاد مهتری از سر شود
گربه چه از موش کوچکتر شود
هوش مصنوعی: اگر کسی که در رده‌ای بالاتر از خود قرار دارد، زود به یاد ما بیفتد، این نشان می‌دهد که اندازه و شخصیت دیگران به تنهایی اهمیت ندارد، بلکه رفتار و توجه ما به آن‌هاست که این اهمیت را تعیین می‌کند.
چون پلنگ از گربه این دستان شنید
چون هژبر تیر خورده بردمید
هوش مصنوعی: گربه با ترس و دلهره از پلنگی که از شنیدن خبر زخمی شدنش به تنگ آمده، فرار می‌کند. پلنگ مثل یک شکارچی زخمی، آماده به حمله و بسیار خطرناک است.
گفت هی هی این بنی آدم کجاست
در کجاشان بنگه و حزنم کجاست
هوش مصنوعی: گوینده در این بیت به دنبال بنی‌آدم است و از خود می‌پرسد که این انسان‌ها کجایند و احساس اندوهش کجاست. او به جایگاه و حالت درونی انسان‌ها اشاره می‌کند و در جستجوی پاسخ به احساساتش است.
تا بدرم پوست بر اندامشان
تا ز سر بیرون کنم سرسامشان
هوش مصنوعی: من می‌خواهم با نور خود در دل‌هایشان نفوذ کنم و دیوانگی‌ای که در سرشان است را از بین ببرم.
هم بیارم مهتری را یاد تو
هم بگیرم من از ایشان داد تو
هوش مصنوعی: به یاد تو کسی را به همراه می‌آورم و از او درخواستی برای تو دارم.
رخنه در بنیان جانشان افکنم
آتش اندر خانمانشان افکنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به ریشه‌های وجودشان آسیب بزنم و شعله‌ای از آتش در زندگی‌شان روشن کنم.
رهنمونی کن مرا و پیش باش
من ز دنبالم تو بی تشویش باش
هوش مصنوعی: راهنماییم کن و جلوتر از من حرکت کن، من در پی تو هستم و تو بی‌هیچ نگرانی باش.
گربه از پیش و پلنگ از پس به دشت
ره نوردیدند تا یک سبز کشت
هوش مصنوعی: گربه از جلو و پلنگ از پشت به سوی زمین سبز حرکت کردند تا کشاورزی انجام دهند.
مردکی دهقان به گرد کشتزار
چون سحاب نوبهاران آبیار
هوش مصنوعی: مردی مانند کشاورز را تصور کن که زمین را آبیاری می‌کند، به نحوی که مانند باران بهاری بر زمین می‌ریزد.
گربه را چون دیده بر مرد اوفتاد
گفت اینک آدم و خشک ایستاد
هوش مصنوعی: گربه وقتی که مرد را دید، گفت حالا این انسان ایستاده و خشک است.
شد پلنگ کینه پرور سوی مرد
تا برانگیزد به کین گربه گرد
هوش مصنوعی: پلنگی که پر از کینه است به سمت مرد می‌رود تا با کینه‌ای که در دل دارد، گربه را به خشم بیاورد.
پس به غریدن برآمد با غضب
گفت ای اهریمن آدم لقب
هوش مصنوعی: او به خشم آمد و با صدای بلند گفت: ای اهریمن، تو را آدم می‌نامند.
هین تویی با گربه نیرو آزما
شد زبون از تو چنین همجنس ما
هوش مصنوعی: توجه کن، تو به مانند یک گربه با قدرت و مهارت خود، زبانت از توانایی‌های تو نشأت گرفته و نشان‌دهنده هم‌خونی ماست.
جنس شیران از تو شد اینگونه پست
روی ناموس بزرگان از تو خست
هوش مصنوعی: شیران به خاطر تو به این وضعیت افتاده‌اند و به خاطر تو بر سر ناموس بزرگان بی‌احترامی شده است.
مرد دهقان گفت آری این ستم
بر وی آمد از من آید بر تو هم
هوش مصنوعی: مرد دهقان گفت: بله، این ظلمی که بر او رفته، بر من هم که منشا آن بوده، باز خواهد گشت.
بلکه شیر نر که سلطان شماست
دست و پاها بسته در زندان ماست
هوش مصنوعی: شیر نر که پادشاه شماست، اکنون در زندان ما با دست و پاهای بسته گرفتار شده است.
جمله شیران را ببین از ما زبون
هم پلنگانند از ما غرق خون
هوش مصنوعی: همگی شیرها را ببینید که از ما تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، حتی پلنگ‌ها نیز از ما خونین و زخم‌خورده هستند.
کودکی از ما ببندد شیر را
کز لبان خود نشسته شیر را
هوش مصنوعی: کودکی از ما شیر را می‌بندد تا از لبان خود بی‌خبر از شیر واقعی باشد.
هست نیروی شما از ما وبال
نیروی ما هست از بهر جلال
هوش مصنوعی: قدرت شما ناشی از ماست و در عین حال، قدرت ما به خاطر شکوه و عظمت شماست.
زاید از تن قوت شیر و پلنگ
قوت ما جوشد از دریای هنگ
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی شیر و پلنگ از تن آنها ناشی می‌شود، اما قدرت ما از دریای عمیق و وسیع علم و دانش برمی‌خیزد.
هست از جان شوکت و گر کام ما
هست شیران را گریز از نام ما
هوش مصنوعی: ما از جان و دل قوی و توانا هستیم و به همین خاطر شیران از نام ما فرار می‌کنند.
این شنید از مرد دهقان چون پلنگ
شد چو نطع خود ز غیرت رنگ رنگ
هوش مصنوعی: مرد دهقان این را شنید و مانند پلنگ به شدت غیرتی شد و رنگش دگرگون گشت.
تیز شد کای سخت روی سست رای
تند شد کای دیو خوی ژاژ خای
هوش مصنوعی: چشم و گوش خود را باز کن، ای کسی که با چهره‌ی سخت خود، اندیشه‌ای ناپایدار را در دل داری. تو در حال تغییر و تندخو شده‌ای، مانند دیوی که به نادانی و پرگویی عادت کرده است.
لاف کم زن پاس جان خویش دار
گر تو را مردیست دستی زن به کار
هوش مصنوعی: زیاد از خود نگو و لاف نزن، بلکه برای حفظ جان خود تلاش کن. اگر مردی واقعی هستی، دست به کار شو و عمل کن.
مرد آن باشد که بی گفتار خویش
وانماید بر جهانی کار خویش
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که بدون نیاز به حرف زدن از خودش، با اعمال و کارهایش در دنیا خود را نشان دهد.
بندد و بگشاید اما بی کلام
سوزد و بنوازد اما بی نیام
هوش مصنوعی: این جملات به این معنا هستند که وجود یک نیروی خاص می‌تواند در دل و روح انسان تأثیر عمیقی بگذارد، بدون اینکه نیازی به کلام یا توضیحات باشد. این نیرو می‌تواند موجب احساسات و تغییرات درونی شود و انسان را در حالی نوازش کند که هیچ حرفی برای بیان آن وجود ندارد. به عبارتی، قدرت احساس و تأثیرگذاری گاهی اوقات از گفتار فراتر می‌رود.
آنکه او گفتار بی کردار داشت
راست گویم مرد از آن کس عار داشت
هوش مصنوعی: کسی که به جز گفتار خوب، عمل دیگری نداشت، راستش این است که مرد از او شرم داشت.
مرد مردان آنکه کاری گفت کرد
مرد نبود بلکه باشد نیم مرد
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که به گفته‌هایش عمل می‌کند. اگر فقط حرف بزند و کاری انجام ندهد، نمی‌توان او را مرد کامل نامید، بلکه فقط می‌توان او را نیمه‌مرد دانست.
آنکه می گوید ولی نارد به کار
زن بود زن چادر و معجر بیار
هوش مصنوعی: آن کسی که می‌گوید اما عمل نمی‌کند، مانند زنی است که تنها لباس و پوشش بیاورد ولی هیچ‌گاه به کار و تلاش نپردازد.
چاره آن باشد که نه گفت و نه کرد
باشد آن خنثی نه زن باشد نه مرد
هوش مصنوعی: این شعر به این مفهوم اشاره دارد که بهترین راه حل در برخی مواقع این است که نه به چیزی پاسخ مثبت بدهیم و نه آن را رد کنیم. در واقع، وجود یک حالت بی‌طرف و خنثی بهتر از انتخاب یک طرف است. این حالت می‌تواند از هرگونه تشخیص یا قضاوت در مورد جنسی یا موقعیتی فراتر برود.
هی اگر مردی تو این گفتار چیست
جای کردار است برخیز و بایست
هوش مصنوعی: اگر مرد هستی، در این سخن چه جای عمل است؛ بلند شو و بایست.
تا ببینم زور و بازوی تو را
وانمایم با تو نیروی تو را
هوش مصنوعی: می‌خواهم قدرت و توانایی تو را ببینم و سپس قدرت خودم را در مقابل تو به نمایش بگذارم.
خیز و بنگر حملهٔ شیر اوژنم
زخمهای پنجهٔ پیل افکنم
هوش مصنوعی: بلند شو و ببین که چطور حمله می‌کنم، همچون شیر، و زخم‌هایی مانند پنجه‌ی فیل به دشمنان می‌زنم.
شیر خشمینی وگر زخمی گراز
از تو خواهم خواست کینِ گربه باز
هوش مصنوعی: شما موجودی شجاع و نیرومند هستید و اگر از گرازها آسیبی ببینید، از شما درخواستی خواهم داشت.
از پلنگ آن مرد دهقان چون شنید
زین سخن جای سگالیدن ندید
هوش مصنوعی: مرد دهقان وقتی از پلنگ خبر شنید، نتوانست در جایی که باید بی‌قرار باشد، آرام بگیرد.
راه و رسم مکر و حیله ساز کرد
رفت شیری روبهی آغاز کرد
هوش مصنوعی: مردی که به فریب و نیرنگ عادت کرده بود، تصمیم گرفت با حیله‌گری خود را مانند شیر نشان دهد و کارهایش را آغاز کند.
کای قوی افکن جوانمرد شجاع
در جوانمردی پر از جنس سِباع
هوش مصنوعی: ای جوانمرد شجاع، که در شجاعت خود بسیار نیرومند و قوی هستی، در جوانمردی با خصوصیات برجسته و پر از ویژگی‌های نیک وجود داری.
گیر و دار جنگ را باید بسیج
بی سلح ی کدشت کندآور به هیچ
هوش مصنوعی: در شرایط پرتنش جنگ، باید تلاش کرد که بدون درگیری و با آرامش، به نتیجه‌ای خوب و مثبت دست یافت.
مر تو را چنگال و یال آمد سلاح
بی سلح من کی بود جنگم صلاح
هوش مصنوعی: تو با چنگال و یال خود آماده نبردی، اما من که بی‌سلاح هستم، آیا در جنگم فایده‌ای هست؟
باید اول اسلحه آراستن
پس به جنگ دشمنان برخاستن
هوش مصنوعی: ابتدا باید خود را آماده کرد و تجهیزات لازم را فراهم نمود، پس از آن می‌توان به مبارزه با دشمنان پرداخت.
تو مسلح من برهنه ای امیر
کی روا باشد نبرد و دار و گیر
هوش مصنوعی: تو که به سلاح و قدرت مجهز هستی و من در حالت ضعف و ناتوانی هستم، برادر، آیا درست است که در این شرایط میان ما نبردی برقرار شود؟
گفت ای آدم سلاح تو کجاست
گفت آلات نبردم در سراست
هوش مصنوعی: گفت: ای آدم، سلاح تو کجاست؟ پاسخ داد: ابزار جنگ من در ذهنم است.
گفت سوی خانه رو آلات جنگ
راست کن بر خویش و بازآ بیدرنگ
هوش مصنوعی: به خانه برو و وسایل جنگی را برای خود آماده کن، سپس با قدرت و انرژی به میدان برگرد.
خنده‌ای زد مرد دهقان قاه قاه
کافرین ای جنگجوی رزمخواه
هوش مصنوعی: مرد کشاورز با صدای بلند و شاد خندید و به جنگجویان بی‌دادگر گفت: شما چه می‌دانید؟
چون ندیدی مایه خود جنگ من
راه جویی تا رهی از چنگ من
هوش مصنوعی: وقتی خودت را در جنگی که من دارم نمی‌بینی، یعنی هیچ تلاشی برای پیدا کردن راهی به دور از من نکرده‌ای.
هرکه را از هم‌نبرد آمد نهیب
سست آرد در جدل پای شکیب
هوش مصنوعی: هر کسی که در مواجهه با مشکلات مقاومت نکند و به راحتی تسلیم شود، در منازعات و جدال‌ها به سرعت شکست می‌خورد.
ترسمت چون نیست نیروی نبرد
چون زنان زن نه چون مردان مرد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که به دلیل نداشتن قدرت مبارزه، نتوانم مانند مردان به میدان بیایم و از خود دفاع کنم، بلکه به شکل زنان با ضعف و سستی ظاهر شوم.
من نرفته همچنان گامی سه چار
فرض انگاری حدیث الفرار
هوش مصنوعی: من هنوز نرفته‌ام، پس گام‌هایی که فرار را نشان می‌دهد، بی‌مورد و خیالی است.
چونکه در سر داری آهنگ فرار
هان برو ما را به کار خود گذار
هوش مصنوعی: وقتی در دل تو آرزوی فرار وجود دارد، برو و ما را به حال خودمان رها کن.
چون ز دهقان این شنید آن تُندبار
گفت انصافت چه شد ما و فرار!؟
چون جانور درنده این سخن را از دهقان شنید، به او گفت: انصافت کجاست؟ ما و فرار؟
هرچه می‌خواهی ز من پیمان بگیر
رو به خانه از پی شمشیر و تیر
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌خواهی از من بخواه، اما باید بدانید که باید با احتیاط و دقت به پیش بروید.
گفت عهدت را ندارم استوار
عهد و سوگند تو نبود برقرار
هوش مصنوعی: من دیگر به قول و قرار تو پایبند نیستم؛ زیرا وفای به عهد و سوگند تو درستی نداشته است.
در خروش آمد پلنگ جانگزای
گفت کای بیهوده شیخ ژاژخای
هوش مصنوعی: پلنگی که در حال خشم و ناله آمده، می‌گوید: ای شیخ بی‌فایده و پرحرف، چرا به سخن‌های بی‌معنا ادامه می‌دهی؟
هرچه آن سرمایهٔ آرام توست
هرچه باشد نزد تو محکم نه سست
هوش مصنوعی: هر چیزی که منبع آرامش توست، هر چه که باشد، باید نزد تو استوار و محکم باشد، نه شکننده و سست.
گو چه باشد تا بدان گردن نهم
هرچه می‌خواهی بگو تن دَردَهم
هوش مصنوعی: بگو چه چیزی لازم است که آن را بپذیرم، هرچه می‌خواهی می‌توانی بگویی، من آماده‌ام که هر درد و سختی را تحمل کنم.
گفت اگر تن می‌دهی تا سخت سخت
دست و گردن بندمت بر این درخت
هوش مصنوعی: اگر تن به این کار بدهی، سختی‌ها و زنجیرهایت را بر این درخت می‌بندم.
بسته گردد تا تو را پای گریز
دانمت بگشاده بازوی ستیز
هوش مصنوعی: من می‌دانم که تو در حال فرار هستی، بنابراین به خودم وعده می‌زنم که به روی تو حمله کنم و نمی‌گذارم از دستم بگریزی.
چون پلنگ این نکته اندر گوش کرد
با درختی دست در آغوش کرد
هوش مصنوعی: زمانی که پلنگ این نکته را شنید، به درختی نزدیک شد و آن را در آغوش گرفت.
کاین درخت و من ببندم دست و پای
رو سلاح آور به زودی از سرای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر من و این درخت به همدیگر متصل شویم و دستان و پاهای او را ببندم، بسیار زود او از خانه‌اش بیرون خواهد آمد و سلاحی خواهد آورد. این بیان نشان‌دهنده این است که ارتباط و همکاری قوی می‌تواند به نتایج قابل توجهی منجر شود.
مرد سست آزرم از جا جست سخت
بست آن آزاده محکم بر درخت
هوش مصنوعی: مرد ترسو و بی اراده به شدت جا خالی داد، اما مرد با اراده و آزاد، محکم و استوار به درخت چسبید.
بر درختش بست با نیروی پیل
مهر بنهاد و روان بر دسته بیل
هوش مصنوعی: او برای درختش تکیه‌گاهی محکم مانند نیروی یک فیل درست کرد و کارش را با دقت و سخت‌کوشی آغاز کرد.
بر سر و پهلو و دوش و پشت و روی
کوفت چندان کز دو تن خون رفت جوی
هوش مصنوعی: بر سر و پهلو و دوش و پشت و صورت آنچنان آسیب دیده که از دو فرد خون جاری شده است.
مرد را هرگه به بالا بیل رفت
نعره آن جانور صد میل رفت
هوش مصنوعی: هر بار که مردی به سمت بالا می‌رود، صدای آن موجود به شدت و به دوردست‌ها می‌رود.
آنکه در سرپنجه مورش بود پیل
پیل پیشش مور شد از بار بیل
هوش مصنوعی: کسی که به قدرت و توانایی خود اعتماد دارد، حتی اگر با مشکلات و موانع بزرگ روبه‌رو شود، می‌تواند آنها را کوچک و بی‌اهمیت به نظر آورد.
لابه‌ها کرد و نیامد سودمند
امن می‌جست و نبودش جز گزند
هوش مصنوعی: او به سوی کسی کمک خواسته و دعا کرده، اما نتوانسته به نتیجه‌ای برسد. در جستجوی امنیت و آرامش بوده، اما جز آسیب و زخم نصیبی نداشته است.
خرد شد از ضرب بیلش پا و دست
پنجه‌اش افتاد و بازویش شکست
هوش مصنوعی: از شدت ضربه بیل، خرد او آسیب دید و دست و پایش به شدت آسیب خورد و بازویش نیز شکست.
استخوانش شد سراسر ریز ریز
مرد با بیل آنچنانش در ستیز
هوش مصنوعی: او به شدت با بیل به استخوان‌هایش ضربه می‌زند و آن‌ها را به تکه‌های ریز تقسیم می‌کند.
هر طرف می‌کرد از حسرت نظر
دید غیر از گربه کس نبود دگر
هوش مصنوعی: در همه جا به اطراف نگاه می‌کرد، اما جز یک گربه کسی را نمی‌دید که به او حسرت داشته باشد.
نرم نرمک گربه را آواز کرد
راه و رسم حیله جویی ساز کرد
هوش مصنوعی: آهسته آهسته گربه را به خود جذب کرد و طرز فریبکاری را به او آموخت.
کای برادر گر منِ بد آب خورد
چون تو کردم کوچک و مسکین و خورد
هوش مصنوعی: ای برادر، اگرچه من بدبخت و ذلیل هستم، اما مانند تو کوچک و بی‌ارزش نیستم.
دست بردارد ز من این سخت پی
یا گشاید بندم از تن گفت نی
هوش مصنوعی: این بیت به احساس قوی و عمیق وابستگی اشاره دارد. گویا گوینده از کسی می‌خواهد که یا از او دور شود و دست از نزدیکی بردارد، یا اینکه اگر قرار است جدا شوند، بهتر است به طور کامل این ارتباط را قطع کند. در واقع، او تمایل دارد که به نوعی از وضعیت عاطفی خود رهایی یابد.
گر شوی کوچکتر از موش ای رفیق
نیست امید خلاصی زین حریق
هوش مصنوعی: اگر حتی از موش هم کوچکتر شوی، دوست عزیز، نباید انتظار داشته باشی که از این خطر نجات پیدا کنی.
ای برادر اهل دنیا سر به سر
آدمیزادند و از آدم بتر
هوش مصنوعی: برادر، مردم دنیا در ظاهر انسان‌اند، اما در واقعیت از آدمیت دورند.
تا توانی میگریز از دامشان
بلکه از جایی که باشد نامشان
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی از دستشان فرار کن، حتی از هر نام و نشانی که به آن‌ها مربوط می‌شود.
آدمیزادند اما دیوسار
الفرار از آدمیزاد الفرار
هوش مصنوعی: انسان‌ها موجوداتی هستند، اما وقتی به سختی‌ها و مشکلات می‌رسند، به نوعی از خود فرار می‌کنند و جبن از خود نشان می‌دهند.
تا نیفتاده‌ستی اندر بندشان
گردنت تا نیست در آوندشان
هوش مصنوعی: تا وقتی که در دام آن‌ها نیفتاده‌ای، گردنت در چنگال‌شان نیست.
فارغی از رنجشان و دردشان
عشوهٔ جانسوز ناز سروشان
هوش مصنوعی: بی‌توجهی به زحمت‌ها و دردهای آن‌ها و زیبایی دل‌ربای قامتشان.
نی به پایت بند و نی در لب لویش
پادشاهی هم برایشان هم به خویش
هوش مصنوعی: به یک طرف باید وابسته باشی و در طرف دیگر نباید اسیر زبان شیرینش شوی. در این مسیر، هم به دیگران خدمت می‌کنی و هم به نفع خودت خواهد بود.

حاشیه ها

1404/03/08 21:06
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در مصرع نخست بیت 70، واژه «تُندبار» (به معنی «درندگان موذی مانند شیر و پلنگ») به جای «بند مار» درست است