بخش ۱۰۲ - در بیان عسل خاک آلوده در وسط چاه و مشغول شدن به آن
انگبینی از دهانشان ریخته
انگبین با خاک و زهر آمیخته
انگبینی همچو سود این جهان
اندر او صد سوگ و صد ماتم نهان
شهد دنیا را سراسر زهر بین
مهر او را پای تا سر قهر بین
صحتش را صد مرض در بر بود
راحتش را رنجها مضمر بود
شد به آن خاک و عسل آلوده شاد
اژدها و موش و شیرش شد زیاد
شد فراموشش که اندر چاه چیست
لب گشوده منتظر از بهر کیست
یا چرا آن شیر با صد اهتمام
پهن کرده بر رسن و بگشوده کام
شد فراموشش که تا بینی رسن
قطع گردد تار تارش بی سخن
در نظر جز انگبینش هیچ نی
در دلش اندیشه تاب و پیچ نی
آن رسن بگرفته با یکدست خویش
دست دیگر سوی شهد آورد پیش
شهد نی بل خاک شهدآلوده ای
بلکه از سم توده اندر توده ای
نوش نی بل نیش جان فرسا همه
نی دوا بل زهر دردافزا همه
تا ربودی لختی از آن نیش و نوش
می رسیدش بر بدن صد نیش و نوش
می نخوردی او یک انگشت عسل
تا ز زنبوران ندیدی صد خلل
گه گزیدندی لبش را گه دهان
گاه خستندی کفش را گه بنان
الغرض با خیل زنبوران به جنگ
گه گرفتی شهد ز ایشان گه شرنگ
هست این دنیا چه و عمرت رسن
روز و شب هستند موشان بی سخن
رشته ی عمر تورا لیل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار
اژدها قبر است بگشوده دهان
منتظر تا پاره گردد ریسمان
مرگ باشد شیر مست پرغرور
تا کشد جان تورا از تن به زور
مال دنیا انگبین و اهل آن
جمله زنبورند نی بل برغمان
از پی این شهد زهرآلوده چند
در جدل با ریشمالان ای لوند
شهد نبود زهر جانفرساست این
نوش نبود نیش دردافزاست این
مهربانان نیستند این دوستان
دشمنانند ای برادر دشمنان
مار می نشناسی از مار اندرت
بی تفاوت هست کحل زاورت
مار داری نزد مار اندر مرو
کحل همچو غره ی زاور مشو
بر دکان در گور ازین مار اندرند
دیدگان و سینه ی زین زاورند
ز اهل دنیا تا توانی ای عزیز
میگریز و میگریز و میگریز
زین رفیقان ای برادر الفرار
هین مگوشان یار میگو دامیار
آدمی زین غولساران دور به
دیده از دیدار ایشان کور به
هین مرو از راه و از دستانشان
عهدشان بشکن مبر پیمانشان
کاین حریفان دستها را بسته اند
دست و بازوی یلان بشکسته اند
من که بودم اندرین میدان کار
پهلوانی چابکی ضیغم شکار
دست و پایم را ببین چون بسته اند
پیکرم از تیر و خنجر خسته اند
من که اندر بزم دانایی همی
خویش را رسطا و لوقا خواندمی
بین که دست آموز طفلان گشته ام
در میانشان واله و سرگشته ام
من که گر بگشودمی شه بال را
دیدمی در سایه ام میکال را
رشته های دام بین برپای من
گه قفس گه دام بنگر جای من
گر تو هم گردیدی ای جان رامشان
اوفتادی همچو من در دامشان
مخلصی دیگر نیابی زین فتن
گر شوی صدبار عاجزتر ز من
نبودت هرگز رهایی یک زغنگ
همچنین کز آدمیزادان پلنگ
بخش ۱۰۱ - حکایت شخصی که به چاه رفت و در ته چاه اژدها دید: سخت ماند داستانت ای عموبخش ۱۰۳ - حکایت زبون شدن پلنگ در دست آدمیزاد: آن شنیدستی پلنگی شیرگیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
انگبینی از دهانشان ریخته
انگبین با خاک و زهر آمیخته
هوش مصنوعی: عسل از دهانشان ریخته میشود، اما این عسل با خاک و سم ترکیب شده است.
انگبینی همچو سود این جهان
اندر او صد سوگ و صد ماتم نهان
هوش مصنوعی: عسل درخت انگبین مشابه نفعی است که این دنیا دارد؛ اما در آن، صد غم و صد عزاداری پنهان است.
شهد دنیا را سراسر زهر بین
مهر او را پای تا سر قهر بین
هوش مصنوعی: این دنیا با تمام زیباییها و لذتهایش، در واقع میتواند مثل زهر باشد، در حالی که عشق و محبت به او مانند قهری است که تمام وجود هر کسی را فرا میگیرد.
صحتش را صد مرض در بر بود
راحتش را رنجها مضمر بود
هوش مصنوعی: سلامتش با صدها بیماری درگیر بود و آسایشش پر از رنجها و مشکلات نهفته بود.
شد به آن خاک و عسل آلوده شاد
اژدها و موش و شیرش شد زیاد
هوش مصنوعی: در آن زمین که خاک و عسل ترکیب شده، اژدها، موش و شیر با شادی فراوانی زندگی میکنند و جمعیتشان نیز افزایش یافته است.
شد فراموشش که اندر چاه چیست
لب گشوده منتظر از بهر کیست
هوش مصنوعی: او دیگر به یاد ندارد که در چاه چه چیزی وجود دارد و در حالی که منتظر است، نمیداند برای چه کسی منتظر است.
یا چرا آن شیر با صد اهتمام
پهن کرده بر رسن و بگشوده کام
هوش مصنوعی: چرا آن شیر با جدیت و هماهنگی بر روی طناب دراز کشیده و دهانش را باز کرده است؟
شد فراموشش که تا بینی رسن
قطع گردد تار تارش بی سخن
هوش مصنوعی: فراموشش کردهای که نمیبینی وقتی رشتهای پاره میشود، تارهایش بیصدا از هم جدا میشوند.
در نظر جز انگبینش هیچ نی
در دلش اندیشه تاب و پیچ نی
هوش مصنوعی: فقط عسل او در نظرش قابل توجه است و در دلش هیچ تردید و فکری وجود ندارد.
آن رسن بگرفته با یکدست خویش
دست دیگر سوی شهد آورد پیش
هوش مصنوعی: آن شخص با یک دست رسن را گرفته و با دست دیگرش شهد را به جلو میآورد.
شهد نی بل خاک شهدآلوده ای
بلکه از سم توده اندر توده ای
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به این اشاره دارد که چیزی که به نظر میرسد شیرین و خوشمزه است، در واقع ممکن است به دلیل آلودگی یا مشکلات دیگر، ناخوشایند و دارای عیوب باشد. در واقع، ظاهر یا ظاهر خوشایند نمیتواند نشانهای از کیفیت واقعی باشد و در پس آن ممکن است چیزهای ناپسند یا مخفیماندهای وجود داشته باشد.
نوش نی بل نیش جان فرسا همه
نی دوا بل زهر دردافزا همه
هوش مصنوعی: نوش نی، مانند نیشی است که جان را میآزارد؛ هرچند که این نوش، دارویی است برای درد. اما در عین حال، زهر نیز میتواند بر دردها بیفزاید.
تا ربودی لختی از آن نیش و نوش
می رسیدش بر بدن صد نیش و نوش
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدتی از نیش و نوشهای لذتبخش فاصله گرفت، بر بدن او تاثیرات زیادی از آن نیش و نوشها باقی مانده بود.
می نخوردی او یک انگشت عسل
تا ز زنبوران ندیدی صد خلل
هوش مصنوعی: اگر او یک انگشت عسل نمیخورد، هرگز نمیفهمید که زنبورها چه مشکلاتی دارند و چقدر زحمت میکشند.
گه گزیدندی لبش را گه دهان
گاه خستندی کفش را گه بنان
هوش مصنوعی: گاهی لبش را میگزد و گاهی هم دهانش را میکشد، گاهی هم با دست خستهاش را آرام میکند.
الغرض با خیل زنبوران به جنگ
گه گرفتی شهد ز ایشان گه شرنگ
هوش مصنوعی: در نهایت، تو با گروهی از زنبوران در نبردی درگیر شدهای که گاهی از آن شیرینی و گاهی تلخی به دست آوردهای.
هست این دنیا چه و عمرت رسن
روز و شب هستند موشان بی سخن
هوش مصنوعی: این دنیا چه جایگاهی دارد و عمر تو مانند یک بند است که روزها و شبها همچون موشهایی بیصدا به گذراندن زمان مشغولند.
رشته ی عمر تورا لیل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار
هوش مصنوعی: عمر تو به تدریج و به مرور زمان به وسیله شب و روز از بین میرود و هر لحظه از آن کم میشود.
اژدها قبر است بگشوده دهان
منتظر تا پاره گردد ریسمان
هوش مصنوعی: اژدها با دهانی باز در حال انتظار است تا زمانی که ریسمان پاره شود و از قبر بیرون بیاید.
مرگ باشد شیر مست پرغرور
تا کشد جان تورا از تن به زور
هوش مصنوعی: مرگ همانند شیر سرکش و مغرور است که با قدرت و زور جان تو را از بدنت جدا میکند.
مال دنیا انگبین و اهل آن
جمله زنبورند نی بل برغمان
هوش مصنوعی: مال دنیا مثل عسل است و کسانی که به دنبال آن هستند، مانند زنبورانی هستند که دور عسل میچرخند، اما حقیقت این است که در نهایت به جای عسل، دچار تلخی و دردی خواهند شد.
از پی این شهد زهرآلوده چند
در جدل با ریشمالان ای لوند
هوش مصنوعی: به دنبال این طعم شیرین اما تلخ، چرا با افرادی که ناپاک و بیادب هستند، وارد جدل و بحث میشوی، ای دلربا؟
شهد نبود زهر جانفرساست این
نوش نبود نیش دردافزاست این
هوش مصنوعی: این نوشیدنی که به نظر میرسد شیرین و خوشایند باشد، در واقع سم و زهر خطرناکی است. این طعمی که دوست داشتنی به نظر میرسد، در واقع میتواند درد و رنج بیشتری به همراه داشته باشد.
مهربانان نیستند این دوستان
دشمنانند ای برادر دشمنان
هوش مصنوعی: ای برادر، این دوستان واقعی نیستند و در حقیقت آنها دشمنانی هستند که به خود را دوست نشان میدهند.
مار می نشناسی از مار اندرت
بی تفاوت هست کحل زاورت
هوش مصنوعی: بدان که در زندگی ممکن است خطراتی وجود داشته باشد که به آنها توجه نمیکنی. بعضی از مشکلات و تهدیدها در اطراف ما هستند اما ما به خاطر غفلت و بیتوجهی نسبت به آنها، متوجهشان نمیشویم. این کار میتواند پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته باشد.
مار داری نزد مار اندر مرو
کحل همچو غره ی زاور مشو
هوش مصنوعی: اگر با مارها در ارتباط هستی، به آنها نزدیک نشو و خود را در معرض خطر قرار نده، چون ممکن است به تو آسیب برسانند. مثل فردی که در عین زیبایی، خطر بزرگی را نادیده میگیرد.
بر دکان در گور ازین مار اندرند
دیدگان و سینه ی زین زاورند
هوش مصنوعی: در مقابل مغازه، مانند ماری در قبر، چشمان و دلهای این مردان جامهدار را میبینیم.
ز اهل دنیا تا توانی ای عزیز
میگریز و میگریز و میگریز
هوش مصنوعی: ای عزیز، تا میتوانی از اهل دنیا دوری کن و دوری کن و دوری کن.
زین رفیقان ای برادر الفرار
هین مگوشان یار میگو دامیار
هوش مصنوعی: ای برادر، از این رفیقان فرار کن، هین! به حرف یار گوش نده، زیرا او تو را به دام میاندازد.
آدمی زین غولساران دور به
دیده از دیدار ایشان کور به
هوش مصنوعی: انسان به خاطر حضور این غولها از دیدن آنها ناتوان و کور شده است.
هین مرو از راه و از دستانشان
عهدشان بشکن مبر پیمانشان
هوش مصنوعی: توجه کن که از مسیر دور نشوی و از دستان آنها جدا نشوی، عهد و پیمان آنان را ننگر.
کاین حریفان دستها را بسته اند
دست و بازوی یلان بشکسته اند
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که رقبا و دشمنان، قدرت و تواناییها را محدود کردهاند، در حالی که قهرمانان و پهلوانان هم دچار شکست و ناتوانی شدهاند.
من که بودم اندرین میدان کار
پهلوانی چابکی ضیغم شکار
هوش مصنوعی: من که در این میدان پهلوانی حضور داشتم، چابکی و قدرتی مانند شیر داشتم که در شکار نیرومند بود.
دست و پایم را ببین چون بسته اند
پیکرم از تیر و خنجر خسته اند
هوش مصنوعی: بنگر به دست و پای من که چطور به زنجیر کشیده شدهاند. بدنم از ضربههای تیر و خنجر خسته است.
من که اندر بزم دانایی همی
خویش را رسطا و لوقا خواندمی
هوش مصنوعی: من در محفل دانش و معرفت، خود را به عنوان کسی آگاه و دارای اطلاعات معرفی کردم.
بین که دست آموز طفلان گشته ام
در میانشان واله و سرگشته ام
هوش مصنوعی: من در میان کودکان مانند یک بازیچه شدهام و در این جمع، سرگردان و شگفتزده به نظر میرسم.
من که گر بگشودمی شه بال را
دیدمی در سایه ام میکال را
هوش مصنوعی: اگر من دری را میگشودم و فرشتگان را میدیدم، در زیر سایه خود از میکایل مییافتم.
رشته های دام بین برپای من
گه قفس گه دام بنگر جای من
هوش مصنوعی: رشتههای دام به پاهای من بسته شده است، گاهی در قفس هستم و گاهی در دام، به جای من بنگر.
گر تو هم گردیدی ای جان رامشان
اوفتادی همچو من در دامشان
هوش مصنوعی: اگر تو هم عاشق شوی، مانند من در دامی از عشق آنها گرفتار میشوی.
مخلصی دیگر نیابی زین فتن
گر شوی صدبار عاجزتر ز من
هوش مصنوعی: اگر در این فتنهها به دنبال کسی برای کمک باشی، هرچند بار هم که از من ناتوانتر شوی، او را نخواهی یافت.
نبودت هرگز رهایی یک زغنگ
همچنین کز آدمیزادان پلنگ
هوش مصنوعی: نبودن تو باعث شده که انسانها همواره در تنگنا و دشواری باشند، به گونهای که سختیهای زندگی به آنها فشار میآورد.