گنجور

فصل - مضرات وساوس شیطانی و خواطر نفسانی

چون که وساوس شیطانیه و خواطر نفسانیه را شناختی و اقسام و علامات و اسباب آن را دانستی، بدان که ضرر آن عظیم و عاقبت آن وخیم است، و این حالت از جمله مهلکات عظیمه و حالات رذیله است، و دل را باعث تیرگی و ظلمت، و نفس را موجب افسردگی و کدورت، مانع وصول به سعادت، و مضیع روزگار و اوقات است چگونه چنین نباشد و حال اینکه سرمایه تحصیل نجات عمر، و آلت تجارت بندگان دل ایشان است.

پس هر نفسی که بنده دل را به غفلت و بطالت مصروف و از یاد خدا و تحصیل انس به او، یا از فکری که موجب زیادتی معرفتی و کسب محبت او باشد بازمانده مغبون، و بضاعت خود را به حیف داده و آن در صورتی است که فکر و وسواس آن در امور مباحات باشد و اغلب مردمان چنین نیستند بلکه فکر ایشان در پیدا نمودن راههای مکر و حیله و شیطنت و خدعه و کیفیت وصول به شهوات و نیل لذات و پیوسته در باطن مشغول منازعه با خصمان و دفع دشمنان بلکه بسیار می شود که فرض مخالفت و عداوت دوستان خود را نموده و در دل مشغول تنبیه و مواخذه و جواب ایشان می گردند و روز و شب خود را صرف می کنند در خیالاتی که دل را سیاه و دین و دنیا را تباه می کند و جمیع اقسام خیالات ردیه و افکار فاسده خواه در مباح و خواه در غیر آن مشترک اند در احداث ظلمت در دل و کدورت در نفس و تضییع وقت و ابطال عمر و لیکن در معصیت بودن و مترتب شدن عذاب بر آنها متفاوتند پس آنچه تخیل امور مباحه و تفکر در آنها باشد مطلقا گناهی بر آنها مترتب نمی شود و اما در امور غیر مشروعه پس اگر مجرد تخیل و خطور در دل بی اختیار بوده باشد باز مواخذه و عقابی بر آن نیست زیرا که تکلیف به امری که از تحت اختیار بیرون است جایز نیست و اگر به قصد باشد و دل را به اختیار مشغول امر مباحی نماید پس اگر خیال اراده آن فعل باشد در دل عازم و مصمم بر بجا آوردن آن شود یا اینکه در دل تأسف خورد بر اینکه چرا فلان معصیت را که در فلان وقت میسر شد نکردم و خیال پشیمانی و ندامت از آن کند عاصی و گناهکار و مستحق مواخذه و عقاب خواهد بود گرچه فعل را که مصمم بر آن شده به جهت مانعی که رو دهد نکند بلی اگر مصمم شود بر آن و لیکن از خوف خدا ترک کند معصیتی نخواهد داشت بلکه بر آن ترک ثواب خواهد داشت و از برای او حسنه نوشته خواهد شد و اگر خیال اراده فعلی یا تأسف ترک آن نباشد بلکه اختیار خود را بر تصور امر غیر مشروعی بدارد که مطلقا اراده آن را ندارد بلکه گاه است می داند که مستحق نخواهد شد چون خیال سلطنت و نهب و غارت از برای کسانی که در حق آنها متصور نیست ظاهر آن است که در این هم معصیتی نباشد و این تفصیل موافق و مقتضای جمع میان آیات و اخبار مختلفه ای است که در خصوص قصد معصیت وارد شده است.

فصل - اقسام الهام و وسوسه و علامات آنها: از آنچه مذکور شد معلوم شد که کلیه خواطر نفسانیه و خیالات قلبیه بر چهار قسم اند و از اینها دو قسم که افکار محرکه بر عمل خیر، و خیالات محموده باشد را «الهام» گویند و دو قسم دیگر که افکار محرکه بر عمل شر و افکار ردیه باشد را «وسوسه» گویند و بعضی إلهام و وسوسه را تخصیص به افکار محرکه می دهند و «علی أی حال» دو قسم وسواس، اثر خناس شیطان، و دو قسم الهام، از فیض ملائکه کرام است.فصل - معالجه امراض نفسانی: چون مضرات این صفت مهلکه را دانستی و یافتی که آن از جمله مهلکات و باعث نکال و وبال و خسران مال است، پس لازم است که در صدد معالجه آن برآئی و نفس خود را از چنگ آن برهانی پس اگر خیال وسوسه در فعل معصیتی و قصد گناهی باشد تأمل کنی در سوء خاتمه امور و وخامت عاقبت عصیان در دنیا و آخرت و حقوق پروردگار را بر خود یادآوری و پاداش اعمال را از ثواب و عقاب در نظر آوری و ملاحظه کنی که نگاهداشتن خود از آنچه ابلیس تو را بدان وسوسه می کند و صبر بر آن به مراتب آسان تر است از تحمل عذاب الهی و سوختن در آتشی که اگر شراره ای از آن به زمین افتد اثری از آن نگذارد و نبات و جمادات را در هم سوزد و چون این امور را متذکر شدی و به نور معرفت و ایمان و حقیقت آنها را یقین دانی باشد که شیطان دست از تو بردارد و از وسوسه باز ایستد و چناچه از اینها معالجه نشود معالجه آن به فکر و ذکر و مجاهده در ترک شهوات و هواهای نفسانیه باید کرد چنانچه مذکور می شود و اگر آن خیالات باعث معاصی و قصد گناهی نباشد بلکه افکار ردیه و امانی کاذبه باشد که بدون قصد فعل بلکه بی اختیار به دل گذرد پس خلاصی از آنها بالکلیه در نهایت اشکال بلکه اطباء نفوس اعتراف کرده اند که آن داء عضال است و دفع آن بالمره متعسر بلکه بعضی آن را معتذر شمرده اند و حق آن است اگر چه دفع آنها بالمره صعوبت دارد لیکن ممکن است و آنچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که دو رکعت نماز کند در آنها هیچ چیزی از خواطر نفسانیه به خاطر نگذراند گناهان گذشته و آینده او آمرزیده می شود بر این شاهد است و سر در صعوبت معالجه این آن است همچنان که در اخبار نبویه وارد است از برای هر کسی شیطانی و خلقت شیطان از آتش صرف است که لحظه ای ساکن نمی تواند شد بلکه همیشه در شعله کشیدن و حرکت است و دانستی که غالب ماده قوه واهمه و غضبیه و شهویه نیز از آتش است و به این سبب قرابت میان آنها و شیطان متحقق و به این جهت آن را بر اینها تسلط حاصل و اینها به متابعت و پیروی آن مایلند و به جهت آتش مزاجی این سه قوه اینها نیز دایم در هیجان و حرکت اند اگر چه تحرک آنها به جهت آنکه مخلوط به غیر آتش نیز هستند از شیطان کمتر همچنانکه حرکت شهویه نیز از غضبیه و غضبیه از واهمه کمتر است پس شیطان پیوسته در عروق بنی آدم در حرکت و هیجان و همیشه این قوه را به وسوسه در حرکت می آورد در آنها جولان می کند و ساعتی از حرکت و وسوسه نمی ایستد زیرا که ایستادن آن و قطع اثر آن نمی شود مگر اینکه مطیع و منقاد آدمی گردد و در نزد او ذلیل و خاضع شود و از وسوسه او بایستد و چگونه آن ملعون مطیع و ذلیل اولاد آدم می شود و حال اینکه با وجود امر صریح الهی به سجده پدر بزرگوار ایشان که گل او به ید قدرت الهی مخمر خلعت خلافت الهیه را در برداشت تن در نداد و تکبر و گردن کشی کرد و گفت: «خلقتنی من نار و خلقته من طین» «مرا از آتش روشن و آدم را از خاک تیره خلق کردی» چگونه سر به او فرود آورم و در پیش او ذلیل شوم و قسم به عزت الهیه یاد نمود که در صدد اغوا و گمراهی همه برآید پس چگونه می شود که دست از وسوسه بدارد و لحظه ای انسان مسکین را فارغ گذارد مگر کسانی که ریشه علایق دنیویه را از زمین دل کنده و آستین همت بر کون و مکان افشانده و به غیر از یک فکر همه هموم را از دل خود بیرون کرده، خانه دل را به یاد خدا سپرده باشد، که آن لعین در آنجا راه نیابد و این کسان از جمله بندگان مخلص هستند که آن ملعون آنها را استثناء کرده و گفته: «الا عبادک منهم المخلصین».

اطلاعات

منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.