گنجور

فصل - اقسام الهام و وسوسه و علامات آنها

از آنچه مذکور شد معلوم شد که کلیه خواطر نفسانیه و خیالات قلبیه بر چهار قسم اند و از اینها دو قسم که افکار محرکه بر عمل خیر، و خیالات محموده باشد را «الهام» گویند و دو قسم دیگر که افکار محرکه بر عمل شر و افکار ردیه باشد را «وسوسه» گویند و بعضی إلهام و وسوسه را تخصیص به افکار محرکه می دهند و «علی أی حال» دو قسم وسواس، اثر خناس شیطان، و دو قسم الهام، از فیض ملائکه کرام است.

و نفس آدمی در ابتدای امر قابلیت هر دو اثر را علی السواء دارد و هیچ یک بر دیگری رجحان ندارد بلکه ظهور اثر هر کدام در آنجا به واسطه امور خارجیه از متابعت هوس و هوا، یا ملازمت ورع و تقوی می شود پس هر وقت که آدمی میل به مقتضای شهوتی یا غضبی نمود شیطان فرصت می کند و لشکر او داخل خانه دل می شوند و انواع آثار خود را که وساوس و افکار ردیه باشد در آنجا به ظهور می رسانند.

و هرگاه دل متوجه ذکر خدا و نفس مایل به ورع و تقوی شد مجال شیطان تنگ می گردد، و از مملکت دل بیرون می رود، و جنود ملائکه در آنجا می آیند، و فیوضات ایشان از الهامات و خیالات محموده در آنجا پیدا می شود.

و پیوسته این دو لشکر درآمد و شد و گیر و دار هستند گاهی ساحت دل منزل لشکر خیریت اثر فرشتگان، و زمانی محل جولانگاه سپاه روسیاه شیاطین و دیوان باشد، تا آنکه به امداد و معاونت امور خارجیه، یکی از این دو سپاه را غلبه و قوت حاصل شود و مملکت نفس را تسخیر نماید، و آن را وطن خود نموده، در آنجا رحل اقامت بیفکند در این هنگام راه آمد و شد از یکدیگر بسته می شود و مجال دخول و خروج در آنجا نمی یابد مگر گاهی به طریق عبور در نهایت تعجیل از آنجا بگذرد.

پس اگر هوا و هوس و غضب و شهوت امداد نمایند، لشکر شیطان غالب می شود و خانه دل منزلگاه ایشان می گردد و در آنجا آشیانه می سازند، هر زاویه از زوایای دل، منزل شیطانی، و در آنجا ساز و نوائی و هر گوشه جای ابلیس، و در آن خیالی و هوائی پیدا می شود.

واگر قوه عاقله امداد نمود و ورع و تقوی اعانت کرد، سپاه ملک غالب می شوند وشهرستان دل را فرو می گیرند و در آنجا نزول اجلال می نمایند و هر لحظه از ایشان نوری تازه، و هر ساعت فیضی بی اندازه به آنجا می رسد

و لکن اگر دلها را لشکر شیطان مسخر نموده و مالک شد هر نوع تصرفی که می خواهند در آنجا می کنند و آن را به اودیه وساوس می افکنند.

و سر در این آن است که غالب ماده خلقت و قوه واهمه و غضبیه و شهویه که در انسان موجود هستند و از سرهنگان و کارفرمایان مملکت بدن اند از آتش است و شیطان نیز از آتش صرف مخلوق است، پس علاقه مناسبت میان این سه سرهنگ مملکت و میان شیطان لعین مستحکم است.

و به جهت این مناسبت و قرابت، این سه را میل به تسلط شیطان بیشتر، و متابعت آن را راغب ترند به آسانی تن به اطاعت دیگری در می دهند و به ملاحظه قرابت و نسبت، از اطراف و جوانب لشکر شیطان را راه می دهند و راهنمائی ایشان می کنند.

و از این جهت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «شیطان جاری مجرای خون است در بدن آدمی، و از جمیع راهها داخل می شود» و معذلک چون که شیطان از آتش است و آتش به هر جا که افتاد زود جای خود را می گشاید و به اندک مایه ای که یافت در نهایت سرعت توالد و تناسل می کند، و از اطراف و جوانب آن، آتش های دیگر پیدا می شود، پس به مجرد اینکه اندک راهی در خانه دل یافت جای خود را وسیع می کند و متواتر و پی در پی توالد و تناسل می کند و هر نسلی از آن هم دفعتا نسلی دیگر از آن به هم می رسد و همچنین إلی غیر النهایه.

همچنان که مشاهده می شود هرگا آدمی دل را به خیال فاسدی داد شعب و راه ها به خیال او می رسد و از خیال معصیتی، فکر چندین معاصی دیگر متولد می شود، و هرگز به جائی منتهی نمی شود.

و علاوه بر همه اینها آنکه هر یک از ملکات و اخلاق و حالات حکم دری دارد به خانه دل و راهی به مملکت نفس، پس آنچه از اخلاق فاضله و ملکات حسنه و حالات سنیه است دری است که ملائکه از آن داخل می شوند و هر صفت رذیله و خلق بدی راهی است که شیاطین از آن به ملک بدن می آیند.

و دانستی که اخلاق حسنه حکم وسط و میان را دارند، و صفات رذیله حکم اطراف و جوانب را دارند و میان وسط هر چیزی یکی بیشتر نیست اما اطراف و جوانب بی حد و نهایت‌اند.

و همچنین هر یک از اخلاق حسنه راهی هستند به مقصود، و راه به هر منزلی یکی است و بیراهه از حد و حصر متجاوز است پس درهایی که معبر شیطان است از حساب بیرون، و دری که راه ملک است منحصر در یکی است و لشکری که راه آن بیشتر، غلبه آن بیشتر و آسان‌تر است و نیز بر این مطلب هم در قرآن تصریح شده که می فرماید:

«و ان هذا صراطی مستقیما و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله» یعنی «این یک راه راست است به سوی من، پس آن را متابعت کنید و راههای متعدد را متابعت نکنید تا شما را از راه حق جدا نکند» و از این جهت است که خداوند از زبان شیطان لعین حکایت می کند: «لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم» یعنی «ایشان را از راه راست تو باز می دارم و از پیش رو و پس و راست و چپ ایشان در می آیم» و به این سبب روزی حضرت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از برای اصحاب یک خط کشیدند و فرمودند: این راه خداست و بعد از آن خطوط بسیار کشیدند از چپ و راست و فرمودند: این ها راههائی هستند که به هر راهی شیطانی نشسته و آدمی را به خود می خواند.

هر طرف غول نواخوان جرس جنبانی است
در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو

و با وجود همه این‌ها، چونکه فهمیدن راه راست مشکل و محتاج به راهنمائی حاذق است، به خلاف راههای باطل که بر همه کس روشن و واضح است و مع ذلک میل نفس باطل اسهل و آسان تر است، و انقیاد آن از برای حق صعب است پس دری که از آن فرشتگان داخل می شوند مسدود و بسته و درهای شیطان مفتوح است، پس مسکین فرزند آدم که باید این درهای گشاده واضح را سد، و یک در پنهان بسته را بگشاید.

صد هزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص و بینوا

و به این اطمینان شیطان گفت: «فبعزتک لأغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» یعنی «قسم به عزت تو که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم نمود مگر بندگان مخلص تو را» علاوه بر اینها آنکه، این ملعون بسا باشد که تلبیس کند و راه حق و باطل را مشتبه نماید و لشکر خود را به لباس ملک ملبس سازد و آدمی را به نوعی به مهلکه افکند که متفطن به آنها نشود.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.