گنجور

مقام اول -

بدان که عدالت، افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستی که آن مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست همچنان که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شناختی که عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال، و نگاهداشتن در وسط، و رفع مخالفت و نزاع فیما بین قوای مخالفه انسانیه، به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه حاصل شود .

پس، جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله، مترتب بر عدالت می شوند و به این سبب، افلاطون الهی گفته است که چون از برای انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانی می شود، به واسطه آن جمیع اجزای نفس او، و هر جزوی از دیگری کسب ضیاء و تلالو می کند، و دیده های نفس گشوده می شود، و متوجه می شود به جای آوردن آن، از او خواسته اند بر نحو افضل، پس سزاوار بساط قرب مبدأ کل جل شأنه می شود، و غایت تقرب در نزد «ملک الملوک» از برای او حاصل می شود.

و از خواص صفت عدالت و فضیلت آن، آن است که شأن او الفت میان امور متباینه و تسویه فیما بین اشیاء متخالفه است، غبار انزاع و جدال را می نشاند، و گرد بیگانگی و مخالفت را از چهره کارفرمایان مملکت نفس می افشاند، و برمی گرداند همه چیزها را از طرف افراط و تفریط به حد وسط، که امری است واحد، و در آن تعدی نیست، به خلاف اطراف که امور متخالفه متکاثره هستند، بلکه از کثرت به حدی هستند که نهایت از برای آنها نیست، و شکی نیست که وحدت، اشرف از کثرت، و هر چه به آن نزدیکتر، افضل و اکمل، و از حوادث و آفات و بطلان و فساد دورتر است، و آنچه مشاهده می شود از تأثیر اشعار موزونه، و نغمه های متناسبه به جهت تناسبی است که میان اجزای آنها واقع، و نوع اتحادی که فیما بین آنها حاصل است، و جذب قلوبی که در صور جمیله و وجوه حسنه است، به جهت تناسب اعضا و تلایم اجزای آنهاست

پس اشرف موجودات واحد حقیقی است که دامن جلالش از گرد کثرت منزه، و ساحت کبریائیش از غبار ترکیب مقدس است، افاضه نور وحدت بر هر موجودی به قدر قابلیتش را ادا نموده، همچنان که پرتو وجود هر صاحب وجودی از اوست پس هر گونه وحدتی که در عالم امکان، متحقق است، ظل «وحدت حقه» او، و هر اتحادی که در امور متباینه حاصل، از اثر یکتائی اوست.

ای هر دو جهان محو خودآرایی تو
کس را نبود ملک به زیبائی تو
یکتائی تو باعث جمیعت ما
جمعیت ما شاهد یکتائی تو

و هر چه از ترکیب و کثرت دورتر و به وحدت نزدیک تر، افضل و اشرف است، بلکه چنانچه اعتدال و وحدت عرَضیه ما، که پرتو وحدت حقیقه است نبودی دایره وجود تمام نشدی چون اگر نوع اتحاد بین «عناصر اربعه»، که امهاتند هم نرسیدی، «موالید ثلاث» از ایشان متولد نگردیدی، و اگر از برای بدن انسانی اعتدال مزاجی حاصل نشدی، «روح ربانی و نفس قدسی» به آن تعلق نگرفتی، و از این جهت است که چون مزاج را اعتدال لایق از دست رفت، نفس از آن قطع علاقه می نماید، بلکه نظر تحقیق می بیند که در هر چه حسن و شرافتی است به واسطه اعتدال و وحدت است، و آن امری است که مختلف می شود به اختلاف محل پس در اجزای عنصریه ممتزجه آن را اعتدال مزاجی گویند، و در اعضای انسانیه حسن و جمال، و در حرکات، «غنج» و «دلال»، در نگاه، «عشوه» روح افزا، و در آواز، نغمه دلربا، در گفتار فصاحت است، و در ملکات نفسانیه عدالت، و در هر محل آن را جلوه است و در هر موضعی نامی، و در هر مظهری که ظهور کند مطلوب، و به هر صورتی که خود را جلوه دهد محبوب است، و به هر لباسی که خود را بیاراید نفس به آن عاشق است، و از هر روزنی که سر برآورد روح به آن گرفتار است.

فانی احب الحسن حیث وجدته
و للحسن فی وجه الملاح مواقع

آری وحدت اگر چه عرضیه باشد، اما بادی است که بوی پیراهن آشنائی با اوست، خاکی که نقش کف پای در اوست از کلام والد ماجد حقیر است در این مقام که فرموده اند: «فی هذا المقام تفوح نفحات القدسیه تهتز بها نفوس اهل الجذبه و الشوق، و یتعطر منها مشام اصحاب التألیه و الذوق، فتعرض لها ان کنت اهلا لذلک» یعنی «در این مقام نفحات قدسیه می وزد، که نفوس اهل شوق را به حرکت و اهتزاز می آورد، و مشام اصحاب ذوق را معطر می سازد، پس دریاب آن را اگر تو را قابلیت آن هست و استعداد آن داری».

مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم لب‌ها بسوزد هم زبان

و چون شرافت عدالت را دانستی، و یافتی که کار آن تسویه کردن در امور مختلفه است، و شغل آن برگردانیدن از طرف افراط و تفریط است به حد وسط و میانه روی، بدان که عدالت یا در اخلاق و افعال است، یا در عطاها و قسمت اموال، یا در معاملات میان مردمان، یا در حکمرانی و سیاست ایشان و در هر یک از این ها عادل کسی است که میل به یک طرف روا ندارد، و افراط و تفریط نکند بلکه سعی در مساوات نماید و هر امری را در حد وسط قرار دهد و شکی نیست که این موقوف است بر شناختن وسط در این امور، و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور در نهایت اشکال است، و کار هر کسی نیست بلکه موقوف است به میزانی عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود همچنان که شناختن مقدار هر وزنی بی زیاده و نقصان محتاج به ترازوئی است که به آن وزن نمایند، و میزان عدل در دانستن وسط هر امری نیست مگر شریعت حقه الهیه، و «طریقه سنیه» نبویه که از سرچشمه «وحدت حقیقیه» صادر شده

پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها، و متکفل بیان جمیع مراتب حکمت عملیه است پس عادل واقعی واجب است که حکیمی باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به «نوامیس» نبویه.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که عدالت، افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستی که آن مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست همچنان که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شناختی که عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال، و نگاهداشتن در وسط، و رفع مخالفت و نزاع فیما بین قوای مخالفه انسانیه، به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه حاصل شود .
هوش مصنوعی: عدالت بالاترین فضیلت و یکی از ارزشمندترین کمالات است، چرا که شامل تمام صفات خوب است و در حقیقت خود آن‌هاست. در مقابل، ظالمی و بی‌عدالتی باعث بروز تمام رذایل می‌شود و خود این رذایل نیز به نوعی از آن ناشی می‌شوند. عدالت نشان‌دهنده حالتی در درون انسان است که به او این توانایی را می‌دهد که تمامی صفات و اعمالش را به تعادل برساند و از تناقض و درگیری میان قوا و تمایلات مختلف درونش جلوگیری کند، به طوری که هماهنگی، وحدت و دوستی در میان تمامی جنبه‌های وجودش برقرار گردد.
پس، جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله، مترتب بر عدالت می شوند و به این سبب، افلاطون الهی گفته است که چون از برای انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانی می شود، به واسطه آن جمیع اجزای نفس او، و هر جزوی از دیگری کسب ضیاء و تلالو می کند، و دیده های نفس گشوده می شود، و متوجه می شود به جای آوردن آن، از او خواسته اند بر نحو افضل، پس سزاوار بساط قرب مبدأ کل جل شأنه می شود، و غایت تقرب در نزد «ملک الملوک» از برای او حاصل می شود.
هوش مصنوعی: تمام فضائل اخلاقی و ویژگی‌های برجسته انسان به عدالت وابسته است. به همین دلیل، افلاطون به درستی اشاره کرده که هنگامی که انسان به صفت عدالت دست می‌یابد، روحش روشن‌تر و نورانی‌تر می‌شود. با این روشنایی، تمام اجزای وجود او بهره می‌برند و یکدیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. در این حالت، به درک بهتری از خواسته‌های خود می‌رسد و به درجه‌ای از نزدیکی به ذات پاک الهی نائل می‌آید که در نزد «ملک الملوک» مقام والایی دارد.
و از خواص صفت عدالت و فضیلت آن، آن است که شأن او الفت میان امور متباینه و تسویه فیما بین اشیاء متخالفه است، غبار انزاع و جدال را می نشاند، و گرد بیگانگی و مخالفت را از چهره کارفرمایان مملکت نفس می افشاند، و برمی گرداند همه چیزها را از طرف افراط و تفریط به حد وسط، که امری است واحد، و در آن تعدی نیست، به خلاف اطراف که امور متخالفه متکاثره هستند، بلکه از کثرت به حدی هستند که نهایت از برای آنها نیست، و شکی نیست که وحدت، اشرف از کثرت، و هر چه به آن نزدیکتر، افضل و اکمل، و از حوادث و آفات و بطلان و فساد دورتر است، و آنچه مشاهده می شود از تأثیر اشعار موزونه، و نغمه های متناسبه به جهت تناسبی است که میان اجزای آنها واقع، و نوع اتحادی که فیما بین آنها حاصل است، و جذب قلوبی که در صور جمیله و وجوه حسنه است، به جهت تناسب اعضا و تلایم اجزای آنهاست
هوش مصنوعی: عدالت و فضیلت آن به این معناست که می‌تواند ارتباط بین موارد متضاد را برقرار کند و اختلاف‌ها را حل کند. این ویژگی باعث می‌شود که تنش‌ها و جدل‌ها کاهش یابد و احساس ناهمخوانی و مخالفت از چهره رهبران جامعه پاک شود. عدالت همه چیزها را به سمت میانه‌روی می‌کشاند، جایی که افراط و تفریط وجود ندارد، در حالی که در دیگر جنبه‌ها، مشکلات و تضادها وجود دارد که گاهی به کثرت و بی‌نهایتی می‌انجامد. بی‌تردید، وحدت از کثرت بالاتر است و هر چه به این وحدت نزدیک‌تر باشد، برتر و کامل‌تر است و کمتر در معرض حوادث و فساد قرار می‌گیرد. تأثیرات ناشی از شعرهای موزون و موسیقی‌های هماهنگ ناشی از ارتباط بین اجزای آن‌ها و نوع وحدت میان آن‌هاست که دل‌ها را به خود جذب می‌کند، و این به دلیل تناسب و هماهنگی اجزای مختلف است.
پس اشرف موجودات واحد حقیقی است که دامن جلالش از گرد کثرت منزه، و ساحت کبریائیش از غبار ترکیب مقدس است، افاضه نور وحدت بر هر موجودی به قدر قابلیتش را ادا نموده، همچنان که پرتو وجود هر صاحب وجودی از اوست پس هر گونه وحدتی که در عالم امکان، متحقق است، ظل «وحدت حقه» او، و هر اتحادی که در امور متباینه حاصل، از اثر یکتائی اوست.
هوش مصنوعی: اشرف موجودات یک وجود واحد و حقیقی است که مقامش از تمامی نواقص و کثرت‌ها پاک است. تجلی و ظهور او به هر موجود به اندازه ظرفیت و قابلیت آن موجود انجام می‌شود. همچنین، وجود هر موجودی تحت تأثیر اوست. بنابراین، هر نوع وحدتی که در جهان ممکن است، بازتابی از وحدت اوست و هر نوع اتحادی که بین چیزهای مختلف ایجاد می‌شود، نتیجه یکتایی اوست.
ای هر دو جهان محو خودآرایی تو
کس را نبود ملک به زیبائی تو
هوش مصنوعی: ای محبوب با زیبایی‌های دلربایت، هیچ‌کس در هیچ‌یک از جهان‌ها به زیبایی تو نمی‌تواند باشد. از این رو، هیچ سرزمینی به اندازه‌ی زیبایی تو ارزشمند نیست.
یکتائی تو باعث جمیعت ما
جمعیت ما شاهد یکتائی تو
هوش مصنوعی: وجود منحصر به فرد تو موجب اتحاد و نزدیکی ماست و ما به واسطه همین یکتایی تو، گرد هم آمده‌ایم.
و هر چه از ترکیب و کثرت دورتر و به وحدت نزدیک تر، افضل و اشرف است، بلکه چنانچه اعتدال و وحدت عرَضیه ما، که پرتو وحدت حقیقه است نبودی دایره وجود تمام نشدی چون اگر نوع اتحاد بین «عناصر اربعه»، که امهاتند هم نرسیدی، «موالید ثلاث» از ایشان متولد نگردیدی، و اگر از برای بدن انسانی اعتدال مزاجی حاصل نشدی، «روح ربانی و نفس قدسی» به آن تعلق نگرفتی، و از این جهت است که چون مزاج را اعتدال لایق از دست رفت، نفس از آن قطع علاقه می نماید، بلکه نظر تحقیق می بیند که در هر چه حسن و شرافتی است به واسطه اعتدال و وحدت است، و آن امری است که مختلف می شود به اختلاف محل پس در اجزای عنصریه ممتزجه آن را اعتدال مزاجی گویند، و در اعضای انسانیه حسن و جمال، و در حرکات، «غنج» و «دلال»، در نگاه، «عشوه» روح افزا، و در آواز، نغمه دلربا، در گفتار فصاحت است، و در ملکات نفسانیه عدالت، و در هر محل آن را جلوه است و در هر موضعی نامی، و در هر مظهری که ظهور کند مطلوب، و به هر صورتی که خود را جلوه دهد محبوب است، و به هر لباسی که خود را بیاراید نفس به آن عاشق است، و از هر روزنی که سر برآورد روح به آن گرفتار است.
هوش مصنوعی: هر چه از ترکیب و کثرت فاصله بیشتری داشته باشد و به وحدت نزدیک‌تر شود، از ارزش و مقام بالاتری برخوردار است. اگر اعتدال و وحدت که نشانه‌ای از وحدت حقیقی است وجود نداشت، آفرینش به کمال نمی‌رسید. زیرا اگر نوعی از اتحاد بین "عناصر چهارگانه" که زیربنای همه چیز هستند، ایجاد نمی‌شد، "مخلوقاتی" که از آن‌ها متولد می‌شوند، شکل نمی‌گرفتند. همچنین اگر اعتدالی در مزاج بدن انسانی جریان نداشت، "روح الهی" و "نفس مقدس" نمی‌توانستند به آن تعلق یابند. به همین دلیل، زمانی که اعتدال مزاج از بین می‌رود، نفس از آن جدا می‌شود. در واقع، هر زیبایی و شرافتی ناشی از اعتدال و وحدت است که متناسب با شرایط مختلف تغییر می‌کند. در اجزای ترکیبی، به آن اعتدال مزاج می‌گویند، در اعضای انسانی به زیبایی و جمال، در حرکات به نرمی و جاذبه، در نگاه به دلربایی، و در صدای دلنوازی، و در گفتار به فصاحت. در فضائل اخلاقی هم عدالت نمایان است. در هر مورد، جلوه‌ای دارد و در هر مکانی نامی به خود می‌گیرد و هر زمانی که به ظهور برسد، مطلوب و محبوب است. هر شکلی که به خود بگیرد، نفس به آن عاشق می‌شود و از هر نقطه‌ای که سر برآورد، روح به آن وابسته است.
فانی احب الحسن حیث وجدته
و للحسن فی وجه الملاح مواقع
هوش مصنوعی: من به زیبایی عشق می‌ورزم هرجا که آن را بیابم و زیبایی در چهره‌ی زیبارویان، جلوه‌های خاصی دارد.
آری وحدت اگر چه عرضیه باشد، اما بادی است که بوی پیراهن آشنائی با اوست، خاکی که نقش کف پای در اوست از کلام والد ماجد حقیر است در این مقام که فرموده اند: «فی هذا المقام تفوح نفحات القدسیه تهتز بها نفوس اهل الجذبه و الشوق، و یتعطر منها مشام اصحاب التألیه و الذوق، فتعرض لها ان کنت اهلا لذلک» یعنی «در این مقام نفحات قدسیه می وزد، که نفوس اهل شوق را به حرکت و اهتزاز می آورد، و مشام اصحاب ذوق را معطر می سازد، پس دریاب آن را اگر تو را قابلیت آن هست و استعداد آن داری».
هوش مصنوعی: بله، هرچند وحدت موضوعی گذرا باشد، اما همچون بادی است که عطر دوستی با آن احساس می‌شود. این مشابه خاکی است که ردپای ما در آن باقی مانده است. والد بزرگوار ما در اینجا بیان کرده‌اند که در این مقام بوی نفحات قدسی به مشام می‌رسد که روح‌های اهل عشق و شوق را به جنبش درمی‌آورد و روح‌نوازان را خوشبو می‌کند. پس اگر تو لایق و دارای استعداد این حالتی، به آن توجه کن.
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم لب‌ها بسوزد هم زبان
هوش مصنوعی: من به او گفتم که از آن حرف‌ها نمی‌زنم، وگرنه نه تنها لب‌ها که زبانم هم می‌سوزد.
و چون شرافت عدالت را دانستی، و یافتی که کار آن تسویه کردن در امور مختلفه است، و شغل آن برگردانیدن از طرف افراط و تفریط است به حد وسط و میانه روی، بدان که عدالت یا در اخلاق و افعال است، یا در عطاها و قسمت اموال، یا در معاملات میان مردمان، یا در حکمرانی و سیاست ایشان و در هر یک از این ها عادل کسی است که میل به یک طرف روا ندارد، و افراط و تفریط نکند بلکه سعی در مساوات نماید و هر امری را در حد وسط قرار دهد و شکی نیست که این موقوف است بر شناختن وسط در این امور، و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور در نهایت اشکال است، و کار هر کسی نیست بلکه موقوف است به میزانی عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود همچنان که شناختن مقدار هر وزنی بی زیاده و نقصان محتاج به ترازوئی است که به آن وزن نمایند، و میزان عدل در دانستن وسط هر امری نیست مگر شریعت حقه الهیه، و «طریقه سنیه» نبویه که از سرچشمه «وحدت حقیقیه» صادر شده
هوش مصنوعی: وقتی شرافت عدالت را درک کردی و فهمیدی که کار آن تنظیم امور مختلف است و وظیفه‌اش برگرداندن از افراط و تفریط به میانه‌روی است، متوجه می‌شوی که عدالت می‌تواند در جنبه‌های اخلاقی و رفتاری، تقسیم اموال، معاملات بین مردم، یا در حکمرانی و سیاست وجود داشته باشد. در هر یک از این زمینه‌ها، فرد عادل کسی است که به یک سمت تمایل نداشته و نه افراط کند و نه تفریط، بلکه تلاش کند تا برابری را برقرار کند و هر موضوعی را در وضعیت میانه قرار دهد. طبیعی است که این امر مستلزم شناخت میانه‌روی در این مسائل و آگاهی از افراط و تفریط در آن‌هاست که کار هر کسی نیست و به معیار عدل نیاز دارد تا بتواند زیاده و کمتری را شناسایی کند. همان‌طور که برای سنجش وزن نیاز به ترازویی مناسب داریم، برای تشخیص میانه‌روی در هر موضوعی نیز به معیار عدل نیاز داریم که آن تنها به واسطه شریعت الهی و سنت نبوی قابل شناسایی است.
پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها، و متکفل بیان جمیع مراتب حکمت عملیه است پس عادل واقعی واجب است که حکیمی باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به «نوامیس» نبویه.
هوش مصنوعی: بنابراین، عدالت به عنوان استانداردی برای همه چیزها شناخته می‌شود و به طور کامل توضیح‌دهنده تمام سطوح حکمت عملی است. در نتیجه، یک فرد عادل واقعی باید حکیم باشد و به اصول شریعت الهی آگاهی داشته و به قوانین نبوی مسلط باشد.