گنجور

در تحصیل علم الهی

اما علم الهی که آن را علم اصول عقاید نیز گویند واجب است بر هر کسی که تحصیل آن نماید، و احدی در جهل آن معذور نیست و لیکن نه چنان است که جمیع مسائل، که در کتب حکمیه نسبت به علم الهی داده اند، و از مسائل این علم شمرده اند، دانستن آنها واجب و اعتقاد به آنها لازم باشد، بلکه قدر واجب از آن، و آنچه امت «مختاره» بر آن اجماع نموده اند این است که بدانی که از برای عالم، آفریدگاری است موجود و «واجب الوجود»، و در «الوهیت»، شریکی از برای او نیست، و از اجزاء و ترکیب «منزه»، و از جسمیت و عوارض آن «مقدس» است، وجود او عین ذات اوست، و ذات او عین صفات اوست، بر زمان و زمانیات، و مکان و مکانیات مقدم و از آنها بالاتر است، نه زمانی به او احاطه نموده و نه مکانی او را فرو گرفته، بلکه دست تصرف زمان و زمانیات از دامن کبریای او کوتاه، و آلایش مکان و مکانیات را در ساحت جلالش راه نیست، و زنده ای است قدیم ازلی، که ابتدایی از برای وجودش نبوده، و ابدی که انتهایی از برایش نخواهد بود قادر است بر هر چیزی و توانا بر هر امری، هر چه می کند به اراده و اختیار کند، علم او به جمیع اشیاء احاطه نموده پیش از آنکه آنها را ایجاد نماید، هر چه را خواهد خلق می کند، و هر کاری که خواهد می کند، و هیچ امری از «کتم عدم» به فضای وجود نمی آید، مگر به اراده و مشیت او، حکم او عدل، و وعده او صدق، از برای او مثل و مانندی متصور نیست، بلکه او تام فوق تمام است، و بالجمله مستجمع جمیع صفات کمالیه است.

و بدانی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستاده اوست و قرآن کلام اوست و آنچه را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است، از تعیین أئمه معصومین علیه السلام و احکام شریعت و دین، و احوال نشأه آخرت، از بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و حساب و صراط و میزان و نامه اعمال و شفاعت، تمام ثابت و حق است، و همین قدر کافی است از برای حصول نجات و وصول به سعادات.

و اما فهمیدن کیفیت صفات، از اینکه علم «حضوری» است یا «حصولی»، یا قدیمی است یا حادث، و مثل اینها، و بحث از حقیقت صفات، و همچنین حقیقت بعضی از احوال نشأه آخرت، مطلقا لزومی ندارد، بلکه در بعضی احادیث نهی از آنها شده، بلکه کافی است که همین قدر اعتقاد نماید که واجب تعالی شانه متصف به جمیع صفات کمالیه است، و منزه است از جمیع صفات و نقایص به نحو اشرف، یعنی اتصاف او به جمیع کمالات، و تنزه او از نقایص بر وجهی است که از آن اشرف متصور نیست، کو آن وجه را نفهمد و به حقیقت آن نرسد و همچنین اعتقاد کند که آنچه پیغمبر او فرموده صدق و مطابق واقع است، کو تفصیل و حقیقت بعضی از آنها ادراک ننموده باشد و واجب است، بر هر مکلفی که اعتقاد جازم و راسخ به جمیع امور مذکوره داشته باشد به نوعی که اطمینان و سکون از برای او حاصل شده باشد، و مجرد تصدیق به زبان بدون اطمینان قلب، در نجات اخروی و وصول به مراتب سعادت حقیقیه کمالیه کفایت نمی کند بلی، کو از برای حفظ خون و مال و حکم به طهارت و اسلام این ها احکام دنیویه کافی باشد، و بعد از آنکه اطمینان قلبی حاصل شود، نجات اخروی و رستگاری حاصل می شود، اگر چه اعتقاد و اطمینان او از دلایل حکمیه و «براهین کمالیه نباشد: زیرا که از شرع و عرف تکلیف به زیادتر از تصدیق و جزم به اعتقادات مذکوره ثابت نشده پس اگر از برای کسی اطمینان حاصل شود در اتصاف واجب به صفات کمالیه و تنزه او از «اوصاف سلبیه» به مجرد اینکه غیر از این نقص است، و نقص لایق پروردگار نیست کافیست از برای نجات.

و همچنین اگر اعتقاد و اطمینان او از عقاید مذکوره به مجرد این حاصل شود که معلوم است که جمیع فِرَق انبیاء و اساطین حکماء و علماء با وجود عقول قویه و افهام ثاقبه بر امری که مخالف واقع باشد اتفاق نمی کنند.

و بسا باشد که اعتقاد و اطمینان از برای کسی حاصل شود به سبب بعضی حالات، که از برای خود او روی داده، از استجابت دعوات و نجات از خطرات و امثال اینها و بسیار می شود که اطمینان و جزم از برای کسی به امور مذکوره حاصل است و راه آن را نمی داند و سبب آن فطرتی است که خداوند عالم در او قرار داده، همچنان که در حدیث وارد است بلکه ظاهر آن است که چنانچه عصبیت جاهلیت، و پیروی آباء و امهات، آدمی را از فطرت خود بیرون نبرد فطرت او حاکم به وجود صانع عالم است، اگر چه دلیلی منظور او نباشد، زیرا که احتیاج مخلوق به خالق، و حادث به موجد فطری است از برای هر کسی، اگر چه هنوز به مرتبه تمیز و ادراک نرسیده باشد همچنان که مشاهده می شود که اگر سیبی را در نزد طفل خردسالی گذاریم و کسی آن را بردارد، بعد از التفات سوال می کند که سیب را که برداشت؟ پس به فطرت خود حکم می کند که نبودن سیب به خودی خود نمی سود، بلکه احتیاج به بردارنده ای دارد.

بلکه ظاهر آن است که حیوانات نیز بر این مفطورند، و جبلت آنها به این مطلب حاکم است، چنان که می بینیم که اگر کسی آوازی کند در مکانی که حیوانی در آنجا باشد، یا سنگی بیندازد آن حیوان التفات می کند و به هر طرف نگاه می کند که آواز کننده و سنگ اندازنده را ببیند پس جبلت او می فهمد که هر آوازی آواز کننده ای، و هر سنگی اندازنده ای می خواهد.

اطلاعات

منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اما علم الهی که آن را علم اصول عقاید نیز گویند واجب است بر هر کسی که تحصیل آن نماید، و احدی در جهل آن معذور نیست و لیکن نه چنان است که جمیع مسائل، که در کتب حکمیه نسبت به علم الهی داده اند، و از مسائل این علم شمرده اند، دانستن آنها واجب و اعتقاد به آنها لازم باشد، بلکه قدر واجب از آن، و آنچه امت «مختاره» بر آن اجماع نموده اند این است که بدانی که از برای عالم، آفریدگاری است موجود و «واجب الوجود»، و در «الوهیت»، شریکی از برای او نیست، و از اجزاء و ترکیب «منزه»، و از جسمیت و عوارض آن «مقدس» است، وجود او عین ذات اوست، و ذات او عین صفات اوست، بر زمان و زمانیات، و مکان و مکانیات مقدم و از آنها بالاتر است، نه زمانی به او احاطه نموده و نه مکانی او را فرو گرفته، بلکه دست تصرف زمان و زمانیات از دامن کبریای او کوتاه، و آلایش مکان و مکانیات را در ساحت جلالش راه نیست، و زنده ای است قدیم ازلی، که ابتدایی از برای وجودش نبوده، و ابدی که انتهایی از برایش نخواهد بود قادر است بر هر چیزی و توانا بر هر امری، هر چه می کند به اراده و اختیار کند، علم او به جمیع اشیاء احاطه نموده پیش از آنکه آنها را ایجاد نماید، هر چه را خواهد خلق می کند، و هر کاری که خواهد می کند، و هیچ امری از «کتم عدم» به فضای وجود نمی آید، مگر به اراده و مشیت او، حکم او عدل، و وعده او صدق، از برای او مثل و مانندی متصور نیست، بلکه او تام فوق تمام است، و بالجمله مستجمع جمیع صفات کمالیه است.
هوش مصنوعی: علم الهی، که به عنوان علم اصول عقاید شناخته می‌شود، برای هر فردی واجب است که آن را کسب کند و هیچ کس نمی‌تواند از جهل به آن معذور باشد. اما دانستن تمام مسائل مربوط به علم الهی که در کتب حکمی توضیح داده شده، ضروری نیست. آنچه که واجب است و مورد اتفاق امت است، این است که باید باور داشته باشیم که برای عالم، آفریدگاری وجود دارد که واجب الوجود است. او شریک و همتایی در الوهیت ندارد، از هرگونه نقص و ترکیب به دور است و از جسمیت و ویژگی‌های آن پاک است. وجود او عین ذات اوست و ذات او عین صفات اوست. او بر زمان و مکان برتری دارد و نه زمان به او حاکم است و نه مکان او را محدود می‌کند. او زنده‌ای ازلی و ابدی است که هیچ ابتدا و انتهایی ندارد و بر هر چیزی توانایی دارد. هر چه که بخواهد، خلق می‌کند و هر عملی را با اراده و اختیار انجام می‌دهد. علم او به همه چیز احاطه دارد و هر چیزی که به وجود می‌آید، به اراده و خواست او است. حکم او عادلانه و وعده‌های او راستین است. او هیچ مشابهی ندارد و تمام کمالات را در خود جمع دارد.
و بدانی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستاده اوست و قرآن کلام اوست و آنچه را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است، از تعیین أئمه معصومین علیه السلام و احکام شریعت و دین، و احوال نشأه آخرت، از بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و حساب و صراط و میزان و نامه اعمال و شفاعت، تمام ثابت و حق است، و همین قدر کافی است از برای حصول نجات و وصول به سعادات.
هوش مصنوعی: بدان که محمد صلی الله علیه و آله و سلم، پیامبر و فرستاده خداوند است و قرآن کلام او محسوب می‌شود. آنچه پیامبر آورده، شامل تعیین ائمه معصومین، احکام شریعت و دین، و احوال زندگی پس از مرگ است. این موضوعات شامل بهشت و دوزخ، پاداش و مجازات، حسابرسی، صراط، میزان، نامه اعمال و شفاعت می‌باشد که همه اینها ثابت و صحیح است. همین اطلاعات برای رسیدن به نجات و دستیابی به سعادت‌ها کافی است.
و اما فهمیدن کیفیت صفات، از اینکه علم «حضوری» است یا «حصولی»، یا قدیمی است یا حادث، و مثل اینها، و بحث از حقیقت صفات، و همچنین حقیقت بعضی از احوال نشأه آخرت، مطلقا لزومی ندارد، بلکه در بعضی احادیث نهی از آنها شده، بلکه کافی است که همین قدر اعتقاد نماید که واجب تعالی شانه متصف به جمیع صفات کمالیه است، و منزه است از جمیع صفات و نقایص به نحو اشرف، یعنی اتصاف او به جمیع کمالات، و تنزه او از نقایص بر وجهی است که از آن اشرف متصور نیست، کو آن وجه را نفهمد و به حقیقت آن نرسد و همچنین اعتقاد کند که آنچه پیغمبر او فرموده صدق و مطابق واقع است، کو تفصیل و حقیقت بعضی از آنها ادراک ننموده باشد و واجب است، بر هر مکلفی که اعتقاد جازم و راسخ به جمیع امور مذکوره داشته باشد به نوعی که اطمینان و سکون از برای او حاصل شده باشد، و مجرد تصدیق به زبان بدون اطمینان قلب، در نجات اخروی و وصول به مراتب سعادت حقیقیه کمالیه کفایت نمی کند بلی، کو از برای حفظ خون و مال و حکم به طهارت و اسلام این ها احکام دنیویه کافی باشد، و بعد از آنکه اطمینان قلبی حاصل شود، نجات اخروی و رستگاری حاصل می شود، اگر چه اعتقاد و اطمینان او از دلایل حکمیه و «براهین کمالیه نباشد: زیرا که از شرع و عرف تکلیف به زیادتر از تصدیق و جزم به اعتقادات مذکوره ثابت نشده پس اگر از برای کسی اطمینان حاصل شود در اتصاف واجب به صفات کمالیه و تنزه او از «اوصاف سلبیه» به مجرد اینکه غیر از این نقص است، و نقص لایق پروردگار نیست کافیست از برای نجات.
هوش مصنوعی: درک کیفیت صفات خداوند، از جمله اینکه آیا علم او «حضوری» است یا «حصولی»، یا اینکه صفات او قدیمی هستند یا حادث، الزامی ندارد. بلکه در برخی احادیث اشاره به نهی از ورود به این مباحث شده است. مهم این است که باور کنیم خداوند به تمام صفات کمال متصف است و از هرگونه نقص و عیب پاک است. این اتصاف و تنزه به شکلی است که هیچ‌گونه نقصی برای او تصور نمی‌شود. همچنین باید به سخنان پیامبر ایمان داشته باشیم و بدانیم که آنچه او فرموده است، درست و مطابق واقع است. لازم است هر فرد با تکلیفی، اعتقاد راسخ و محکم به این امور داشته باشد به حدی که به اطمینان و آرامش قلبی برسد. همچنین فقط اعتقاد زبانی بدون اطمینان در دل نمی‌تواند در نجات انسان از عذاب آخرت و رسیدن به سعادت واقعی کافی باشد. اما در مسائل دنیوی مانند حفظ جان و مال، چنین اعتقادی کافی است. هنگامی که اطمینان قلبی حاصل شود، نجات اخروی و رستگاری حاصل می‌شود، حتی اگر این اطمینان ناشی از دلایل عقلی نباشد. در نهایت، اگر کسی به صفات کمال خداوند و پاکی او از صفات منفی اطمینان پیدا کند، همین امر برای نجات او کافی است.
و همچنین اگر اعتقاد و اطمینان او از عقاید مذکوره به مجرد این حاصل شود که معلوم است که جمیع فِرَق انبیاء و اساطین حکماء و علماء با وجود عقول قویه و افهام ثاقبه بر امری که مخالف واقع باشد اتفاق نمی کنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به این باور و اطمینان برسد که تمامی فرق مختلف از انبیاء و فلاسفه و دانشمندان با وجود فهم قوی و درک عمیقشان هرگز بر چیزی که با واقعیت در تضاد باشد، توافق نمی‌کنند، به نوعی می‌تواند اعتماد خود به این عقاید را پایه‌گذاری کند.
و بسا باشد که اعتقاد و اطمینان از برای کسی حاصل شود به سبب بعضی حالات، که از برای خود او روی داده، از استجابت دعوات و نجات از خطرات و امثال اینها و بسیار می شود که اطمینان و جزم از برای کسی به امور مذکوره حاصل است و راه آن را نمی داند و سبب آن فطرتی است که خداوند عالم در او قرار داده، همچنان که در حدیث وارد است بلکه ظاهر آن است که چنانچه عصبیت جاهلیت، و پیروی آباء و امهات، آدمی را از فطرت خود بیرون نبرد فطرت او حاکم به وجود صانع عالم است، اگر چه دلیلی منظور او نباشد، زیرا که احتیاج مخلوق به خالق، و حادث به موجد فطری است از برای هر کسی، اگر چه هنوز به مرتبه تمیز و ادراک نرسیده باشد همچنان که مشاهده می شود که اگر سیبی را در نزد طفل خردسالی گذاریم و کسی آن را بردارد، بعد از التفات سوال می کند که سیب را که برداشت؟ پس به فطرت خود حکم می کند که نبودن سیب به خودی خود نمی سود، بلکه احتیاج به بردارنده ای دارد.
هوش مصنوعی: ممکن است کسی به دلیل تجربیات خاصی که داشته، مانند شنیدن دعای خود و نجات از خطرات، به اعتقادی راسخ و اطمینان دست یابد. این اطمینان گاهی بدون آنکه فرد بداند چگونه به آن رسیده، به وجود می‌آید و این موضوع به فطرتی که خداوند در انسان قرار داده، مرتبط است. بر اساس روایات، اگر انسان تحت تأثیر عصبیت‌ها یا سنت‌های خانوادگی قرار نگیرد، فطرت او به وجود خالق عالم اشاره می‌کند، حتی اگر دلیل خاصی برای او وجود نداشته باشد. احساس نیاز مخلوق به خالق و موجود به موجد، فطری است و این امر برای هر کسی برقرار است، حتی اگر به مرحله‌ی تفکر عقلانی نرسیده باشد. به عنوان مثال، اگر سیب را جلوی یک کودک قرار دهیم و او آن را بردارد، کودک پس از اینکه متوجه شد سیب ناپدید شده، سؤال می‌کند که چه کسی آن را برداشت. در واقع، او به طور فطری درک می‌کند که سیب به خودی خود وجود ندارد و به کسی نیاز دارد که آن را بردارد.
بلکه ظاهر آن است که حیوانات نیز بر این مفطورند، و جبلت آنها به این مطلب حاکم است، چنان که می بینیم که اگر کسی آوازی کند در مکانی که حیوانی در آنجا باشد، یا سنگی بیندازد آن حیوان التفات می کند و به هر طرف نگاه می کند که آواز کننده و سنگ اندازنده را ببیند پس جبلت او می فهمد که هر آوازی آواز کننده ای، و هر سنگی اندازنده ای می خواهد.
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که حیوانات نیز به طور طبیعی به این موضوع حساس هستند و نهاد آنها به این احساسات کمک می‌کند. به عنوان مثال، وقتی که کسی صدایی در جایی که حیوانی حضور دارد ایجاد می‌کند یا سنگی به سمت آن پرتاب می‌کند، حیوان به آن صدا توجه می‌کند و به اطراف نگاه می‌کند تا منبع صدا و پرتاب کننده سنگ را شناسایی کند. در واقع، غریزه حیوان به او این را می‌فهماند که هر صدایی نشان‌دهنده وجود یک صدا کننده و هر سنگی به نوعی نشان‌دهنده وجود کسی است که آن را پرتاب کرده است.