گنجور

علاج عجب به ورع و تقوی و نحو اینها

و اما عُجْب به ورع و تقوی و صبر وشکر و شجاعت و سخاوت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه پس معالجه آن این است که متفطن شود به اینکه این صفات وقتی نافع و موجب نجات اند که عجب با آنها نباشد، و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد می کند.

پس عاقل کی یک صفت بد را به خود راه می دهد که همه صفات نیک او را ضایع سازد و چرا فروتنی و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟ و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود می بیند در بسیاری از بنی نوع انسان یافت می شود با زیادتی و چیزی که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟ و این تأمل باعث زوال عجب می گردد.

و گویند یکی از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدی رنگ روی او زرد شدی، و دلش مضطرب گشتی، و اعضای او به لرزه درآمدی او را گفتندی که این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامداری؟ گفت: خصم خود را آزمایش ننموده ام شاید او از من شجاع تر باشد علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از برای کسی است که خود را خوار و ذلیل بیند نه برای آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود «وان الله عند المنکسرة قلوبهم» خدا در نزد دلهای شکسته است.

درین حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر
ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه
از آن بر ملائک شرف داشتند
که خود را بِهْ از سنگ نپنداشتند

و علاج دیگر از برای عجب به هر یک از این صفات آن است که تأمل کند که از کجا این صفت از برای او حاصل شده؟ و که به او داده؟ و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟ اگر چنان دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا، باید به جود و کرم او عجب نماید، و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد، که بدون سابقه استحقاقی توفیق چنین فضیلتی او را کرامت فرمود و اگر چنان دانست که به خودی خود به آن صفت رسیده، زهی جهل و نادانی.

در بعضی روایات وارد شده است که «بعد از آنکه ایوب پیغمبر علیه السلام مبتلا شد و مدت مدیدی در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانید، روزی عرض کرد که: پروردگارا تو مرا به این بلا مبتلا ساختی و هیچ امری از برای من روی نداد مگر اینکه رضای تو را طلبیدم و خواهش تو را بر خواهش خود مقدم داشتم پس پارچه ابری بر بالای سر او ایستاده و از میان آن ده هزار آواز برآمد که ای ایوب از کجا این صفت از برای تو حاصل شد؟ و که آن را به تو داد؟ پس ایوب علیه السلام مشتی خاکستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت: «منک یا رب» ای پروردگار این نیز از تو است و به این سبب که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «احدی نیست که عمل و طاعت او باعث نجات او شود عرض کردند که تو نیز چنین نیستی؟ فرمود نه، من هم چنین نیستم مگر اینکه رحمت خدا مرا فراگیرد».

علاج عجب به عبادت و طاعت: و اما علاج عُجْب به عبادت و طاعت، آن است که بدانی که غرض از عبادات و طاعات، اظهار ذلت و مسکنت است و عادت و ملکه شدن اینها از برای نفس انسانی تا معنی بندگی و حقیقت آن حاصل شود و عجب چون منافات با این مطلب دارد لامحاله عبادت را باطل می کند و بعد از بطلان آن، عجب به آن چه معنی دارد بلکه ترک عبادت بهتر است از عبادت با عجب.علاج عجب به حسب و نسب: و اما عُجْب به نسب و حسب: پس علاج آن دانستن چند چیز است: اول آنکه بدانی که فخر و بزرگی کردن به کمال دیگری نیست مگر سفاهت و بی خردی، زیرا کسی که خود ناقص و بی کمال باشد کمال جد و پدر او را چه سود بخشد بلکه اگر آنان زنده بودند ایشان را می رسید که گویند: این فضیلت از ماست، تو را چه افتاده است؟ و در حقیقت تو نیستی مگر کرمی که از فضله آنها به هم رسیده اگر کرمی که از فضله انسان حاصل شود اشرف باشد از کرمی که از سرگین خری به هم رسد کسی که پدر یا جدش را کمالی باشد اشرف از کسی خواهد بود که چنین نباشد هیهات هیهات این دو کرم یکسان اند و شرافت از برای خود انسان است از این جهت حضرت امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه می فرماید:

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و اما عُجْب به ورع و تقوی و صبر وشکر و شجاعت و سخاوت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه پس معالجه آن این است که متفطن شود به اینکه این صفات وقتی نافع و موجب نجات اند که عجب با آنها نباشد، و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد می کند.
هوش مصنوعی: عجب یا خودپسندی از صفات منفی است که می‌تواند تأثیر منفی بر ویژگی‌های مثبت انسانی مانند تقوا، صبر، شکرگزاری، شجاعت و بخشندگی بگذارد. برای جلوگیری از اثرات منفی عجب بر این صفات نیکو، لازم است که فرد به این نکته توجه داشته باشد که این ویژگی‌ها تنها زمانی مؤثر و مفید هستند که با عجب همراه نباشند. اگر خودپسندی به میان بیاید، همه این صفات ارزش خود را از دست می‌دهند و فساد می‌شوند.
پس عاقل کی یک صفت بد را به خود راه می دهد که همه صفات نیک او را ضایع سازد و چرا فروتنی و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟ و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود می بیند در بسیاری از بنی نوع انسان یافت می شود با زیادتی و چیزی که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟ و این تأمل باعث زوال عجب می گردد.
هوش مصنوعی: آیا انسان عاقل می‌تواند صفت ناپسندی را به خود بپذیرد که تمامی صفات خوب او را تحت‌الشعاع قرار دهد؟ چرا او به جای خودستایی، فروتنی و تواضع را برای خود انتخاب نمی‌کند تا بر فضایلش افزوده شود و سرانجامش نیکو گردد؟ باید در نظر بگیرد که هر یک از صفات خوب که در خود می‌بیند، در بسیاری از انسان‌ها نیز وجود دارد و دیگران نیز در آن شریکند. بنابراین، چرا باید به خود ببالد؟ این نوع تفکر می‌تواند موجب کاهش خودبزرگ‌بینی شود.
و گویند یکی از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدی رنگ روی او زرد شدی، و دلش مضطرب گشتی، و اعضای او به لرزه درآمدی او را گفتندی که این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامداری؟ گفت: خصم خود را آزمایش ننموده ام شاید او از من شجاع تر باشد علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از برای کسی است که خود را خوار و ذلیل بیند نه برای آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود «وان الله عند المنکسرة قلوبهم» خدا در نزد دلهای شکسته است.
هوش مصنوعی: یکی از شجاعان زمان در میدان نبرد وقتی که به دشمن نزدیک شد، رنگش زرد شد و دلش مضطرب گردید و اعضایش به لرزه افتاد. به او گفتند که این چه حالتی است در حالی که تو از شجاعان معروفی؟ او پاسخ داد که من هنوز قدرت دشمن را آزمایش نکرده‌ام و ممکن است او از من شجاع‌تر باشد. همچنین، تسلط و پیروزی و سرنوشت خوب برای کسی است که خود را حقیر و خوار بداند نه برای کسی که به قدرت و شجاعت خود مغرور است. خداوند در نزد دل‌های شکسته است.
درین حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر
هوش مصنوعی: در این مکان، افرادی که جایگاه بالایی دارند، به خاطر تواضع خود، مقامشان را پایین‌تر می‌آورند.
ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه
هوش مصنوعی: این مسیر، ای عزیز، راهی است که مردان بزرگ به اعتبار خود نرسیدند و در درون خود نگریستند.
از آن بر ملائک شرف داشتند
که خود را بِهْ از سنگ نپنداشتند
هوش مصنوعی: آنها به خاطر این که خود را از سنگ بهتر و والاتر در نظر گرفتند، بر ملائک برتری دارند.
و علاج دیگر از برای عجب به هر یک از این صفات آن است که تأمل کند که از کجا این صفت از برای او حاصل شده؟ و که به او داده؟ و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟ اگر چنان دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا، باید به جود و کرم او عجب نماید، و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد، که بدون سابقه استحقاقی توفیق چنین فضیلتی او را کرامت فرمود و اگر چنان دانست که به خودی خود به آن صفت رسیده، زهی جهل و نادانی.
هوش مصنوعی: برای درمان عجب و خودپسندی، یکی از راه‌ها این است که شخص در مورد منشاء این صفات فکر کند. باید بررسی کند که این ویژگی‌ها از کجا به دست آمده‌اند، چه کسی آنها را به او عطا کرده و چه کسی او را موفق به کسب این صفات کرده است. اگر بفهمد که همه اینها نعمت‌هایی از طرف خداوند است، باید به بخشش و کرم او مفتخر باشد و از فضل و توفیق او خوشحال شود، چرا که او بدون قبلیه شایستگی، به چنین فضیلتی نائل آمده است. اما اگر فکر کند که به تنهایی و به خودی خود به این صفات رسیده، در واقع نشان‌دهنده‌ی نادانی و جهل اوست.
در بعضی روایات وارد شده است که «بعد از آنکه ایوب پیغمبر علیه السلام مبتلا شد و مدت مدیدی در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانید، روزی عرض کرد که: پروردگارا تو مرا به این بلا مبتلا ساختی و هیچ امری از برای من روی نداد مگر اینکه رضای تو را طلبیدم و خواهش تو را بر خواهش خود مقدم داشتم پس پارچه ابری بر بالای سر او ایستاده و از میان آن ده هزار آواز برآمد که ای ایوب از کجا این صفت از برای تو حاصل شد؟ و که آن را به تو داد؟ پس ایوب علیه السلام مشتی خاکستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت: «منک یا رب» ای پروردگار این نیز از تو است و به این سبب که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «احدی نیست که عمل و طاعت او باعث نجات او شود عرض کردند که تو نیز چنین نیستی؟ فرمود نه، من هم چنین نیستم مگر اینکه رحمت خدا مرا فراگیرد».
هوش مصنوعی: در برخی روایت‌ها آمده که زمانی که حضرت ایوب (علیه‌السلام) به بیماری و مشکلات بسیار دچار شد و مدت طولانی در رنج و سختی بود، روزی به درگاه خداوند گفت: «پروردگارا، تو مرا در این بلا آزمایش کردی و من هیچ کاری نکردم مگر اینکه خواست تو را جستجو کردم و خواسته‌های تو را بر خواسته‌های خودم مقدم داشتم.» در این هنگام، ابری بر بالای سر او ظاهر شد و از داخل آن صدای ده هزار فرشته شنیده شد که می‌پرسیدند: «ای ایوب، این خصیصه از کجا به تو رسید؟ و چه کسی آن را به تو عطا کرد؟» حضرت ایوب مشتی خاکستر برداشت و بر سر خود ریخت و گفت: «ای پروردگار، این نیز از تو است» و به این دلیل که پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هیچ‌کس نیست که اعمال و عبادت او باعث نجاتش شود.» از ایشان پرسیدند: «آیا تو هم مانند دیگران نیستی؟» و او پاسخ داد: «نه، من هم مانند آنان نیستم مگر اینکه رحمت خدا شامل حالم شود.»