علم بدون تزکیه، علم نیست
و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «و لا تدخل الملائکه بیتا فیه کلب» یعنی «ملائکه داخل نمی شود بر خانه ای که در آن سگ باشد» پس، هرگاه خانه دل مملو از صفات رذیله که سگان درنده هستند باشد، چگونه ملائکه که حمله علوم و معارفند داخل می شوند؟ و از اینجا معلوم می شود که کسانی که عمر خود را صرف تحصیل علم از طریق مجادلات کلامیه و استدلالات فکریه نموده اند، و از تزکیه نفس از صفات ذمیمه غافل مانده اند، بلکه دلهای ایشان متعلق به قاذورات دنیای دنیه، و نفوس ایشان منقاد قوه غضبیه و شهویه است، از حقیقت علم بی خبر، و سعی ایشان بی ثمر است و آنچه را تحصیل کرده اند و علم پندارند، برخلاف واقع است، زیرا که علم حقیقی را بهجت و سرور و صفا و نوری است، و دلی را که نور علم واقعی در آن داخل شد مستغرق لجه عظمت خداوند جلیل، و محو مشاهده جمال جمیل می شود، و التفات به غیر او نمی کند و غایت همت اکثر این اشخاص تحصیل زخارف دنیا، و حصول منصب و جاه و شهرت در بلاد، و تسخیر قلوب عباد است و نه همین است که صفات خبیثه و اخلاق رذیله، مانع از طلوع انوار علوم حقیقیه از مطلع فیوضات الهیه باشد و بس، بلکه بدون تزکیه نفس و تصفیه قلب، عبادات ظاهر را اثری، و طاعات بدنیه را ثمری نیست و چه فایده مترتب می شود بر آراستن ظاهر و کاستن باطن قال الله سبحانه: «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» یعنی «نماز، باز می دارد. نمازگزاران را از اعمال زشت و منکر» اگر نماز با خباثت باطن و اخلاق سیئه مقبول خداوند بی نیاز بودی، پس چرا می بینی اکثر مردم را که هر روز نماز پنجگانه بجا می آورند، و هر ساعت چندین منکر و معصیت از ایشان صادر می شود؟ و حضرت فرمودند: «الصلوه معراج المومن» یعنی «به واسطه نماز مومن عروج می کند به معارج قرب پروردگار» پس اگر آنچه می کنیم نماز باشد، چرا بجز تنزل و هبوط از خود نمی یابیم؟
«و مثال کسانی که مواظبت بر عبادات جسمیه می کنند، و صفای دل و پاکی آن و ظلمت نفس و ناپاکی آن را فراموش کرده اند، و التفاتی به آن نمی کنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آن را زینت نمایند، و در باطن آن مردار گندیده پنهان است یا مثل خانه ای است ظلمانی و تاریک که چراغی بر بام آن نهند یا چون مرد دهقانی است که تخمی افکند و آن تخم سبز شود، و با آن گیاهی که زرع را تباه می کند بروید، و آن شخص سر آن گیاه را قطع کند و از بیخ آن غافل ماند، تا آنکه قوت گیرد و همه محصول آن را فاسد و خشک نماید یا شبیه شخصی است که بدن او را جرب فراگرفته باشد، و طیب حاذق امر فرماید که دوائی بنوشد که ماده جرب را از باطن قلع نماید، و طلائی را بر ظاهر بدن بمالد که اثر آن را از ظاهر دفع کند، و او دوا را ترک کند و به طلا اکتفا نماید، و هر چه به طلا دفع شود، از چشمه باطن اضعاف آن منفجر گردد تا او را هلاک سازد.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.