شمارهٔ ۵
دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی
زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب
من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید
می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب
چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست
که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب
تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود
با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی
زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب
هوش مصنوعی: دیشب به طرز دلربا و مغرورانهای، جوانی در راهی میرفت. او زلفش را به آرامی روی چهرهاش انداخته بود و لبخندی سرمست و شاد بر لب داشت.
من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید
می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب
هوش مصنوعی: من با عصا در دست و قامت خمیده و موی سپید، به شدت ناله و شکایت میکردم و از عقب عاجز و بیچاره بودم.
چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست
که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب
هوش مصنوعی: وقتی مرا دید، با دلخوشی گفت: تو چه نیازی داری که به دنبال من بیایی و این همه زحمت و درد را تحمل کنی؟
تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود
با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب
هوش مصنوعی: اگر در این وضعیت عاشق نباشی، چه بر سرت میآید؟ با این حال، دیگر نمیتوانی به وصال جوانان امیدوار باشی.