شمارهٔ ۲۵
گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت
بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن
گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم
گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن
گفتم که دلم، گفت سراغ ره ما گیر
گفتم که سرم، گفت به فتراک نظر کن
گفتم چکنم ره به سر کوی تو یابم
گفتا که برو خانه خود زیر و زبر کن
گفتم که ز غم ناله کنم گفت بپرهیز
گفتم ز ستم شکوه کنم گفت حذر کن
گفتم که «صفایی» هوس وصل تو دارد
گفتا ز سر خود هوس خام به در کن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
هوش مصنوعی: به او گفتم از دعای شبانهام دوری کن، او گفت برو و نشاندهنده پرهیزکاریات در جایی دیگر باش.
گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت
بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن
هوش مصنوعی: گفتم که برای رسیدن به عشق تو قدم بردارم، او گفت بگذار، اما قدم خودت را کنار بگذار.
گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم
گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن
هوش مصنوعی: گفتم که به چهره زیبای تو نگاه میکنم، اما گفتی که بهتر است از هر دو جهان بیتوجه باشی و به آنها اهمیت ندهی.
گفتم که دلم، گفت سراغ ره ما گیر
گفتم که سرم، گفت به فتراک نظر کن
هوش مصنوعی: وقتی گفتم دلم تنگ است، پاسخ شنیدم که به راهی که ما را به هم میرساند توجه کن. گفتم سرم در این حال خراب است، گفت نگاهی به نازکبافی و زیبایی بینداز.
گفتم چکنم ره به سر کوی تو یابم
گفتا که برو خانه خود زیر و زبر کن
هوش مصنوعی: گفتم چه کار کنم که به خیابان تو برسم. او گفت: برو و خانهات را جابهجا کن.
گفتم که ز غم ناله کنم گفت بپرهیز
گفتم ز ستم شکوه کنم گفت حذر کن
هوش مصنوعی: گفتم باید از غصه ناله کنم، اما او گفت بهتر است از این کار دوری کنی. گفتم میخواهم از ظلم شکایت کنم، ولی او گفت احتیاط کن.
گفتم که «صفایی» هوس وصل تو دارد
گفتا ز سر خود هوس خام به در کن
هوش مصنوعی: گفتم که «صفایی» آرزو دارد به وصالت برسد، او در پاسخ گفت: این آرزو را از سر خود دور کن، چون خام و ناپخته است.