گنجور

شمارهٔ ۲۴

ای بر کفت تیغ جفا از قتل ما پروا مکن
بگذشته ایم از خون خویش اندیشه از فردا مکن
آسوده در مهد لحد خوابیده اند این مردگان
بگذارشان در خواب خوش آن لعل را گویا مکن
نه جان نه سر، نه دین، نه دل ماند از برای عاشقان
رحمی کن و یک بوسه را دیگر بها بالا مکن
افسرده دلهای فغان جز از دل من برمخیز
فرسوده ی غم سینه ها جز سینه ی من جا مکن
ریزند اگر در دامنت نقد دو کون و در عوض
خواهند کالای غمش زینهار کاین سودا مکن
ای چشم تر مردم مرا خوانند امام کشوری
از عشق من کس را خبر نبود مرا رسوا مکن
مال یتیم و رشوه را بخشیدم ای قاضی به تو
من ماندم و یک جرعه می با من در آن غوغا مکن
دریای عشق است و جفا در آن «صفایی» ناخدا
کشتی بران، اندیشه‌ای از موج این دریا مکن

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بر کفت تیغ جفا از قتل ما پروا مکن
بگذشته ایم از خون خویش اندیشه از فردا مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که با ظلم و ستم بر ما رفتار می‌کنی، از کشتن ما نگران نباش، چون ما از خون خود گذشتیم و نیازی به فکر کردن درباره آینده نداریم.
آسوده در مهد لحد خوابیده اند این مردگان
بگذارشان در خواب خوش آن لعل را گویا مکن
هوش مصنوعی: مردگان در آرامش و آرامش در خاک خوابیده‌اند، بگذارید در خواب شیرینشان بمانند و از آن زیبایی که دارند صحبت نکنید.
نه جان نه سر، نه دین، نه دل ماند از برای عاشقان
رحمی کن و یک بوسه را دیگر بها بالا مکن
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از عشق برای عاشقان باقی نمانده است، نه جان، نه سر، نه دین و نه دل. رحم کن و ارزش یک بوسه را بیشتر از این نبر.
افسرده دلهای فغان جز از دل من برمخیز
فرسوده ی غم سینه ها جز سینه ی من جا مکن
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل من وجود دارد، باعث می‌شود که دیگران ناله نکنند و دل‌هایشان را افسرده نسازند. من تنها کسی هستم که از این درد رنج می‌برم و نمی‌خواهم بقیه نیز مانند من دچار غم و اندوه شوند.
ریزند اگر در دامنت نقد دو کون و در عوض
خواهند کالای غمش زینهار کاین سودا مکن
هوش مصنوعی: اگر بخواهند در ازای دو تن از زیبایی‌هایت، غم خود را به تو بدهند، حواست را جمع کن که این معامله را نکن.
ای چشم تر مردم مرا خوانند امام کشوری
از عشق من کس را خبر نبود مرا رسوا مکن
هوش مصنوعی: ای چشم گریان، مردم مرا به عنوان پیشوای یک سرزمین می‌شناسند، اما هیچ‌کس از عشق من باخبر نیست. مرا رسوا نکن.
مال یتیم و رشوه را بخشیدم ای قاضی به تو
من ماندم و یک جرعه می با من در آن غوغا مکن
هوش مصنوعی: ای قاضی، من به تو اموال یتیمان و رشوه‌ها را بخشیدم، اما اکنون فقط یک جرعه شراب با من مانده است. در این شلوغی ناله نزن و حاشیه نرو.
دریای عشق است و جفا در آن «صفایی» ناخدا
کشتی بران، اندیشه‌ای از موج این دریا مکن
هوش مصنوعی: در دریای عشق، سختی‌ها و دردهای زیادی وجود دارد. ای ناخدا، کشتی‌ات را به سفر ببر، اما از فکر کردن به تلاطم و مشکلات این دریا خودداری کن.