گنجور

شمارهٔ ۲۰

همچو بلبل گر من بی دل زبانی داشتم
روز وصل از شام هجران داستانی داشتم
در به روی من چنین محکم مبند ای باغبان
پیش از این من هم به اینجا آشیانی داشتم
از پس عمری مرا خواندی و آن هم با رقیب
بلکه جانا با تو من راز نهانی داشتم
چیست این رسوایی آخر ای جوان من هم چو تو
در جوانی مدتی عشق جوانی داشتم
گاهی ای بلبل شنیدی یار اگر فریاد من
چون تو من هم روز و شب آه و فغانی داشتم
سوخت ای پروانه یارت، بال و پر داری چه غم
کاش من هم چون تو یار مهربانی داشتم
ای مؤذّن این شتابت از چه بود آخر نه وصل
نیست بیش از یک شب و من داستانی داشتم
در به روی من چنین می بندی ای جان کاشکی
غیر درگاه تو من هم آستانی داشتم
ای «صفایی» من تو را زاهد گمان کردم مرا
کن بحل چون در حق تو بدگمانی داشتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو بلبل گر من بی دل زبانی داشتم
روز وصل از شام هجران داستانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر من مثل بلبل بی‌دل زبان داشتم، در روز وصال، داستانی از شب جدایی را می‌توانستم بگویم.
در به روی من چنین محکم مبند ای باغبان
پیش از این من هم به اینجا آشیانی داشتم
هوش مصنوعی: ای باغبان، در را به روی من این‌قدر محکم نبند؛ من پیش از این نیز در اینجا خانه داشتم.
از پس عمری مرا خواندی و آن هم با رقیب
بلکه جانا با تو من راز نهانی داشتم
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها که تو به من توجه کردی و در این مسیر با رقیبی دیگر نیز بودی، ای عزیز! من همواره یک راز ناگفته و پنهانی با تو داشتم.
چیست این رسوایی آخر ای جوان من هم چو تو
در جوانی مدتی عشق جوانی داشتم
هوش مصنوعی: این چه رسوایی است که به وجود آمده؟ ای جوان! من هم در جوانی مانند تو مدتی عاشق بودم.
گاهی ای بلبل شنیدی یار اگر فریاد من
چون تو من هم روز و شب آه و فغانی داشتم
هوش مصنوعی: گاهی ای بلبل، اگر شنیدی که یار فریاد می‌زند، من هم روز و شب ناله و آه بسیار داشتم.
سوخت ای پروانه یارت، بال و پر داری چه غم
کاش من هم چون تو یار مهربانی داشتم
هوش مصنوعی: ای پروانه، عشق تو به سوز و گداز افتاده است و تو حتی با بال و پر خود نسبت به آن بی‌توجهی می‌کنی. کاش من هم مثل تو، یک یار مهربان داشتم تا به خاطرش بسوزم.
ای مؤذّن این شتابت از چه بود آخر نه وصل
نیست بیش از یک شب و من داستانی داشتم
هوش مصنوعی: ای مؤذّن، چرا این‌قدر عجله می‌کنی؟ مگر قرار نیست وصالی بیشتر از یک شب باشد؟ من داستانی دارم که باید بگویم.
در به روی من چنین می بندی ای جان کاشکی
غیر درگاه تو من هم آستانی داشتم
هوش مصنوعی: ای جان، تو در را بر من می‌بندی؛ ای کاش غیر از درگاه تو، من هم جایی برای رجوع و پناه داشتم.
ای «صفایی» من تو را زاهد گمان کردم مرا
کن بحل چون در حق تو بدگمانی داشتم
هوش مصنوعی: ای صفایی، من تو را زاهد و پارسا تصور می‌کردم، اما اکنون که به تو بدگمان شدم، مرا از این بدگمانی رهایی بخش.