اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمری ست که اندر طلب دوست دویدیم
هم مدرسه هم میکده هم صومعه دیدیم
هوش مصنوعی: سالهاست که در جستجوی دوست به هر سو میدویم؛ هم به مدرسه، هم به میکده و هم به صومعه سر زدهایم.
با هیچکس از دوست ندیدیم نشانی
وز هیچکسی هم خبر او نشنیدیم
هوش مصنوعی: ما هیچ نشانهای از دوست پیدا نکردیم و از هیچکس هم خبر او را نشنیدیم.
در کنج خرابی پس از آن جای گرفتیم
تنها و دل افسرده و نومید خزیدیم
هوش مصنوعی: در گوشهای از ویرانی، به حال خودمان نشستهایم و تنها با دلهای افسرده و ناامید به زندگی ادامه میدهیم.
سر بر سر زانو بنهادیم و نشستیم
هم بر سر خود خرقه ی صد پاره کشیدیم
هوش مصنوعی: ما بر زانوهای خود نشستیم و سر را به آنجا گذاشتیم و بر خود چادر یا عبای پارهای پوشیدیم.
هر تیر که آمد همه بر سینه شکستیم
هر تیغ که آمد همه بر فرق خریدیم
هوش مصنوعی: هر ضربهای که به ما رسید، همه را تحمل کردیم و هر زخم و آسیب که به ما وارد شد، با مقاومت و شجاعت پذیرفتیم.
جام ارچه همه زهر بلا بود گرفتیم
می گرچه همه خون جگر بود چشیدیم
هوش مصنوعی: هرچند در زندگی با مشکلات و دردهای فراوانی روبرو هستیم و فکر میکنیم که همه چیز تلخ و زهرآگین است، اما باز هم به استقبال این چالشها میرویم و با وجود اینکه از سختیها رنج میبریم، آنها را تجربه میکنیم و از زندگی لذت میبریم.
چشم از رخ هرکس همه جز دوست ببستیم
پا از در هرکس همه جز خویش کشیدیم
هوش مصنوعی: نظارتمان را از هر فردی جز دوست خود برداشتیم و برای ورود به زندگیامان به کسی جز خودمان توجه نکردیم.
از آنچه جز افسانه ی او، گوش گرفتیم
از هرچه بجز قصه او لب بگزیدیم
هوش مصنوعی: ما از هر چیزی که جز داستان او بود، گوش شنوای خود را دور کردیم و از هر چیزی غیر از روایت او، دندان بر لب گزیدیم.
هر لوح که در مکتب ما، جمله بشستیم
هر صفحه که در مدرس ما جمله دریدیم
هوش مصنوعی: هر صفحهای که در مکتب ما یاد گرفتیم و هر آموزشی که در مدرسه دریافت کردیم، همه را به خوبی تجربه کردیم.
هر نقش بجز نقش وی از سینه ستردیم
هر مهر بجز مهر وی از دل ببریدیم
هوش مصنوعی: ما هر تصویری غیر از تصویر او را از دل خود پاک کردیم و هر محبت و دوستی غیر از محبت او را از دل بریدم.
جز عکس رخش، زآینه ی دل بزدودیم
جز یاد وی از مزرع خاطر درویدیم
هوش مصنوعی: ما فقط تصویر چهرهاش را از دل خود پاک کردیم و جز یاد او از زمین خاطرمان چیزی برداشت نکردیم.
گر تشنه شدیم، آب ز جوی مژه خوردیم
ور گرسنه، لخت جگر خویش مکیدیم
هوش مصنوعی: اگر تشنه شدیم، آب را از اشکهایمان نوشیدیم و اگر گرسنه بودیم، از گوشت خود تغذیه کردیم.
یک چند چنین چون ره مقصود سپردیم
المنة لله که به مطلوب رسیدیم
هوش مصنوعی: مدتی را در مسیر هدف خود تلاش کردیم و اکنون شکر God را به جا میآوریم که به خواستهمان دست یافتیم.
خرّم سحری بود که با یاد خوش او
بنشسته، که از شش جهت این نغمه شنیدیم
هوش مصنوعی: در سحری دلانگیز و شاداب نشستهام و یاد خوش او را در ذهن دارم، چرا که از هر سو این نغمههای زیبا به گوشم میرسد.
کایام وصال است و شب هجر سرآید
برخیز «صفایی» چه نشستن که رسیدیم
هوش مصنوعی: ایام خوشی و دیدار است و شب جدایی به پایان میرسد. برخیز و آماده شو «صفایی»، چرا که هنوز نشستهای وقتی به این لحظه رسیدهایم.
جستیم ز جا جان بکف از بهر نثارش
پس دیده گشودیم و بهر سو نگریدیم
هوش مصنوعی: ما تصمیم گرفتیم که جان خود را برای او فدای کنیم، بنابراین چشمانمان را باز کردیم و به هر سو نگاه کردیم.
دیدیم نه پیدا اثر از کون و مکان بود
جز پرتو یک مهر، دگر هیچ ندیدیم
هوش مصنوعی: دیدیم که از هستی و وجود، هیچ نشانهای نیست، جز نور یک خورشید که آن هم تنها چیزی است که مشاهده میشود و دیگر هیچ چیزی دیده نمیشود.
دیدیم جهان وادی ایمن شده هر چیز
نخلی و ز هر نخل انا الله بشنیدیم
هوش مصنوعی: در این دنیا مشاهده کردیم که محیطی امن و آرام ایجاد شده است، به گونهای که هر چیز نشان از خوشبختی و آرامش دارد و از هر درختی صدای "من از خداوند هستم" به گوش میرسد.
حاشیه ها
1402/03/23 01:05
حمزه حکمی ثابت
نظریه وحدت وجود عالی ترین نظریه ای است که در ادب صوفیه جلوه یافته است؛ گوش کن:
عالم همه گفت و گوی خود میبیند
بر سالک جست و جوی خود میبیند
هرچیز که هست جمله چون آیینه است
در دست گرفته روی خود میبیند (عطار)
و ایظاً:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو درمیان
ما عدمهاییم و هستیها نما
تو وجود مطلق و هستی ما
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهشان از باد باشد دمبدم
حملهشان پیداست و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجاد تست
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را. (مولانا)