بیست و پنجم
شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او
گه دست میزدم که زهی وقت روزگار
گه مست میفتادم بر خاک پای او
هفت آسمان ز عشق معلق زنان او
فربه شده ز جام خوش جانفزای او
در هوشها فتاده نهایات بیهشی
در گوشها فتاده صریر صلای او
هر بره گوش شیر گرفته ز عدل او
هر ذره گشاده دهان در ثنای او
هرجا وفاست حاصل، و هرجا که بوالوفاست
بگداخته زخجلت و شرم وفای او
چشمت ضعیف میشود از قرص آفتاب
صد همچو آفتاب ضعیف از لقای او
چندان بود ضعیف که یک روز چشم را
سرمه کشد به لطف و کرم توتیای او
آن نقدهای قلب که بنهادهٔ به پیش
چون ژیوه میطپند پی کیمیای او
هر سوت میکشند خیالات آن و این
والله کشنده نیست به جز اقتضای او
هریک چو کشتییم که برهم همی زنیم
بحر کرم وی آمد و ما آشنای او
جانم دهی ولی نکشی، ور کشی بگو
من بارها گزاردهام خونبهای او
فرع عنایت تو بود کوشش مرید
فرع دعای تست حنین و دعای او
بر بوی آب تست ورا در سراب میل
بر بوی نقد تست سوی قلب رای او
چون تاج عشق بر سر تست ای مرید صدق
سرمست میخرام به زیر لوای او
ترجیع هم بگویم زیرا که یار خواست
هر کژ که من بگویم، گردد ز یار راست
امسال سال عشرت و ولت در استوا
ای شاد آنکسی که بود طالعش چو ما
دف میخرید زهره و برهم همی نهاد
میساخت چنگ را سر و پهلو و گردنا
در طبع مینهاد هزاران خروش جوش
در نای نی نهاد ز انفاس خود نوا
بنیاد عشرتی که جهان آن ندیده است
خورشید را چه کار به جز گرمی و ضیا؟!
امسال سال تست، اگر زهره طالعی
زهره جنی ببست ازین مژده دست و پا
خوان ابد، نهاد خدا و اساس نو
من سال و ماه گفتم، از غیرت خدا
ای شاه، کژنهادهٔ از مستی آن کلاه
چندان گرو شود به خرابات ما قبا؟
جانها فنا شوند ز جام خدای خویش
ز اندیشه باز رسته و از جنگ و ماجرا
گوید که: « چون بدیت دران غربت دراز »
گویند : « آنچنان که بود درد بیدوا
چون ماهیان طپان شده بر ریگهای گرم
مهجور از لقای تو ای ماه کبریا
در بحر زادهایم و به خشکی فتادهایم »
ای زادهٔ وفاش تو چونی درین جفا؟
منت خدای راست که بازآمدی به بحر
چون صوفیان ببند لب از ذکر مامضی
زیرا که ذکر وحشت هم وحشتیست نو
گفتن ز بعد صلح: « چنین گفتهٔ مرا »
در بزم اولیا نه شکوفه نه عربدهست
در خرمن خدای، نه رخصست و نی غلا
آنجا سعادتیست که آن را قیاس نیست
هر لحظه نو به نو متراقیست اجتبا
ترجیع سیومست، اگر حق نخواستی
جان را به نظم کردن پروا کجاستی
در روضهٔ ریاحین میگرد چپ و راست
گل دسته بستن تو ندانم پی کراست
گل دسته در هوای عفن پایدار نیست
آن را کشیدن این سو، هم حیف و هم خطاست
زنجیر بسکلد، بسوی اصل خود رود
زیرا که پروریدهٔ آن معتدل هواست
اینجا قباش ماند، یعنی عبارتی
اما قبای یوسف، دلرا چو توتیاست
هین جهد کن تو نیز، که بیرون کنی قبا
در بحر، بیقبا شدنت شرط آشناست
ای مرد یک قبا، تو قبا بر قبا مپوش
گر بحریی، تجمل و پوشش ترا عراست
الفقر فخر گفت رسول خدای ازین
سباح فحل و شاه سباحات مصطفاست
کشتی که داشت، هم ز برای عوام داشت
بهر پیادهٔ چو پیاده شوی، سخاست
اما دغل بسیست، تو کشتی شناس باش
زیرا که کار دنیا سحرست و سیمیاست
دنیا چو کهرباست و همه که رباید او
گندم که مغز دارد، فارغ ز کهرباست
هرکو سفر به بحر کند در سفینهاش
او ساکن و رونده و همراه انبیاست
در نان بسی برفتی، در آب هم برو
از بعد سیر آب یقین مفرشت سماست
زینسان طبق طبق، متعالی همی شوی
اما علای مرتبه جز صورت علاست
این ره چنین دراز به یکدم میسرست
این روضه دور نیست، چو رهبر ترا رضاست
آری، دراز و کوته در عالم تنست
اما بر خدا، نه صباحست و نی مساست
گر در جفا رود ره و گر در وفا رود
جان توست، جان تو از تو کجا رود؟!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او
هوش مصنوعی: در شب، به نشانهی عشق و سرمستی، در حالتی از شگفتی و حیرت به زیبایی و جذابیت معشوق خود نگاه میکردم.
گه دست میزدم که زهی وقت روزگار
گه مست میفتادم بر خاک پای او
هوش مصنوعی: گاه خود را سرگرم میکردم و شاد بودم که چه زمانهی خوبی است، و گاه در حال مستی بر زمین میافتادم به پای او.
هفت آسمان ز عشق معلق زنان او
فربه شده ز جام خوش جانفزای او
هوش مصنوعی: هفت آسمان به خاطر عشق، در حال چرخش و حرکت است و به واسطهٔ نوشیدنی لذتبخش او، به شکوفایی و فراخی رسیده است.
در هوشها فتاده نهایات بیهشی
در گوشها فتاده صریر صلای او
هوش مصنوعی: در ذهنها، نشانههایی از نابخردی وجود دارد و در گوشها، صدای زنگ او به گوش میرسد.
هر بره گوش شیر گرفته ز عدل او
هر ذره گشاده دهان در ثنای او
هوش مصنوعی: هر بره و گوسفند به برکت عطای او به عدالت او پیبرده و در ستایش او سخن میگویند. حتی کوچکترین ذرهها نیز به ستایش او زبان باز کردهاند.
هرجا وفاست حاصل، و هرجا که بوالوفاست
بگداخته زخجلت و شرم وفای او
هوش مصنوعی: هر جا که وفا و صداقت وجود دارد، نتیجهاش خوب و مثبت است. اما در جایی که بیوفایی و بیوفایی حکمفرماست، شخص به خاطر شرم و خجلت وفای واقعی خود را از دست میدهد.
چشمت ضعیف میشود از قرص آفتاب
صد همچو آفتاب ضعیف از لقای او
هوش مصنوعی: چشمانت به خاطر تابش آفتاب ضعیف میشود و این در حالی است که آفتاب نیز از ملاقات با او ضعیف میگردد.
چندان بود ضعیف که یک روز چشم را
سرمه کشد به لطف و کرم توتیای او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به قدری ضعیف و آسیبپذیر است که تنها با یک بار نگریستن به نوازش و محبت تو، میتواند به زیبایی و قدرتی دست یابد. این تأکید بر تأثیر لطافت و مهربانی بر روح و روان انسان است.
آن نقدهای قلب که بنهادهٔ به پیش
چون ژیوه میطپند پی کیمیای او
هوش مصنوعی: عشق و احساساتی که در دل دارم، مانند جیوه در حال تپش و جنب و جوش هستند، و این نشان میدهد که من برای رسیدن به حقیقت و اصل وجودی که آن را جستجو میکنم، تلاش میکنم.
هر سوت میکشند خیالات آن و این
والله کشنده نیست به جز اقتضای او
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه هر بار که کسی کاری انجام میدهد یا چیزی فکر میکند، در واقع تحت تأثیر شرایط و لوازمی است که برای او پیش آمده و این شرایط گاهی به نظر میرسد کشنده و خطرناک باشد، اما در واقع فقط نتیجهی طبیعی آن وضعیت است. در واقع، آنچه او تجربه میکند ناشی از ضرورتهای زندگیاش است و نه چیزی فراتر از آن.
هریک چو کشتییم که برهم همی زنیم
بحر کرم وی آمد و ما آشنای او
هوش مصنوعی: هر یک از ما مانند کشتیهایی هستیم که به یکدیگر برخورد میکنند. دریای لطف و رحمت او وجود دارد و ما با او آشنا هستیم.
جانم دهی ولی نکشی، ور کشی بگو
من بارها گزاردهام خونبهای او
هوش مصنوعی: اگر جانم را به من بدهی و مرا نکشی، و اگر هم مرا بکشی، بگو که من بارها بهای جان او را پرداختهام.
فرع عنایت تو بود کوشش مرید
فرع دعای تست حنین و دعای او
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش مرید نتیجه توجه و عنایت توست و دعا و نجوای او وابسته به دعای توست.
بر بوی آب تست ورا در سراب میل
بر بوی نقد تست سوی قلب رای او
هوش مصنوعی: به عطر آب، تو را در آن تصویر خیالی میپسندم و به عطر حقیقت، به سمت دل رأی او تمایل دارم.
چون تاج عشق بر سر تست ای مرید صدق
سرمست میخرام به زیر لوای او
هوش مصنوعی: ای مرید صدق، چون عشق تو مانند تاجی بر سرم است، من با شادی و سرخوشی زیر سایه او قدم میزنم.
ترجیع هم بگویم زیرا که یار خواست
هر کژ که من بگویم، گردد ز یار راست
هوش مصنوعی: میخواهم داستانی را بگویم، زیرا دوستم خواسته است. هر چه را که بگویم، در نهایت به حقیقتی که او میخواهد برسد.
امسال سال عشرت و ولت در استوا
ای شاد آنکسی که بود طالعش چو ما
هوش مصنوعی: امسال سال خوشی و شادی است و تو در اوج خوشبختی به سر میبری. خوشبخت کسی است که سرنوشتش شبیه ماست.
دف میخرید زهره و برهم همی نهاد
میساخت چنگ را سر و پهلو و گردنا
هوش مصنوعی: زهره، دف میخرید و برهم (مُشغول) میشد تا ساز چنگ را به شکلی زیبا بسازد، با سر و پهلو و گردانی خاص.
در طبع مینهاد هزاران خروش جوش
در نای نی نهاد ز انفاس خود نوا
هوش مصنوعی: در درون خود هزاران صدا و احساس را جای داده بود و با نفسهایش، آهنگی را در نای نی ایجاد کرد.
بنیاد عشرتی که جهان آن ندیده است
خورشید را چه کار به جز گرمی و ضیا؟!
هوش مصنوعی: عشرت و خوشیای که در این دنیا وجود ندارد، چه نیازی به خورشید دارد جز اینکه گرما و روشنی ببخشد؟
امسال سال تست، اگر زهره طالعی
زهره جنی ببست ازین مژده دست و پا
هوش مصنوعی: امسال سال امتحان است؛ اگر ستاره زهره، که نشانه خوشبختی است، ارتباطی با ستاره جن داشته باشد، از این خبر خوش، خود را برای تلاش آماده کنید.
خوان ابد، نهاد خدا و اساس نو
من سال و ماه گفتم، از غیرت خدا
هوش مصنوعی: خداوند میهمانی جاودانی را ترتیب داده و اساس جدیدی برپا کرده است. من درباره سال و ماه صحبت میکنم که به خاطر غیرت خدا به وجود آمدهاند.
ای شاه، کژنهادهٔ از مستی آن کلاه
چندان گرو شود به خرابات ما قبا؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه، این کلاه که بر سر دارد به خاطر مستی از کجا میتواند در جمع ما در خرابهها به کار بیاید؟
جانها فنا شوند ز جام خدای خویش
ز اندیشه باز رسته و از جنگ و ماجرا
هوش مصنوعی: آدمها از شر جنگها و نگرانیها رها میشوند و جانهایشان با نوشیدن از جام الهی زنده میشود.
گوید که: « چون بدیت دران غربت دراز »
گویند : « آنچنان که بود درد بیدوا
هوش مصنوعی: میگوید: «چون به این وضعیت در غربت طولانی دچار شدم» و پاسخ میدهند: «مثل همان درد است که هیچ درمانی ندارد.»
چون ماهیان طپان شده بر ریگهای گرم
مهجور از لقای تو ای ماه کبریا
هوش مصنوعی: مانند ماهیانی که بر شنهای گرم و دور از دسترس تو در حال تقلا هستند، من نیز در آرزوی لقای تو به تلاطم افتادهام، ای ماه بزرگ و باعظمت.
در بحر زادهایم و به خشکی فتادهایم »
ای زادهٔ وفاش تو چونی درین جفا؟
هوش مصنوعی: ما در دریا به دنیا آمدهایم و اکنون به خشکی افتادهایم. ای فرزند وفا، حالا چطور میتوانی در این بدعهدی زندگی کنی؟
منت خدای راست که بازآمدی به بحر
چون صوفیان ببند لب از ذکر مامضی
هوش مصنوعی: خوشحالی و شکرگزاری از خدا که دوباره به مکان و حالتی روحانی برگشتهام، به مانند عارفان، باید زبانم را از یادآوری گذشتهها ببندم.
زیرا که ذکر وحشت هم وحشتیست نو
گفتن ز بعد صلح: « چنین گفتهٔ مرا »
هوش مصنوعی: زیرا که یادآوری ترس هم خود ترسی تازه است، وقتی که از پس فراموشی وضعیت صلح، به یاد میآوریم که گفتهام: «این چنین بوده است».
در بزم اولیا نه شکوفه نه عربدهست
در خرمن خدای، نه رخصست و نی غلا
هوش مصنوعی: در محفل عارفان نه خبری از شادی و زیبایی است و نه سر و صدا. در میکده الهی، نه اجازهای برای خوشگذرانی وجود دارد و نه بازیهای سرگرمکننده.
آنجا سعادتیست که آن را قیاس نیست
هر لحظه نو به نو متراقیست اجتبا
هوش مصنوعی: در آنجا، خوشبختی وجود دارد که قابل مقایسه نیست و هر لحظه به شکلی تازه و نو خود را نمایان میکند.
ترجیع سیومست، اگر حق نخواستی
جان را به نظم کردن پروا کجاستی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حق نیستی، پس چرا جان خود را در نظم و ترتیب به زحمت میندازید؟
در روضهٔ ریاحین میگرد چپ و راست
گل دسته بستن تو ندانم پی کراست
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل، در حال چپ و راست رفتن هستم و نمیدانم که این گلها را برای چه کسی دسته میکنم.
گل دسته در هوای عفن پایدار نیست
آن را کشیدن این سو، هم حیف و هم خطاست
هوش مصنوعی: گل، در هوای آلوده و نامساعد نمیماند و تلاش برای جابجایی آن به این سمت، هم نادرست است و هم غمانگیز.
زنجیر بسکلد، بسوی اصل خود رود
زیرا که پروریدهٔ آن معتدل هواست
هوش مصنوعی: زنجیر، به خاطر طبیعت خود، به سوی جایی که از آن آمده حرکت میکند، چرا که به خوبی تحت شرایط مناسب رشد کرده است.
اینجا قباش ماند، یعنی عبارتی
اما قبای یوسف، دلرا چو توتیاست
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زیبایی و جذابیت اشاره دارد که شخصی به وضوح خاص و منحصر به فرد است. به عبارت دیگر، این فرد مانند قبا (لباس) یوسف، که نماد زیبایی و جذابیت است، دل را تحت تأثیر قرار میدهد و برای قلبها دلنشین و شیرین است، مانند توت که طعم خوشایندی دارد.
هین جهد کن تو نیز، که بیرون کنی قبا
در بحر، بیقبا شدنت شرط آشناست
هوش مصنوعی: تلاش کن تا بتوانی خود را از محدودیتها رها کنی، زیرا برای آشنا شدن، نیاز است که از شرایط فعلی و قید و بندها آزاد شوی.
ای مرد یک قبا، تو قبا بر قبا مپوش
گر بحریی، تجمل و پوشش ترا عراست
هوش مصنوعی: ای مرد با وقار، تو نباید بر روی لباسهای دیگر لباسی بپوشی. اگر در دریایی از تجمل و زیورآلات هستی، آنها را کنار بگذار و آنچه که درونت است را نشان بده.
الفقر فخر گفت رسول خدای ازین
سباح فحل و شاه سباحات مصطفاست
هوش مصنوعی: فقر در واقع افتخار است، زیرا پیامبر خدا فرمود که این حالت از میان برکتها و مقامهای برتر است و این نیز از ویژگیهای عالی پیامبر مصطفی (ص) است.
کشتی که داشت، هم ز برای عوام داشت
بهر پیادهٔ چو پیاده شوی، سخاست
هوش مصنوعی: کشتی که او داشت، برای مردم عادی نیز به کار میآمد. اما اگر کسی پیاده شود، برای او بهواقع مفید خواهد بود.
اما دغل بسیست، تو کشتی شناس باش
زیرا که کار دنیا سحرست و سیمیاست
هوش مصنوعی: در این دنیا بسیاری از نیرنگها و فریبها وجود دارد. بنابراین، باید هوشیار و آگاه باشی، زیرا زندگی همچون جادو و شعبده بازی است که در آن ظرافتهای پنهانی نهفته است.
دنیا چو کهرباست و همه که رباید او
گندم که مغز دارد، فارغ ز کهرباست
هوش مصنوعی: دنیا مانند کهربا است و هر چیزی که بخواهد به خود جذب کند، مانند گندم که دارای مغز است و از کهربا بیخبر است و به آن اعتنا نمیکند.
هرکو سفر به بحر کند در سفینهاش
او ساکن و رونده و همراه انبیاست
هوش مصنوعی: هر کس که به دریا سفر کند و در کشتیاش قرار گیرد، در واقع همواره در حال حرکت و در کنار پیامبران است.
در نان بسی برفتی، در آب هم برو
از بعد سیر آب یقین مفرشت سماست
هوش مصنوعی: اگر در نان تلاش کردی، در آب هم باید تلاش کنی. وقتی سیراب شدی، دیگر نباید از آب بیاوری.
زینسان طبق طبق، متعالی همی شوی
اما علای مرتبه جز صورت علاست
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، با تلاش و پیشرفت گام به گام، میتوانی به اوج و تعالی برسی، اما باید بدان که نشانههای تعالی تنها به ظاهر و شکلهای بیرونی محدود نمیشوند.
این ره چنین دراز به یکدم میسرست
این روضه دور نیست، چو رهبر ترا رضاست
هوش مصنوعی: این مسیر بسیار طولانی است، اما بهراحتی میتوان در یک لحظه به آن دست یافت. این باغ زیبا دور از دسترس نیست، وقتی که خود هدایتگر تو میل به رضایت دارد.
آری، دراز و کوته در عالم تنست
اما بر خدا، نه صباحست و نی مساست
هوش مصنوعی: بله، در دنیای مادی، عمر انسانها کوتاه و بلند میشود، اما در حقیقت و نزد خداوند، نه صبح و نه عصر به معنای واقعی زمان ندارند.
گر در جفا رود ره و گر در وفا رود
جان توست، جان تو از تو کجا رود؟!
هوش مصنوعی: اگر در راه بیرحمی پیش بروی و یا در مسیر وفاداری، مهم نیست؛ جان و وجود تو به خودت تعلق دارد، پس چگونه ممکن است وجودت از خودت جدا شود؟
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"در میان جان (ونگ ونگ)"
با صدای محسن نامجو (آلبوم ترنج)
حاشیه ها
1393/11/27 16:01
ناشناس
دو مورد غلط املایی:
1- بیت هفتم از ترجیع اول: قرص
2- بیت اول از ترجیع دوم: دولت