گنجور

بیستم

هله درده می بگزیده که مهمان توم
ز پریشانی زلف توپریشان توم
تلخ و شیرین لب ما را ز حرم بیرون آر
نقد ده نقد، که عباس حرمدان توم
آنچ دادی و بدیدی که بدان زنده شدم
مردهٔ جرعهٔ آن چشمهٔ حیوان توم
باده بر باد دهد هردو جهان را چو غبار
وآنگهان جلوه شود که مه تابان تو
وانگهان جام چو جان آرد کین بر جان زن
گر نیم جان تو آخر نه ز جانان توم؟
مرکبش دست بود زانک قدح شهبازست
که صیادم من و سر فتنهٔ مرغان توم
وانگه از دست بپرد سوی ایوان دماغ
که گزین مشعله و رونق ایوان تو
آب رو رفت مهان را پی نان و پی آب
مژده‌ای مست که من آب تو و نان توم
بحر بر کف که گرفتست؟ تو باری برگیر
خوش همی خند که من گوهر دندان توم
من سه پندت دهم، اول توسپند ما باش
که خلیلی و نسوزی چو سپندان توم
در خانه هله بگشای که در کوی تویم
قصص جایزه برخوان نه که بر خوان توم؟
هین به ترجیع بگردان غزلم را برگو
گر تو شیدا نشدی قصهٔ شیدا برگو
ز آب چون آتش تو دیگ دماغم جوشید
سبک ای سیمبر مشعله سیما برگو
ز پگه جام چو دریا چو به کف بگرفتم
صفت موج دل و گوهر گویا برگو
بحر پرجوش چو لالاست بر آن در یتیم
کف بزن خوش صفت لولوی لالا برگو
هرکسی دارد در سینه تمنای دگر
زان سر چشمه کزو زاد تمنا برگو
جمع کن جمله هوسهای پراکنده به می
زان هوس که پنهان شد ز هوسها برگو
ز آفتابی که برآید سپس مشرق جان
که بدو محو شود ظل من و ما برگو
شش جهت انس و پری محرم آن راز نیند
سر بگردان سوی بیجا و همانجا برگو
چند باشد چو تنور این شکمت پر ز خمیر؟!
ای خمیری دمی از خمر مصفا برگو
چند چون زاغ بود نول تو در هر سرگین؟!
خبر جان چو طوطی شکرخا برگو
زین گذر کن، بده آن جام می روحانی
صفت شعشعهٔ جام معلا برگو
مست کن پیر و جوان را، پس از آن مستی کن
مست بیرون رو ازین عیش و تماشا برگو
هله ترجیع کن اکنون که چنانیم همه
که می از جام و سر از پای ندانیم همه
جام بر دست به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصهٔ هر سود و زیانیم همه
این معلم که خرد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تخته زنانیم همه
پا برهنه خرد از مجلس ما دوش گریخت
چونک بیرون ز حد عقل و گمانیم همه
میرمجلس توی و ما همه در تیر تویم
بند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همه
زهره در مجلس مه‌مان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه؟
چشم آن طرفهٔ بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
گفت ساقی: « همه را جمله به تاراج دهم »
همچنان کن هله ای جان که چنانیم همه
همچو غواص پی گوهر بی‌نام و نشان
غرق آن قلزم بی‌نام و نشانیم همه
وقت عشرت طرب انگیزتر از جام مییم
در صف رزم چو شمشیر و سنانیم همه
نزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمن
پیش هر منکر افسرده خزانیم همه
می‌جهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دل من
تا ترا وهم نیاید که زبانیم همه
ساقیا باده بیاور که برانیم همه
که به جز عشق تو از خویش برانیم همه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هله درده می بگزیده که مهمان توم
ز پریشانی زلف توپریشان توم
هوش مصنوعی: بیایید تا با هم از مهمانی لذت ببریم، زیرا مهمان تو هستم و این پریشانی و درهم‌ریختگی زلف تو مرا به فکر واداشته است.
تلخ و شیرین لب ما را ز حرم بیرون آر
نقد ده نقد، که عباس حرمدان توم
هوش مصنوعی: با این خط به ما می‌گوید که کام تلخ و شیرین ما را از حرم خارج کن و در واقع به جای ملامت، ارزش واقعی ما را بشناس و به ما توجه کن، چرا که عباس حرمدان تو هستی.
آنچ دادی و بدیدی که بدان زنده شدم
مردهٔ جرعهٔ آن چشمهٔ حیوان توم
هوش مصنوعی: آنچه به من عطا کردی و دیدی، باعث زنده شدن من شده است. من مرده‌ای هستم که از جرعه‌ای از چشمهٔ حیات تو جان گرفته‌ام.
باده بر باد دهد هردو جهان را چو غبار
وآنگهان جلوه شود که مه تابان تو
هوش مصنوعی: باده همچون غباری بر باد می‌وزد و دو جهان را به خود می‌برد، و در آن لحظه‌ی شگفت، زیبایی تو مانند ماه روشن و تابان نمایان می‌شود.
وانگهان جام چو جان آرد کین بر جان زن
گر نیم جان تو آخر نه ز جانان توم؟
هوش مصنوعی: و ناگهان، جامی که به جان می‌انجامد، بر جانت اثر می‌گذارد. اگر تو هم نیمه‌جان هستی، آیا این نشان نمی‌دهد که در عشق جانان تو، زندگی‌ات تحت تأثیر قرار می‌گیرد؟
مرکبش دست بود زانک قدح شهبازست
که صیادم من و سر فتنهٔ مرغان توم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وسیله‌ی حرکت او (مرکب) به دست خود او است، زیرا ظرفی که در آن مشروب می‌نوشد، شبیه به پرندهٔ بزرگ و با شکوهی است. در اینجا، گوینده خود را صیاد می‌داند و اشاره می‌کند که دلیلی برای بروز فتنه و آشوب در میان پرندگان (نماد دیگران) خود اوست.
وانگه از دست بپرد سوی ایوان دماغ
که گزین مشعله و رونق ایوان تو
هوش مصنوعی: سپس از دست به سوی ایوان برو و دقت کن که چه شمعی و چه نشاطی به ایوان تو افزوده شده است.
آب رو رفت مهان را پی نان و پی آب
مژده‌ای مست که من آب تو و نان توم
هوش مصنوعی: مهمانان به دنبال آب و غذا به سفر رفته‌اند، ولی من به تو بشارت می‌دهم که من آب و نان تو را تأمین می‌کنم.
بحر بر کف که گرفتست؟ تو باری برگیر
خوش همی خند که من گوهر دندان توم
هوش مصنوعی: کسی که در دستانش دریا را گرفته، تو همتو می‌توانی خوشحال و خندان با خود باری برگیری، زیرا من هم اللما گوهر دندان تو هستم.
من سه پندت دهم، اول توسپند ما باش
که خلیلی و نسوزی چو سپندان توم
هوش مصنوعی: به تو سه نصیحت می‌کنم: اول اینکه مانند اسب سوار ما باش، که اگر بار خلیلی (سختی) را به دوش نیاوری، همانند سپندانی خواهی بود که نمی‌سوزند.
در خانه هله بگشای که در کوی تویم
قصص جایزه برخوان نه که بر خوان توم؟
هوش مصنوعی: در خانه‌ات را باز کن، زیرا من در کوی تو هستم. داستان‌هایی که باید شنیده شوند را بر سر سفره‌ات بگذار، نه اینکه فقط برای من بخوانی.
هین به ترجیع بگردان غزلم را برگو
گر تو شیدا نشدی قصهٔ شیدا برگو
هوش مصنوعی: بیا غزل مرا با زیبایی بچرخان و اگر تو دیوانه عشق نشدی، داستان عاشق دیوانه را برایم بگو.
ز آب چون آتش تو دیگ دماغم جوشید
سبک ای سیمبر مشعله سیما برگو
هوش مصنوعی: از آب مانند آتش، مغزم به شدت در حال جوشیدن است. ای زن زیبا، جلوه‌ات را بر من آشکار کن.
ز پگه جام چو دریا چو به کف بگرفتم
صفت موج دل و گوهر گویا برگو
هوش مصنوعی: وقتی که جامی به اندازه دریا در دست گرفتم، احساس کردم که همانند موج، دل پر از احساسات و گوهری روشن و زیبا در درونم وجود دارد.
بحر پرجوش چو لالاست بر آن در یتیم
کف بزن خوش صفت لولوی لالا برگو
هوش مصنوعی: دریا که پر از جوش و خروش است، همچنان که سکوتی دارد، به آن در یتیمی خوشحال و سرزنده نزدیک شو و به لالایی زیبا ی لولوی نوجوان بگو.
هرکسی دارد در سینه تمنای دگر
زان سر چشمه کزو زاد تمنا برگو
هوش مصنوعی: هر کسی در دل خود آرزویی دارد و این آرزو ناشی از منبعی است که آن را به وجود آورده است.
جمع کن جمله هوسهای پراکنده به می
زان هوس که پنهان شد ز هوسها برگو
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواسته‌های پراکنده‌ات را در کنار هم جمع کن و از شراب بگو، زیرا این خواسته که از دیگر خواسته‌ها پنهان شده است، جذاب‌تر از بقیه است.
ز آفتابی که برآید سپس مشرق جان
که بدو محو شود ظل من و ما برگو
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید طلوع کند، جان من به سمتی خواهد رفت که در آنجا تمام سایه‌ها از بین می‌روند. از تو می‌خواهم که این را بگویی.
شش جهت انس و پری محرم آن راز نیند
سر بگردان سوی بیجا و همانجا برگو
هوش مصنوعی: در شش جهت، انسان‌ها و妖‌ها آشنای آن راز هستند، پس سر خود را به سمت نادرست نگردان و در همان جا که هستی، آن راز را بگو.
چند باشد چو تنور این شکمت پر ز خمیر؟!
ای خمیری دمی از خمر مصفا برگو
هوش مصنوعی: چند وقت می‌گذرد که شکم تو مانند تنوری پر از خمیر شده است؟ ای خمیر، لحظه‌ای از شراب صاف و خالص بگو.
چند چون زاغ بود نول تو در هر سرگین؟!
خبر جان چو طوطی شکرخا برگو
هوش مصنوعی: چند زاغ سیاه در هر جا وجود دارد؟ خبر جان را مانند طوطی شیرین‌زبان بگو.
زین گذر کن، بده آن جام می روحانی
صفت شعشعهٔ جام معلا برگو
هوش مصنوعی: از این راه بگذر و آن جام می را به من بده که صفت روحانی‌اش، درخشندگی و زیبایی بیشتری دارد.
مست کن پیر و جوان را، پس از آن مستی کن
مست بیرون رو ازین عیش و تماشا برگو
هوش مصنوعی: بزرگ‌سالان و جوانان را به شوق و شادی بیاور، سپس پس از این خوشی، از این لذت و تماشا بیرون آی.
هله ترجیع کن اکنون که چنانیم همه
که می از جام و سر از پای ندانیم همه
هوش مصنوعی: بیایید اکنون دور هم جمع شویم و شادی کنیم، چرا که در حال حاضر به قدری سرخوش هستیم که نه می‌دانیم چه می‌نوشیم و نه از کجا آمده‌ایم.
جام بر دست به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصهٔ هر سود و زیانیم همه
هوش مصنوعی: ما جام را به دست داریم و به ساقی چشم دوخته‌ایم، در حالی که از هر گونه غصه و نگرانی نسبت به سود و زیان خود آزاد و بی‌خیال هستیم.
این معلم که خرد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تخته زنانیم همه
هوش مصنوعی: این معلم که عاقل و دانا بود، ما بچه‌ها را مثل دیوانه‌ها به هم می‌زنیم و سر به سر هم می‌گذاریم.
پا برهنه خرد از مجلس ما دوش گریخت
چونک بیرون ز حد عقل و گمانیم همه
هوش مصنوعی: دیشب در مجلس ما، خرد مانند موجودی پا برهنه فرار کرد، زیرا ما از مرز عقل و گمان فراتر رفته‌ایم.
میرمجلس توی و ما همه در تیر تویم
بند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همه
هوش مصنوعی: تو در میکده می‌نوشی و ما همه مجذوب نگاه تو هستیم، آن غمزه‌ات مانند تیری است که به دل ما فرود می‌آید و تو کمان‌داری.
زهره در مجلس مه‌مان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه؟
هوش مصنوعی: در مجلس شادمانی، زهره به قدری در جستجوی خوشی و لذت غرق می‌شود که عملاً فراموش می‌کند که چرا این‌جا هستیم. اما در عین حال، ما که به خاطر مشکلات و سختی‌ها دچار کج‌روی و انحراف شده‌ایم، مانند سرطان‌هایی که به مسیر خود نمی‌توانند ادامه دهند، در چه وضعیتی قرار داریم.
چشم آن طرفهٔ بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
هوش مصنوعی: چشمی زیبا و دلربا از بغداد، هوش ما را گرفت به گونه‌ای که متوجه نشدیم همه در همدان هستیم.
گفت ساقی: « همه را جمله به تاراج دهم »
همچنان کن هله ای جان که چنانیم همه
هوش مصنوعی: ساقی گفت: «من همه را به تاراج می‌برم»؛ بنابراین ای جان، ادامه بده زیرا همه ما در چنین حال و وضعی هستیم.
همچو غواص پی گوهر بی‌نام و نشان
غرق آن قلزم بی‌نام و نشانیم همه
هوش مصنوعی: ما مانند غواصی هستیم که به جستجوی گوهرهایی بی‌نام و نشان می‌پردازد و در آن دریاچه بی‌نام و نشان غرق شده‌ایم.
وقت عشرت طرب انگیزتر از جام مییم
در صف رزم چو شمشیر و سنانیم همه
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و شادی، لذت‌بخش‌تر از نوشیدن شراب است. ما در میدان نبرد همچون شمشیر و نیزه‌ایم.
نزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمن
پیش هر منکر افسرده خزانیم همه
هوش مصنوعی: عشق و شور و نشاط ما، مانند بهار است که پر از گل و زیبایی است، اما در نظر کسانی که عشق را نمی‌شناسند و از آن خوششان نمی‌آید، ما همچون فصل خزان، ناراحت و غمگین به نظر می‌رسیم.
می‌جهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دل من
تا ترا وهم نیاید که زبانیم همه
هوش مصنوعی: شعله‌ای دیگر از دل من برافروخته می‌شود تا به تو این خیالات نیفتد که ما همیشه با زبان صحبت می‌کنیم.
ساقیا باده بیاور که برانیم همه
که به جز عشق تو از خویش برانیم همه
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده بیاور تا همه ما دل‌خوشی‌ها و اندوه‌هایمان را فراموش کنیم و هر چیزی را جز عشق تو از دل‌هایمان برانیم.

حاشیه ها

1402/04/11 10:07
مسافر

سلام

قسمتی از این ترجیعات توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 953 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  ترجیع را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat