برگردان به زبان ساده
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما
بربند سر سفره بگشای ره بالا
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرا رسیده است، ای محبوب با چهرهای چون ماه. سفره را آماده کن و راهی به سوی آسمان بگشا.
ای یاوهٔ هر جایی وقتست که بازآیی
بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر جا سخن بیمفهوم میگویی، وقت آن رسیده که به خودت بیندیشی و ببینی تا کی به دنبال چیزهای بیفایده میگردی.
یک دیدن حلوایی زانسان کندت شیرین
که شهد ترا گوید: « خاک توم ای مولا »
هوش مصنوعی: یک بار دیدن او همچون شیرینی است که حتی عسل هم در مقایسه با او میگوید: «تو برتری، ای بزرگوار!»
مرغت ز خور و هیضه ماندهست در این بیضه
بیرون شو ازین بیضه تا باز شود پرها
هوش مصنوعی: پرندهات درون این تخم مانده است، از این تخم بیرون بیا تا پرهایش دوباره باز شوند و آزاد شود.
بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر
خوش با شکم خالی مینالد چون سرنا
هوش مصنوعی: لبهای مهتر (دوست یا محبوب) به یاد لب دلبر خشک شده و مانند سرنایی که با شکم خالی مینالد، نالهای غمگین و دلتنگی از خود بروز میدهد.
خالی شو و خالی به لب بر لب نابی نه
چون نی ز دَمش پر شو وانگاه شکر میخا
هوش مصنوعی: خود را از دغدغهها و نگرانیها خالی کن و مانند نابی خالص و بینقص باش. نه مانند نی که از خود پر میشود، بلکه در ابتدا باطن خود را خالی کن و سپس به شیرینی و زیبایی برس.
بادی که زند بر نی قندست درو مضمر
وان مریم نی زان دم حامل شده حلویا
هوش مصنوعی: نسیمی که بر نی میوزد، شیرینی خاصی دارد و این شیرینی در وجود مریم نهفته است که از آن لحظه حلوایی را به ارمغان آورده است.
گر توبه ز نان کردی آخر چه زیان کردی
کو سفرهٔ نانافزا کو دلبر جان افزا
هوش مصنوعی: اگر از پول و روزی گذشتهای، چه ضرری کردهای؟ کجاست سفرهای که آدم را سیر کند و کجاست محبوبی که جان را تازه کند؟
از درد به صاف آییم وز صاف به قاف آییم
کز قاف صیام ای جان عصفور شود عنقا
هوش مصنوعی: از سختیها و دردها به آرامش میرسیم و از آرامش به بلندیها و اوج میرویم، زیرا از اوج، صید و شکار امکانپذیر است و روح ما به کمال و زیبایی دست خواهد یافت.
صفرای صیام ارچه سودای سر افزاید
لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا
هوش مصنوعی: هرچند در روزهداری، احساسات و آرزوهای بلندپروازانهای ممکن است به وجود بیاید، اما در نهایت از این احساسات نمیتوان کار خاصی به دست آورد.
هر سال نه جوها را می پاک کند از گل
تا آب روان گردد تا کشت شود خضرا
هوش مصنوعی: هر سال با پاک کردن خاک و گل از روی زمین، باعث میشود تا آب به جریان بیفتد و زمین برای کشت محصولات سبز آماده شود.
بر جوی کنان تو هم ایثار کن این نان را
تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا
هوش مصنوعی: به دیگران کمک کن و نان خود را با آنها تقسیم کن، تا زمانی که زندگی دوباره به آنها برگردد و وجودشان تازه شود.
ای مستمع این دم را غریدن سیلی دان
میغرد و میخواند جان را بسوی دریا
هوش مصنوعی: ای شنونده، این لحظه را مانند صدای غرش سیل تصور کن که برمیخیزد و جان را به سوی دریا میکشاند.
سرنامهٔ تو ماها هفتاد و دو دفتر شد
وان زهرهٔ حاسد را هفتاد و دو دف تر شد
هوش مصنوعی: در ابتدای نوشتن، تعداد زیادی دفتر دربارهٔ تو به وجود آمد و این حسادت کننده، به طور مکرر و پیوسته به حسادت و کینهورزی خود ادامه داد.
بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن
بگشای در جنت یعنی که دل روشن
هوش مصنوعی: اگر در جهنم دچار طمع و آرزوهای ناپایدار باشیم، در حقیقت در در بستهای محبوس هستیم. اما اگر در بهشت را باز کنیم، که نماد دل روشن و امیدواری است، به آرامش و نور واقعی دست خواهیم یافت.
بس خدمت خَر کردی بس کاه و جوش بُردی
در خدمت عیسی هم باید مددی کردن
هوش مصنوعی: تو مدت زیادی برای دیگران خدمت کردهای و زحمتها کشیدهای، حالا در خدمت حضرت عیسی هم باید کمک و یاری کنی.
گر خر نبدی آخر کی مسکن ما بودی
گردون کشدی ما را بر دیده و بر گردن
هوش مصنوعی: اگر تو موجودی از نوع دیگر بودی، آخر ما کجا سکونت میکردیم؟ تو ما را بر دیده و بر گردن کشیدهای.
آن گنده بغل ما را سر زیر بغل دارد
کینه بکشیم آخر زان کوردل کودن
هوش مصنوعی: آن شخص که در کنار ماست، با وجود اینکه به ما حس منفی دارد، ما هم نمیتوانیم در برابر او کینهای در دل داشته باشیم، چرا که او آدمی ناآگاه و محدود است.
تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی
رو جان و جهان را جو ای جان و جهان من
هوش مصنوعی: تا زمانی که تنها به زندگی روزمره و نیازهای مادی فکر میکنی، نمیتوانی به عمق وجود و حقیقت زندگی پی ببری. به جان و به حیات واقعی خود اندیشه کن، ای محبوب من.
اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان
بیبرگ شدیم آخر چون گل زدی و بهمن
هوش مصنوعی: ای جان، همه این مشکلات و سختیها را فراموش کن و به نیازمندان نگاه کن. ما هم در نهایت به مرحلهای رسیدهایم که مانند گلی که از بین رفته، بدون برگ و بیپنا هستیم.
سیریم ازین خرمن زین گندم و زین ارزن
بیسنبله و میزان ای ماه تو کن خرمن
هوش مصنوعی: من از این خرمن گندم و ارزن بیحساب و کتاب خستهام، ای ماه! تو میتوانی خرمن را بارور کنی.
ماییم چو فراشان بگرفته طناب دل
تا خیمه زنیم امشب بر نرگس و بر سوسن
هوش مصنوعی: ما مانند خدمتگزارانی هستیم که با دل بستهایم، تا امشب در کنار گل نرگس و سوسن خیمه بزنیم.
تا چند ازین کو کو چون فاختهٔ رهجو
میدرد این عالم از شاهد سیمین تن
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید از این صدای کوکو مانند پرندهای سرگردان در این دنیا رنج بکشیم، در حالی که زیبارویانی با موی نقرهای وجود دارند؟
هر شاهد چون ماهی رهزن شده بر راهی
هر یک چو شهنشاهی هر یک ز دگر احسن
هوش مصنوعی: هر یک از معشوقان مانند ماهی در راهی راهزن شدهاند. هر یک از آنها مانند پادشاهی است که دیگری را از خود برتر نشان میدهد.
جانبخش و مترس ای جان بر بخل مچفس ای جان
مصباح فزون سوزی افزون دهدت روغن
هوش مصنوعی: ای جان، از ترس و بخل دوری کن، زیرا که روشنی و جانبخشی تو به خاطر عشق و generosity است. اگر در دل، سوز و احساس بیشتری داشته باشی، زندگیات پر از روغنی خواهد بود که شعلهورتر میشود.
شاهی و معالی جو خوش لست ابالی گو
از شیر بگیر این خو مردی نهٔ آخر زن
هوش مصنوعی: خود را در جستجوی مقام و بزرگی قرار بده و از نعمتهای زندگی بهرهبرداری کن. مردانگی و طبع بلند را در خود پرورش بده و به این نکته توجه کن که در نهایت باید از قدرت و زیبایی خود به درستی استفاده کنی.
پا در ره پرخون نه رخ بر رخ مجنون نه
شمشیر وغا برکش کآمیخت اسد برکن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به معنای عمیق و نویدبخش تلاش و فداکاری اشاره دارد. او به شخصی میگوید که باید در مسیر دشوار و پرخطر گام بگذارد و نباید از چهره عاشقانی که در سختی هستند، غافل شود. همچنین، او تأکید میکند که در مواقع نبرد، باید شجاعت را در دل داشت و با قوت و اراده، به سوی هدف پیش رفت. در واقع، این ابیات نشاندهندهی شجاعت و تلاش در برابر مشکلات است.
ای مطرب طوطی خو ترجیع سوم برگو
تا روح روان گردد چون آب روان در جو
هوش مصنوعی: ای نوازنده، همچون طوطی، نغمهای زیبا و دلنشین را برایم بخوان تا جانم شاداب و سرزنده شود، مانند آبی که به آرامی در جوی روان است.
ای عیسی بگذشته خوش از فلک آتش
از چرخ فرو کن سر ما را سوی بالا کش
هوش مصنوعی: ای عیسی، تو که از آسمان بالا رفتهای، آتش را از گردش چرخ پایین بیاور و سر ما را به سوی بالا ببر.
با خاک یکی بودم ز اقدام همی سودم
چون یک صفتم دادی شد خاک مرا مفرش
هوش مصنوعی: من از خاک به وجود آمدهام و به آن وابستهام، اما زمانی که یک شب، تو به من توجه کردی و نظر افکندی، آن خاک من به فرش زیر پای تو تبدیل شد.
یک سرمه کشیدستی جان را تو درین پستی
کش چشم چو دریا شد هرچند که بود اخفش
هوش مصنوعی: تو با یک سرمه، جان مرا در این پایینترین مرتبهها زیبا کشیدی و چشمانت مانند دریا شد، هرچند که قبلاً هم تاریک و بیروح بود.
بیمستی آن ساغر سست است دل و لاغر
بیسرمهٔ آن قیصر هر چشم بود اعمش
هوش مصنوعی: بدون مستی، آن جام سست و بیارزش است و دل هم خسته و ضعیف میشود. بدون سرمه، چشمان آن قدرتمند نیز نابینا و کمنور میشوند.
در بیشهٔ شیران رو تا صید کنی آهو
در مجلس سلطان رو وز بادهٔ سلطان چش
هوش مصنوعی: به جنگل شیران برو و آهو را شکار کن، و در مجلس پادشاه حاضر شو و از شراب او بنوش.
هر سوی یکی ساقی با بادهٔ راواقی
هر گوشه یکی مطرب شیرین ذقن و مهوش
هوش مصنوعی: در هر طرف یکی مخمر با شرابی خوشرنگ و گوارا حضور دارد و در هر گوشه یکی نوازنده با صدایی دلانگیز و چهرهای زیبا به نواختن مشغول است.
از یار همی پرسی که عیدی و یا عرسی
یارب ز کجا داری این دبدبه و این کش
هوش مصنوعی: از دوست میپرسی که عیدی و یا عروسی، خداوندا! این همه شکوه و جلال را از کجا به دست آوردهای؟
در شش جهة عالم آن شیر کجا گنجد
آن پنجهٔ شیرانه بیرون بود از هر شش
هوش مصنوعی: در تمامی جهات جهان، این شیر بزرگ (نماد قدرت و شجاعت) کجا میتواند جا بگیرد؟ دقت کن که پنجهٔ این شیر، به طوری واضح و فراگیر، از هر شش جهت بیرون است.
خورشید بسوزاند مه نیز کند خشکی
از رش علیهم دان این شعشعه و این رش
هوش مصنوعی: خورشید به قدری سوزان است که حتی ماه هم نمیتواند از آن در امان بماند و این تابش و این درخشش، باعث خشکیدن همه چیز میشود.
نوری که ز ذوق او جان مست ابد ماند
اندر نرسد والله خورشید تو در گردش
هوش مصنوعی: نوری که از شوق او به جان حس شگفتی میبخشد و جاودانه باقی میماند، هرگز به آن نمیرسد، ای خدا! خورشید تو در حرکت است.
چون غرقم چون گویم اکنون صفت جیحون
تا بود سرم بیرون میگفت لبم خوش خوش
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در عمق مشکلات غرق شدهام، نمیدانم چگونه وصف جیحون (رود بزرگ) را بیان کنم. انگار تا زمانی که سرم از آب بیرون بود، راحتتر میتوانستم سخن بگویم.
تا تو نشوی ماهی این شط نکند غرقت
جز گلبن اخضر را ره نیست درین مرعش
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به کمال نرسی و مانند ماهی نشوی، این رودخانه تو را غرق نخواهد کرد. جز برای گلزار سبز و خوشبو، راهی در این هوای ناگواری وجود ندارد.
شرحی که بگفت این را آن خسرو بیهمتا
چون گویی و چون جویی لا یکتب و لا ینقش
هوش مصنوعی: خسرو بیهمتا داستانی را بیان کرد که هیچکس نمیتواند آن را به خوبی بگوید یا بنویسد.
آن دل که ترا دارد هست از دو جهان افزون
هم لیلی و هم مجنون باشند ازو مجنون
هوش مصنوعی: دلی که تو را در خود دارد، از هر دو جهان ارزشمندتر است. حتی داستانهای لیلی و مجنون هم در برابر آن دل کمارزشتر به نظر میرسند.