رباعی شمارهٔ ۴۵۶
یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست
چَشمِ دگرم گفت: «چرا؟ گریه ز چیست؟!»
چون روز وصال شد فَرازش کردم
گفتم: «نَگریستی، نباید نِگریست!»
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست
چَشمِ دگرم گفت: «چرا؟ گریه ز چیست؟!»
یک چشم من از آن زمان جدا شدن از محبوب، اشک ریخت و گریان شد، اما چشم دیگرم با بیتفاوتی پرسید: «چرا گریه میکنی؟ گریه برای چیست؟! (اصلاً این اتفاق که گریه نداره!)»
چون روز وصال شد فَرازش کردم
گفتم: «نَگریستی، نباید نِگریست!»
وقتی روز دیدار و وصال با محبوب فرا رسید، آن چشم را بستم و گفتم: «چون تو گریه نکردی و از جدایی ناراحت نبودی، حالا هم نباید نگاه کنی و لذت ببری!»
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"غم دلدار"
با صدای محمد اصفهانی (آلبوم ماه غریبستان)
حاشیه ها
1388/08/02 14:11
حمیدرضا
نقل دیگری از این شعر توسط محمد اصفهانی خوانده شده:
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست
1392/05/29 13:07
ناشناس
به نظرم بار عرفانی این رباعی بسیار اثر گذار است اینکه انسان مراقبه لازم را دارد و متوجه این نکته است که کدام چشم بر غم دلدار اشک میریزد و کدام چشم نظاره میکند دلالت بر معرفت نفس دارد. البته حکم ثانویه نیز با عدالت سلزگار است و پاداش و کیفر را به اعمال کرده و ناکرده ما میدهند.پس میشود مقرر کرد اگر همراه نبودیم امروز هم نمیتوانیم از مواهبش برخودار شویم.« نباید نگریست»
در پایان آرزو میکنم کاش این ابیات ادامه می یافت.
1392/05/29 14:07
امین کیخا
درود به جان پاکت ای ناشناس