رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰ به خوانش سمیه الماسی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
فکر می کنم به جای "دیدی" باید "بودم" باشد.موسیقی شعر و معنی اینطور بهتر به نظر می آید.
ظاهرا به جای دیدی ، بودم مصطلح تر هست.
این رباعی شباهتهایی نیز با این رباعی ابو سعید ابوالخیر دارد:
عشقم دادی زاهل دردم کردی.............از دانش و هوش و عقل فردم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم.............میخواره و رند و هرزه گردم کردی
به نظر حقیر مصرع اول باید این طور بوده باشد :
زاهد بُدَم و ...
در جایی دیگر به جای کلمه «فتنه»،کلمه «حلقه» نگارش شده است.
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقه بزم و بادهجویم کردی
این شعر زیبارو بعد از مدتی هم نشینی با صاءب تبریزی سروده و در وصف اونه
باسمه الحبیب
مولانا فقیه نام آور و امام جماعت مسجد جامع بلخ بود
اهل زهد و تقوا و عبودیت و متشرع و مقید به اصول و فروع شرع
و نزد مردم به ورع و تقوا شهرت داشت،تا اینکه با شمس آشنا
شده و شرارۀ آتش عشق الهی شمس بر جان وی زده همچون
شمس از جام شراب طهور عشق الهی سر مست می گردد
و گاه در نظر مردم ظاهر بین کارهایی می کرده که خلاف شرع
به نظر می رسید،از جمله روی شمس برای محو آثار منیت
و شهرت از وی می خواهد که باده بر دوش از میان بازار شهر
بگذرد و مولانا چنین می کند،از آن به بعد مردم در تقوا و صلاح
وی شک کرده و وی را متهم به خروج از شریعت می دانند
تا جائیکه کودکان در کوی و برزن پشت سر وی راه افتاده وی
را تمسخر می کردند لذا این ابیات ظاهرا خطاب به شمس
و وصف آن دوران است:
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی
جلال الدین گویا در هفت سالگی (و به روایتی دیگر دوازده سالگی) از بلخ کوچ کرد...
او پس از مرگ پدر فقیه و ملا در روم و شهر قونیه شد...
فکر میکنم به جای دیدی بودم باید باشد
در بیت اول به جای واژه فتنه واژه حلقه صحیح تر است
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقهٔ بزم و بادهجویم کردی
در پاسخ به علیرضا
دوست من صائب تبریزی سه قرن بعد از مولانا زیست کرده است
" دگرگونی "
در عین گوشه گیری بودم چو چشمِ مستت
واکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
مضمون این شعر همان است که در رباعی معروف مولانا آمده است:
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سرفتنه بزم و باده جویم کردی
سجادہ نشین باوقاری بودم
بازیچه کودکان کویم کردی
این تغییر و تحول را غربیان conversion گویند که به معنی معکوس شدن و در جهت مقابل حرکت کردن و دگرگونی کلی یافتن است، و این تغییر را عموما در جهت کمال به کار می برند، اما ادب پارسی اگرچه به ظاهر در جهت فساد و گمراهی می نماید اما آن طنز و مطایبه است و در حقیقت واقعه در مسیر رفتن از نفس به عشق و از دنیا پرستی به عیش و مستی روحانی رخ می دهد.
شاعران چشم ها را از آن جهت که در دو گوشه چهره نشسته اند به صفت زهد و گوشه گیری منسوب می کنند و در عین حال کلمه " عین " نیز به معنی چشم است و چشم را به سبب حالتی خوش که از اطوار نگاه است مست و خمار می گویند و ابروان معشوق که گویی چون دو پرستار کمر باریک و یا دو کماندار معالج بر بالین آن چشم بیمار نشسته اند نیز تمایلی و عشقی و کششی به جانب آن بیمار دارند و حال حافظ در نقش این غزل چنین است که در آغاز چون چشم یار در گوشه عزلت نشسته بود و اینک چون ابروان یار مست و محو و حیران است و هر دم چون یاسمن به چپ و راست متمایل می شود و همان عاشقی است که شکسپیر در قطعه " گیتی تماشاخانه است "، گفت: " همچون کوره آهنگران آه آتشین می کشد و بر لبش غزلی در وصف ابروان دلبندی می گذرد ".
برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ "
به قلم حسین الهی قمشه ای
اتفاقا معنا و مفهوم دیدی ، درست تر به نظر میاد ... زیرا اگر بودم رو در نظر بگیریم بیشتر به معنای گلایه و شکایت بکار میره و گله و شکایت در وجو بزرگی چون مولانا قطعا معنا دار نخواهد بود ... ولی اگر با فعل دیدی ، مصرع سوم ختم شود ، بیشتر بدان معنا خواهد بود که این جایگاه وقار رو برلی حال و روز من مناسب ندیدی و به همین علت از وجه خشک جلال من را با لطلفت های وادی جمال آشنا کردی ...
درستش اینه
سجاده نشین باوقاری بودم
بازیچه کودکان کویم کردی
ظاهراً لقب مولوی رو بعد از مرگ به جلال الدین دادند