گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۸۱۴

تا درد نیابی تو به درمان نرسی
تا جان ندهی به وصل جانان نرسی
تا همچو خلیل اندر آتش نروی
چون خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا درد نیابی تو به درمان نرسی
تا جان ندهی به وصل جانان نرسی
هوش مصنوعی: برای اینکه به آرامش و پیوند حقیقی دست یابی، باید ابتدا رنج و درد را تجربه کنی. تنها با فدا کردن وجودت و جان دادن به عشق محبوب است که به وصال و اتصال روحی می‌رسی.
تا همچو خلیل اندر آتش نروی
چون خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسی
هوش مصنوعی: برای آنکه همچون ابراهیم در آتش نیفتی و مانند خضر به سرچشمهٔ زندگی نرسی، باید راهی را انتخاب کنی که تو را به هدف نهایی‌ات برساند.

حاشیه ها

1392/04/13 04:07
شکوه

خوانده ام که خضر پسر خاله ذوالقرنین بوده ! و بنده ای صالح که هر جای بایر مینشسته سبز و خرم میشده و از اینرو خضر نام گرفته .خضر شاهزاده بوده اما به دنبال حکمت رفته و وقتی به پیامبری برگزیده شده هدایت ذوالقرنین را به عهده داشته ذوالقرنین هم عمری دراز داشته اما عمر جاویدان میخواسته که برای تحقق این مهم خضر و الیاس با او همراه میشوند و از چشمه آب حیات می‌نوشند اما ذوالقرنین ناکام میماند و قبل از سفر دوباره در میگذرد

1399/05/23 11:07
شیفته حق

اشاره مولانابه سختیهای طاقت فرسای سلوک است.عارف معاصر(حضرت عبداعظیم صاعدی)درتعریف سلوک میفرمایند:سلوک یعنی مجموعه اعمال وافعال دقیق وطاقت سوزی که صحاری مشقاتش وکوره های امتحانش سالک رادرهم میریزد ذوب میکند خمیرمیسازد به اعلی میبرد به اسفل می آورد به عسرویسر می افکند به ابلیس مبتلا میدارد به اشک مینشاندبه خنده می اندازو....سلوکی که سرانجام درانتهای راه سالک رابه رب به آفریدگار به خالق وبه خداوندپیوندمیزندوبااین پیونددیگرسالک نیست که میبیند سالک نیست که میشنود ...وهمچنان سالک نیست که شعرمیسراید پیام میدهد بلکه حق است وحق جزحق نمیگوید(کتاب باحافظ تاکهکشان عرفان واخلاق)