رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
درستش اینه
ای نسخه نامه الهی که توئی
وی آینه جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
---
پاسخ: با تشکر، «به طلب» با «بطلب» جایگزین شد.
این رباعی از بابا افضل کاشی است
در ضمن بطلب فعل است و (ب) باید متصل به فعل طلب باشد ( بطلب ) درست است . مگر شما بنشین را می نویسید به نشین ؟
و مصراع چهارم هم : در خود بطلب درست است ( در) و ( از خو بطلب ) نادرست
لطفا ً اصلاح بفرمایید . ممنون
دوستان عزیز در قدیمترین جنگ رباعی یعنی در نزهه المجالس این رباعی را مجدالدین بغدادی سروده است و صحت انتساب به او بسیار درست است تا دیگران. بسیاری دیگر از رباعی های مولوی و دیگران نیز اشتباهی است و سروده ی دیگران است بن به : نزهه المجالس ، مقدمه ی دکتر ریاحی
سراینده این رباعی بسیار عمیق و فوق العاده به حقیقت واقف بوده ، ولی میدانیم که مولانا رهرو شمس بوده یعنی اینکه بواسطه شمس سرخطی از حقیقت را درک کرده بود. با احترام به جناب داور پناه ،چون شناخت کافی از بابا افضل کاشی ندارم بیش از این اظهار نظرنمیکنم.
تصور بر این است که ادعای دوستان مبنی بر انتساب نادرست این رباعی به مولوی صحیح به نظر برسد،چرا که با توجه به ایدولوژی فلسفی مولوی که همه امور را به عالم بالا و کاینات متصل میکند بعید به نظر میرسد که این ایده را تبیین
کند که هر آنچه میخواهی را از درون خودت و از قدرت درونی خودت جستجو و طلب کن!
حال آنکه ما میدانیم مولوی به فلسفه جبر معتقد بود!
اختیار است اختیار است اختیار !
این مصرع از کیه ؟
وقتی وارد سایت احیای هنر شدید لطفا روی نگاره ها کلیک و بعد روی نام بنده کلیک فرموده شمایلات اولیای خدا را تماشا فرمایید. با مطالعاتی که بنده دارم رباعی مورد نظر از عارف عالیقدر جناب شیخ مجد الدین بغدادکی خوارزمی است ( 544-620 هجری قمری) .استاد عرفان جناب شمس تبریزی در جهت تعلیم و تربیت و خود شناسی سالکان این رباعی را تکرار و جناب مولوی نیز متابعت داشته است .
بادرود به دوستان دانا . در نوشته های پراکنده ای که از شاه دایی شیرازی عارف نامی بجا مانده و به دیوان سروده های ایشان تبدیل گشته , این رباعی موجود است و منتسب به ایشان هم شده . در ضمن تمامی طلب ها در خود انسان ایجاد میگردد , به گمان اینجانب از خود بطلب میتواند درست تر باشد , زیرا چیزی که همهگیر است اینست که مدام ما از دیگران طلب میکنیم . و این رباعی میخواهد مارا به خویش معطوف کند که این روند قطع گردد و ما از خود د رخواست کنیم . شاید نگاه به این بیت حافظ راهنمای ما باشد درین مورد . آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکر د . درین بیت هم مارا وامیدارد که از خویش تمنا کنیم . نه در خویش .
آقا میلاد از جواب تند شما معلومه خودت هم از معنی شعر چیز زیادی حاصل نکردی و ضمنا چه اشکال داره که بعضی دوستان زحمت میکشند یک تصحیح به یک اشتباه تاریخی می نویسند وقتی از زمانی شعر اومده که مدارک موثق و اینترنت و تکنولوژی نبوده ؟ حد اقل حسنش اینه که کسایی که خط مولوی رو دنبال و پیروی می کنند از مسیر دور نشند چه بسا یک شعر خیلی پر معنا باشه ولی منظور و اعتقاد مولوی و هدف اون باهاش متفاوت باشه و خواننده مولوی که بیشتر رهرو عرفان هست تا یک شعر دوست و ادبیات پرست رو از راه مولوی دور کنه . اگر چه این شعر خیلی زیاد با راه مولوی سازگار و نزدیکه .
“Out beyond ideas of wrongdoing
and rightdoing, there is a field.
I'll meet you there.
When the soul lies down in that grass
the world is too full to talk about.
What you seek, is seeking you.” ― Rumi
Beautiful
بنده ی خدای عزیز تندی نکردم اول اینکه جبری در مولانا وچود نداره دوما اوون کسی که شعر رو گفته نخاسته معروف بشه خاسته یچیزی رو به من و تو بفهمونه
بدبختی ما از وقتی شروع شد که شروع کردیم تاریخ ادبیات مفصل نوشتن
با سلام و درود خدمت عزیزان
فرضیه ای به ذهنم رسید که گفتم بهتره با شما دوستان هم مطرح کنم.البته با استادی مطرح نکردم .گفتم شاید از اول من اشتباه می خوندم یا اساسا تعبیرم از رباعی غلطه.
وقتی برای چندمین بار این رباعی رو میخوندم یه لحظه به این فکر کردم وقتی که مخاطب با حرف ندای «ای» در اینجا مورد خطاب قرار گرفته کلمه«که» آیا برای تنظیم وزن شعر هست یا کار بردی دیگر دارد؟
به نظرم رسید شاید منظور شاعر از کلمه «که» در مصرع اول و مصرع دوم بیت اول به معنی «چه کسی هستی؟» می باشد.و باید سوالی خونده بشه.و شاعر (حالا بابا افضل،مجد الدین ویا حتی مولوی)در مصرع دوم بیت دوم جواب دو سوال بیت بالا را پاسخ داده...اگر این برداشت من از شعر صحیح و یا ناصحیح است لطفا پاسخ بدهید
با تشکر
گر در طلب خودی ز خود بیرونآ..
مولوی
سلام صمیمانه! در پاسخ به عین هدی گرامی: این دو ( کـــه ) مورد نظر شما نمی تواند به معنی کسی یا چه کسی باشد . زیرا شاعر در هر دو مصرع، خودش توضیح می دهد مقصودش از ( تـــــو) کیست و چیست . ( تو) را در مصرع اول ازبیت اول، ،نسخه ی نامه ی الهی ، و در مصرع دوم،آینه ی جمال شاهی ، معرفی می مند. بر این اساس شاعر اگر می خواست مصرع اول را به نثر بیان کند چنین می گفت : " ای تو که نسخه ی نامه ی الهی هستی" و همچنین درمصرع دوم؛" ای تو که آیینه جمال شاهی هستی!! و چون می خواسته این را به نظم در آورد برای حفظ و رعایت وزن، به ضرورت ( کــــه) را به قبل از ردیف شعر یعنی ( توئی) منتقل کرده است! پایدار و سرفراز باشید!
سلام
فکر میکنم برای فهم این شعر لازمه بدونیم مخاطب شعر کیست؟ ایا مخاطب سالک راه است یا ولی و مرشد و استاد!؟ایا سالک باید از خود بطلبد یا در خود طلب ایجاد کند یا استاد که مظهر الهی است و همه چیز در ید قدرت اوست باید خود، سالک را رشد دهد و از قدرت خود بطلبد همت را برای سالک؟
باسلام خدمت دوستان.
در مورد اون دوستی که بقیه رو ابله خطاب کرده بگم که معمولا نادان ادب ندارد! در مورد شعر هم باید از خود بطلب درست باشه چراکه میگه همه چیز از فکر ادم شروع میشه و سپس دنیارو تغییر میده. مفهوم این شعر بارها و بارها در کتاب برایان تریسی با نام فکرتو عوض کن تا دنیاتو تغییر بدی هم اومده...
در مورد اینکه آیا در مصرع چهارم "در " خود صحیح است یا "از" خود، من فکر می کنم با توجه به اینکه مصرع سوم با "بیرون" شروع میشود، پس در مصرع چهارم "در" درست است زیرا معنی درون را می دهد.
این فلسفه اصلی سلسله تصوف است، وحدت وجود ، این بیان این است که انسان کاملی در جهان وجود دارد که تجلی نور هو در زمین است و تمام کائنات درون اوست و از اوست.
این همان عالی مقامی ست که سعدی در وصفش میفرماید: هزاز جهد بکردم که دا به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماندو نه هوشم.
و وصف همان ریسمان الاهی که مولانا در مثنوی میفرماید :
پس به هر دوری ولی ای قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است
و فیض کاشانی در این باره میفرماید:
هر چه کردیم ونوشتم غلط بود غلط
غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط
با درود
این رباعی از نجم الدین رازی یا همان نجم دایه است که در کتاب مرصادالعباد که نوشته ی خود ایشان است و از متون کهن و غنی عرفانی ما هم درج شده است ، در ضمن دوستان دانشگاهی نیز در صفحه 3 کتاب گزیده مرصادالعباد ، دکتر رضا انزابی نژاد نیز می توانند آن را مشاهده کنند
با سپاس
با درود مجدد
پس از تحقیق در نسخه مرصاد العباد نسخه حسین حسینی نعمت اللهی مشخص شد بر خلاف کتاب دانشگاهی مذکور که در متن آن نویسنده یعنی نجم رلزی می گوید: و این ضعیف گوید : و رباعی را ذکر می کند ، این ریاعی مانند خیلی از اشعار مندرج در این کتاب بدون ذکر نام شاعر و صرفا جهت تکمیل تصدیق و راهبرد متن و موضوع آمده است .
اما این رباعی در نزهة المجالس ص 107 به نام مجدالدین بغدادی آمده است ، (یکی از دوستان هم در بالا عرض کرد)
درود خدمت تمامی عزیزان. با توجه به اشعار مولانا این شعر نمیتونه از ایشون باشه.
در ارتباطبا مفهوم شعر ب نظر من یه جوری توی معنای شعر اومده ناباوری به دنیای غیب روتاکید داشته. از این حیث که افراد باور مند فکر میکنند دعا و طلب از غیب جوابگو هست. در صورتی که به اندیشه بنده ماورایی برای استجابت دعا نیست. و سعی و تلاش خودمون به موفقیت و شکست تبدیل میشه. باور ها انگیزه ای میشن برای حرکت. اما وقتی باور ها رو نداشته باشی. رسیدن ب اهداف کم انگیزه ای نیست. بدرود عزیزان. ببخشید خلاصه نوشتم.
با تشکر از همهی دوستان که با اقرار به عدم آگاهی کامل، باز هم جرأت میکنند و نظرشان را انتقال میدهند.
با سلام. فارغ از بحث سراینده ی اثر، بحث کلمه ی «از» یا «در» در مصرع پایانی بسیار مهم است. چون معنی را کاملا متفاوت میکند. از نظر اینجانب، «از» ، صحیح است. زیرا ، «در خود بطلب» اساسا جمله ی اشتباهی ست و معنیِ در خود بخواه! را میدهد. مگر آنکه کلمه ی بطلب، به معنای جستجو کن، به کار رود ، که قطعا طلب به معنی خواستن است ، نه جستجو.
در پاسخ به دوستی هم که گفته بود چون در مصرع سوم، کلمه ی بیرون استفاده شده ، پس در مصرع چهارم ، می باید در، به معنی درون به کار رود، اشتباه است. زیرا در همان مصرع سوم ، آن در که به معنی درون است به کار رفته است. (در عالم: درون عالم)
این رباعی راز بزرگ است.
با درود
شخص روانشاد استاد مشفق کاشانی شاعر بزرگ معاصر این دو بیت را از باباافضل مرقی کاشانی می دانست و با دستخط خود برای من نوشت.
جهت آگاهی علاقهمندان یاد کردم.
پاینده باشید
حضرت عطار نیشابوری در کتاب معظم منطق الطیر اقطاب میفرمایند، البته اگر آخوندها اجازه بدهند آدمی به مقام سیمرغ برسد. در ادامه شاهنامه ایشان میفرمایند. مرزبان نامه قاموس انسان میشود و انسان مولانا هم میگردد اگر غلط نکرده باشد.
ایشان در ادامه وصیت میفرمایند از این گزگ ها دست شیوخ ندهید فقط دین بدهید که چون خر در گل بمانند.
وزن آدم هست سنگین تر ز پر
لیک در حق است همچون پر بشر
فر یزدانی جان ما خداست
مغرب و مشرق اندر جان ماست
لمحه البصری آنکش آرزوست
میرود در خویش آنچش فر اوست
دل قوی سازید قلب کائنات
سازد اندر جان امثال الصفات
قلعه افلاک بتوان شد به فر
لیک استبداد میکوبد به سر
هر که این پوچست پر از خالی است
خودبخود زیباست وین هم حالی است
نه عذابی داشت بند و نه غمی
عالمی رنجند او را نی کمی
قلب وا گردان افلاک و فلک
خود بخود بینی انسان و ملک
این شعر از باباافضل مرقی کاشانی است که خم در مصنفات مجتبی مینوی و یحیی مهدوی و هم در رباعیات سعی نفیسی آمده و در نسخ خطی کتابخانا نور عثمانیه هم وجود دارد
ای نسخه اسرار الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.
درود بر شما .
آقای میلاد این واژه "خاستن" بمعنای بلند شدن و ایستادن است و واژهی درست در اینجا که شما قصد نوشتنش را داشتید "خواستن" به معنای طلبیدن و طلب کردن باید باشد . بنده قصد جسارت ندارم فقط عرضم این است که وقتی ما هنوز املا و معنای درست آنچه را که قصد نوشتنش را داریم نمیدانیم بنظر پسندبده است تا حداقل فقط شنونده بمانیم و دربارهی بزرگانی چون مولانا اظهارنظر نکنیم.
سلام به همه ادب دوستان ، فاضلان و رهروان خودشناسی و خدا شناسی بنده هم از گوئنده ایشان اطلاعی ندارم اما روزی این بیت را خوانده ام و بعد از 7 سال به آنچه گفته رسیدم به قول یکی از همین دوستان یک کتاب که نیست ،اگر به مداومت شعر را با خود زمزمه کنی به دنیایی چشم باز میکنیم که گویای این بیت خواهد بود ،
آنکه اسرار ازل آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
متاسفانه این واقعیت است
مکاشفه ای در راه است مانند علم جویان ،هرکسی باید به کشف و شهودی برسد فقط زمانش برای هرکسی فرق میکند بعضی ها هم دو مرگ آنرا می بینند
هوالبافی
,,سلام خدمت بزرگان کسی می دونه عالم در درون چه چیزی قرار داره؟
خدا
سلام و درود
دیدم عده ای از دوستان بیان کرده بودن سرودن این بیت از جناب مولانا نبوده چون ایشون دیدگاه جبری داشتن
شما کمی تفکر و تامل کنید میبینید جناب مولانا در شعرشون از قرآن بهره بردن همنجوری که بر اساس سوره نحل این بیت رو سروردن
آن چه حق آموخت مر زنبور را/آن نباشد شیر را و گور را
پس گمان نمیکنم جناب مولانا این شعر را بر اساس ایه 105سوره مائده نسروده باشن
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
درود به همه دوستان
من زیاد حرفه ای نیستم در ادبیات ولی حس خود را از این شعر زیبا بیان میکنم
دوستان شاعر هر کسی که هست متوجه موضوع بسیار مهمی شده است این هم این موضوع هست که خداوند درون تمام انسان ها و البته کل کیهان بزرگ جاری هست و وقتی به خود شناسی برسید متوجه خواهید شده چه قدرت عظیمی در وجود شما هست روح ما قسمتی از وجودیت خداوند هست پس اگر درون خود را حس کنیم بی شک به موفقیت خواهید رسید هم در مسائل مادی هم معنوی رشد خواهید کرد البته این شعر بسیار نزدیک به افکار حضرت مولانا هست شما تا به خود باور نداشته باشید از کائنات بی بهره هستید
عشق خداوند بر همه دوستان جاری
درود بر بزرگواران.
این شعر موید دیدگاه مولانا می باشد.
قدرت باور و اندیشه انسان در رقم زدن سرنوشت .
ای برادر توهمان اندیشه ای.......
شاد باشید
سلام
بنظر من شکل دیگر این بیت "بیرون زتو نیست هرچه در عالم هست"<--
به نوعی در بیت دوم این شعر هست:
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
"هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید"<-- مولانا
مولانا انسان را خطاب قرار داده و میفرماید؛ ای مکتوب شده و انعکاس دهنده جمال الهی، هر آنچه در جستجوی آن در عالم بیرون هستی را میتوانی در خودت بیابی.
در این شعر منصوب به حضرت مولانا ،برخلاف نظر دوستان، در خود بطلب بسیار صحیح تر است تا از خود بطلب، در واقع این دو جمله کاملا معنای متفاوتی دارند.
برای توضیح بیشتر با توجه به مصرع قبل و اشاره به هر آنچه در عالم هست، باید گفت که تمام وجود آدمی و دنیای درونی او همانند دنیای بیرون است، و درواقع دنیای درونی و دنیای بیرونی هر دو منطبق بر یک الگو هستند و دنیای بیرون از تابش دنیای درون و دنیای درون پژواک دنیای بیرون است و هر چیزی که در درون اتفاق بافتد در بیرون هم متجلی میشود.
پس خواستن در دنیای درون که آدم حاکم بر آن است نزدیک ترین مسیر به تجلی در دنیای بیرون است.
اما خواستن از خود اشاره به ذهن دارد و ذهن نیز تمامی وجود انسان نیست. بلکه ذهن وهم جدایی دو دنیاست و خواستن از خود یا ذهن بدون درک وجود دنیای درونی و رابطه ان با بیرون امری نسبتا بیهوده است.
با سلام و ارادت
به نظر می رسد این رباعی بر گرفته از ابیات
منسوب به حضرت علی(ع) است: دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُوَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ
وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ
وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی
بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَر ای انسان، داروی تو در درونت وجود دارد در حالیکه تو نمیدانی و دردت هم از خودت میباشد اما نمیبینی.
آیا گمان میکنی که تو موجود کوچکی هستی در حالیکه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!
ای انسان، تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هر پنهانی آشکار میشود.