بی‌چون باشد وجود من چون همه اوست

اول انسان عاشق میشود و به وحدت میرسد یا رسیدن به وحدت او را عاشق میکند ؟
شاید هر دو

عاشق خود بودم و تو آمدی
بسته ی عشقت شدم و من برفت
رفتی و یک ساغر وحدت بماند
مِی زدم و بر همه عاشق شدم...
ن.ت

5222

اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بی‌چون باشد و جود من چون همه اوست

اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بی‌چون باشد و جود من چون همه اوست
وقتی کل و همه اجزاء جهان از او وجزئی ازوست چگونه جزء را به کل کافر یاباایمان بدانیم
چون عضوی در بدن فردی که با بقیه اعضا همسووهماهنگ آن فردرا بسوی هدفی میبرد که منطقا بایستی او نیز متحد وبا همکاری و هماهنگی سایر افراد هدفی رادنبال ونتیجه ای حاصل نمایند از پیچیدگی فرآیند ورابطه جهان هستی ونیز خلقت ما میتوان پیچیده بودن ادامه آن و بی هدف نبودن حیات انسان که بدی و خوبی یا کفروایمان نیز شامل است وهمه ازحکمت او یقین کرد

بی چون باشد وجود من؟ چون همه اوست
یعنی چگونه وجود من، بی (خالی و بی هیچ) باشد در حالی که همه وجود من از وجود اوست

اندر دل من درون و بیرون همه اوست...

اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست... 

چون همه اوست و چون همه اوست ......!