گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۲۵

آن چشم که خون گشت غم او را جفت است
زو خواب طمع مدار کو کی خفته است
پندارد کاین نیز نهایت دارد
ای بیخبر از عشق که این را گفته است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چشم که خون گشت غم او را جفت است
زو خواب طمع مدار کو کی خفته است
هوش مصنوعی: چشمی که به خاطر غم او سرخ شده، خواب طمع تو را نخواهد دید؛ زیرا او در واقع خوابیده است.
پندارد کاین نیز نهایت دارد
ای بیخبر از عشق که این را گفته است
هوش مصنوعی: فکر می‌کند که این نیز پایان دارد، ای کسی که از عشق بی‌خبر است و این را بیان کرده است.

خوانش ها

رباعی شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش بهناز شکوهی

حاشیه ها

1398/02/03 22:05
مهدی قناعت پیشه

آن چشم که خون گشت غم او را جفت است
زو خواب طمع مدار کوکی خفته است
پندارد کاین غمش نهایت دارد(کاین نیز نهایت دارد)
ای بیخبر از عشق که این را گفته است
عاشقی که چشمش خون گردد چون دوتاچشم دارد،غمش جفت است پس انتظار خواب از او نداشته باش. او یا چشمان او گمان میکند غم عشقش تمامی و نهایت دارد و پایان میابد ولی نیابد

1399/03/21 14:05
s.Ali

چه اصراریه همه میخوان شعر رو معنی کنن
وقتی بلد نیستی نکن. چشماش جفته و خوابش نمیبره و چشمش فکر میکنه چیه!!!
میگه اون کسی که از عشق چشمش خون شده دیگه بعد از این غم جفتشه. یعنی جفت و همدمش غمه. و طمع نکن که با خوابیدن این عشق از سرت میپره. کدوم عاشقی تاحالا اصلا تونسنته بخوابه؟!
اگه کسی این جمله رو گفت که این عاشقی هم نهایتی داره و از سرت میپره، بدون که از عاشقی بی خبره.
ساده تر اینکه اونی که میگه عاشقی پابانی داره یا با خوابیدن از سرت میپره عاشق نبوده و چیزی از عاشقی نمیدونه.