غزل شمارهٔ ۹۹۸
آتش عشق تو قلاووز شد
دوش دلم سوی دل افروز شد
چون به سخن داشت مرا دوش یار
چون به دم گرم جگرسوز شد
من چه زنم با دم و با مکر او
کو به دغل بر همه پیروز شد
این دل من ساده و بیمکر بود
دید دغلهاش بدآموز شد
هر چه به عالم خوشی شهوتست
همچو پنیر آفت هر یوز شد
آه که شب جمله در این وعده رفت
بوسه دهم بوسه دهم روز شد
یار برهنه به قبا میل کرد
عقل دگربار کمردوز شد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتش عشق تو قلاووز شد
دوش دلم سوی دل افروز شد
هوش مصنوعی: دیروز آتش عشق تو در دل من شعلهور شد و حالا دلم به سمت کسی که دل را روشن میکند، متمایل شده است.
چون به سخن داشت مرا دوش یار
چون به دم گرم جگرسوز شد
هوش مصنوعی: دیشب زمانی که یار شروع به صحبت کرد، صدایش آنقدر دلنشین و گرم بود که دل مرا سوزاند.
من چه زنم با دم و با مکر او
کو به دغل بر همه پیروز شد
هوش مصنوعی: من چه person ای هستم که با هوش و ریاکاری او که با فریبکاری بر همه پیروز شده است، میتوانم مقابله کنم؟
این دل من ساده و بیمکر بود
دید دغلهاش بدآموز شد
هوش مصنوعی: دل من پاک و بیغلغش بود، اما دیدن نیرنگها و فریبها، آن را دچار بدآموزی کرد.
هر چه به عالم خوشی شهوتست
همچو پنیر آفت هر یوز شد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیای لذت و خوشی وجود دارد، مانند پنیر است که برای یوز، بلای جان او میشود.
آه که شب جمله در این وعده رفت
بوسه دهم بوسه دهم روز شد
هوش مصنوعی: ای کاش در این شب طولانی، وعدهای که داده بودم را به یاد داشته باشم و بوسهای بدهم، اما اکنون روز شده است و فرصت از دست رفته.
یار برهنه به قبا میل کرد
عقل دگربار کمردوز شد
هوش مصنوعی: دوست عریان با لباس قبا به سمت من آمد و من دوباره با عقل خود کمربند بستم.