گنجور

غزل شمارهٔ ۹۸۶

عشق را جان بی‌قرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
سر و جان پیش او حقیر بود
هر که را در سر این خمار بود
همه بر قلب می‌زند عاشق
اندر آن صف که کارزار بود
نکند جانب گریز نظر
گرچه شمشیر صد هزار بود
عشق خود مرغزار شیران است
کی سگی شیر مرغزار بود‌؟
عشق جان‌ها در آستین دارد
در ره عشق جان نثار بود
نام و ناموس و شرم و اندیشه
پیش جاروب‌شان غبار بود
همه کس را شکار کرد بلا
عاشقان را بلا شکار بود
مر بلا را چنان به جان بخرند
کان بلا نیز شرمسار بود
جان عشق است شه صلاح الدین
کاو ز اسرار کردگار بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق را جان بی‌قرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
هوش مصنوعی: عشق تنها چیزی است که روح را بی‌قرار می‌کند و یادآوری جان در برابر عشق، زشت و ناپسند است.
سر و جان پیش او حقیر بود
هر که را در سر این خمار بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش عشق و شیدایی به معشوق وجود دارد، برای او همه چیز در نظرش کوچک و بی‌اهمیت می‌شود.
همه بر قلب می‌زند عاشق
اندر آن صف که کارزار بود
هوش مصنوعی: عاشقان همه در دل خود به عشق می‌تپند و در آن صف، جوشش و شور و هیجان برپا است.
نکند جانب گریز نظر
گرچه شمشیر صد هزار بود
هوش مصنوعی: مراقب باش که از چشمت دوری نکنی، حتی اگر در برابر تو صد هزار شمشیر نیز باشد.
عشق خود مرغزار شیران است
کی سگی شیر مرغزار بود‌؟
هوش مصنوعی: عشق به مانند سرزمین وسیع و پر از شجاعت و عظمت است؛ اما آیا می‌توان گفت که موجودی کوچک و بی‌اراده مانند سگ، در چنین مکانی جایگاهی دارد؟
عشق جان‌ها در آستین دارد
در ره عشق جان نثار بود
هوش مصنوعی: عشق زندگی‌ها را در خود نگه می‌دارد و در مسیر عشق، جان‌ها فدای آن می‌شوند.
نام و ناموس و شرم و اندیشه
پیش جاروب‌شان غبار بود
هوش مصنوعی: مهر و عزت و حیا و تفکر، در برابر خالی بودن و سهل‌انگاری آن‌ها، بی‌ارزش و بی‌مقدار شده است.
همه کس را شکار کرد بلا
عاشقان را بلا شکار بود
هوش مصنوعی: بلا یا مصیبت برای همه افراد خطرناک و آسیب‌زننده است، اما برای عاشقان، این بلا به نوعی به خوشی و لذت تبدیل می‌شود و برعکس آنها شکارچی بلا می‌شوند. در واقع، عاشقان از این چالش‌ها و دردها سود می‌برند و آنها را به عنوان بخشی از عشق خود می‌پذیرند.
مر بلا را چنان به جان بخرند
کان بلا نیز شرمسار بود
هوش مصنوعی: آن‌ها چنان با سختی‌ها و مشکلات روبرو می‌شوند که خود آن مشکلات هم شرمنده می‌شوند.
جان عشق است شه صلاح الدین
کاو ز اسرار کردگار بود
هوش مصنوعی: عشق جان است و صلاح الدین، که از رازهای خداوند باخبر است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۸۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/02/27 03:04
همایون

این گونه است که دنیا روزی به تسخیر عاشقان در می‌‌آید هر چند که همیشه بوده است ولی به چشم همگان نمی آید تا همگان را به میدان در نیاورد و سگان را از مرغزار نراند

1399/08/01 20:11
همایون

این غزل پرچم عاشقان است
جهان بداند که عشق جلال دین، عشق متفاوتی است که اسرار آفریدگاری را در خود جای داده است
جان عاشق در دوست منزل دارد و عاشق را هرگز اندیشه جان نیست
عاشق همه جا به قلب می تازد و به حاشیه کار ندارد، هر جا مبارزه ای هست عاشق هم حضور دارد
اصلن بدون عاشق مبارزه معنی نمی دهد بلکه جار و جنجال و دعوی های زرگری است
میدان مبارزه را عاشق تعیین میکند جون جان عاشق بی قرار است و اگر هیچ مبارزه ای هم نباشد عاشق مبارزه تازه ای آغاز میکند