گنجور

غزل شمارهٔ ۹۸۱

شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آنکه بر او نشیند گرد
گرمسیر ضمیر جای وی است
می‌بمیرد در این جهان از بَرْد
همچو ماهی دمی به خشک تپید
ساعتی دیگرش ببینی سرد
ور خوری بر خیال تازگی‌اش
بس خیالات نقش باید کرد
آنچ نوشی خیال تو باشد
نبود گفتن کهن ای مرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
هوش مصنوعی: شعر من مانند نان مصری است که شب بر آن می‌گذرد و نمی‌تواند از آن تناول کند.
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آنکه بر او نشیند گرد
هوش مصنوعی: هنگامی که چیزی تازه و باطراوت است، از آن استفاده کن و از لذت آن بهره ببر، پیش از اینکه زمان بگذرد و کهنگی بر آن حاکم شود.
گرمسیر ضمیر جای وی است
می‌بمیرد در این جهان از بَرْد
هوش مصنوعی: اگر درون دل کسی، جای محبت و صمیمیت باشد، او در این دنیا از غم و رنج خواهد مرد.
همچو ماهی دمی به خشک تپید
ساعتی دیگرش ببینی سرد
هوش مصنوعی: مانند ماهی که برای مدتی به خشکی می‌زند، کمی بعد او را می‌بینی که سرد و بی‌حرکت شده است.
ور خوری بر خیال تازگی‌اش
بس خیالات نقش باید کرد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از زیبایی و تازگی چیزی بهره ببری، باید برایش تصاویری در ذهن بسازی.
آنچ نوشی خیال تو باشد
نبود گفتن کهن ای مرد
هوش مصنوعی: آنچه تو در خیال و تصور داری، واقعیت ندارد و نیازی نیست به گذشته و گفته‌های کهنه اشاره کرد، ای مرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۸۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1403/07/05 00:10
امیر لطف زمان

موضوع زیبا و متفاوت مولانا در این شعر این است که شعر او، تراوشی از حسِ تجربه های لحظه ای اوست؛ و اگر کسی در آینده آن را می‌خواند در واقع شعر مولانا را نمی‌خواند، بلکه خیال و تصور خود خواننده است و هیچ گاه کسی نمی تواند حس و حال واقعی خود مولانا -و هر شاعر دیگری- را تجربه کند.