اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از نظرت مست شده اسم و مسمّا
ای یوسف جان گشته ز لبهات شکرخا
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر زیباییات دچار شگفتی شدم، تو همان یوسف هستی که به خاطر لبهای شیرینت دلها را مسحور کردهای.
ما را چه از آن قصّه که گاو آمد و خر رفت؟
هین وقت لطیف است از آن عربده بازآ
هوش مصنوعی: ما چه نیازی به آن داستان داریم که گاو آمد و خر رفت؟ اکنون وقت مناسبی است که از جنجال و سروصدا دوری کنیم و به آرامش بپردازیم.
ای شاه تو شاهی کن و آراستهکن بزم
ای جان ولیِ نعمت هر وامق و عذرا
هوش مصنوعی: ای شاه، تو باید سلطنت کنی و مجلس را با زیبایی تزیین کنی، ای جان، ولی نعمت هر وامق و عذرا.
هم دایه جانهایی و هم جوی می و شیر
هم جنّت فردوسی و هم سدره خضرا
هوش مصنوعی: تو هم مایه حیات جانها هستی و هم منبع شراب و شیر. تو هم پارک بهشت فردوسی و هم درخت سبز و خرم.
جز این بنگوییم وگر نیز بگوییم
گویید خسیسان که محالست و علالا
هوش مصنوعی: اگر غیر از این بگوییم و حتی اگر چیزی هم بگوییم، افرادی بیمقدار خواهند گفت که این ممکن نیست و بیهوده است.
خواهی که بگویم بده آن جام صبوحی
تا چرخ به رقص آید و صد زهره زهرا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بگویم، آن لیوان شراب را بده تا در گردونه زندگی شادی بوجود بیاید و زیباترین ستارهها در آسمان درخشند.
هر جا ترشی باشد اندر غم دنیا
میغُرّد و میبُرّد از آن جای دل ما
هوش مصنوعی: هر جا که تلخی و ناراحتی وجود داشته باشد، دل ما از آنجا دور میشود و در غم دنیا نگران میگردد.
برخیز بخیلا نه درِ خانه فروبند
کان جا که توی خانه شود گلشن و صحرا
هوش مصنوعی: بیدار شو و در خانه را بستم کن، زیرا آنجا که تو هستی، بهشت و دشت میشود.
این مه ز کجا آمد وین روی چه روی است؟
این نور خداییست تبارک و تعالی
هوش مصنوعی: این ماه از کجا آمده و این چهره چه شکلی دارد؟ این نور متعلق به خداوند است که بلند مرتبه و بزرگ است.
هم قادر و هم قاهر و هم اول و آخر
اول غم و سودا و به آخر ید بیضا
هوش مصنوعی: او هم تواناست و هم غالب، هم آغاز و هم پایان. در ابتدا غم و اندوه وجود دارد و در نهایت، دستی معجزهآسا آشکار میشود.
هر دل که نلرزیدت و هر چشم که نگریست
یا رب خبرش ده تو از این عیش و تماشا
هوش مصنوعی: هر قلبی که به شوق و شگفتی نمیلرزد و هر چشمی که به زیباییها نگاه نمیکند، ای پروردگار، تو او را از خوشیها و زیباییهایی که در این دنیا وجود دارد، آگاه کن.
تا شید برآرد وی و آید به سر کوی
فریاد برآرد که تمنیت تمنا
هوش مصنوعی: وقتی او به سر کوی محبوب برسد و بیتابی و شیداییاش را نشان دهد، فریاد برمیآورد که ای عشق، آرزوی تو آرزوی من است.
نگذاردش آن عشق که سر نیز بخارد
شاباش زهی سلسله و جذب و تقاضا
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای قوی است که مانع از آن میشود که سر کسی حتی بهطور گذرا به چیز دیگری منحرف شود. این عشق و خواستهای که در دل وجود دارد، بسیار شگفتانگیز و جذاب است.
در شهر چو من گول مگر عشق ندیدهست
هر لحظه مرا گیرد این عشق ز بالا
هوش مصنوعی: در این شهر، آیا کسی به مانند من ساده و نادان وجود دارد که تا به حال عشق را تجربه نکرده باشد؟ هر لحظه، این عشق از بالا به من میچسبد و مرا تحت تاثیر قرار میدهد.
هر داد و گرفتی که ز بالاست لطیفست
گر حاذق جدّ است وگر عشوه تیبا
هوش مصنوعی: هر رفت و آمد و هر چیزی که از عالم بالا میآید، بسیار ظریف و زیباست، چه این کار را کسی با دقت و تخصص انجام دهد و چه کسی با ناز و نازکدلی.
حاشیه ها
هر داد و گرفتی که ز بالاست، لطیفست..
1399/01/25 17:03
بابک پرتو
این پیوند "دایه بودن خدا"، چنان اهمیت داشته است که در سایر ادیان نوری هم کوشیده شده است، برای پیامبران خود، زنخدایان دایه یا تصاویر مشابه آن را، بشیوهای وارد کنند. زرتشتیان، هنگام زاده شدن زرتشت، سه زنخدای 1- آرمئتی 2- سیمرغ ارتافرورد) و 3- آناهیتا را حاضرمیسازند (گزیدههای زاد اسپرم، بخش دهم، پاره 1). این سه دایه خدایان، سپس نرینه ساخته میشوند، و بسراغ ابراهیم و زنش میروند، و آذرفروز، فرزندی نوین میگردند، که یهوه، میثاقش را با ابراهیم بتواند پایدار سازد، سپس بنام سه مُغ (= مجوس) بسراغ عیسی در گهواره میروند، تا نوید پیدایش تازه خدا را بدهند. و سپس در کودکی ، امعاء و احشاء محمد را ، پاک میسازند ، و محمد این تجربه را هیچگاه فراموش نمیکند، و آن تجربه را، گواه بر رسالت خود میداند (تاریخ طبری ) .
این مه ز کجا آمد و این روی چه روی است؟
«و این» بجای «وین» روانتر به نظر میرسد.
غزل از سروده های اولیه و شاعر بودگی آغازین و کم مایه است ولی نشان میدهد که منطق کاربردی عارفانه چگونه کار میکند
جایگاه شاهی بسیار گسترده و پیش رونده است در حالیکه در عرفان در حد مراد وچندین مرید کوچک میشود وهمه بزرگی گستردگی به مراد بخشیده میشود ومریدان با پیروی و گول و خرفتی و تحیر و شگفتی خود را به شعر و شاعری میسپارند