گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴۳

نماز شام چو خورشید در غروب آید
ببندد این ره حس راه غیب بگشاید
به پیش درکند ارواح را فرشته خواب
به شیوه گله بانی که گله را پاید
به لامکان به سوی مرغزار روحانی
چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید
هزار صورت و شخص عجب ببیند روح
چو خواب نقش جهان را از او فروساید
هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود
نه یاد این کند و نی ملالش افزاید
ز بار و رخت که این جا بر آن همی‌لرزید
دلش چنان برهد که غمیش نگزاید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نماز شام چو خورشید در غروب آید
ببندد این ره حس راه غیب بگشاید
هوش مصنوعی: نماز مغرب به مانند خورشید در حال غروب است که راهی را می‌بندد و به دنبال آن، راهی برای دسترسی به عالم غیب و معنویت باز می‌شود.
به پیش درکند ارواح را فرشته خواب
به شیوه گله بانی که گله را پاید
هوش مصنوعی: فرشتگان به آرامی و به طرز حساب‌شده، روح‌ها را مراقبت می‌کنند و مثل یک چوپان که از گله‌اش محافظت می‌کند، از آنان نیز محافظت می‌نمایند.
به لامکان به سوی مرغزار روحانی
چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید
هوش مصنوعی: به دنیای غیرمادی و به سمت باغ روحانی، چه مکان‌ها و چه باغ‌های زیبایی را می‌توان مشاهده کرد.
هزار صورت و شخص عجب ببیند روح
چو خواب نقش جهان را از او فروساید
هوش مصنوعی: روح در خواب هزاران شکل و تصویر عجیب را می‌بیند، مانند اینکه جهان را از او دور کرده‌اند.
هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود
نه یاد این کند و نی ملالش افزاید
هوش مصنوعی: همیشه به او می‌گوید که جانش در آن‌جا منزل دارد و نه به یاد اینجا می‌افتد و نه غمی به دلش می‌نشیند.
ز بار و رخت که این جا بر آن همی‌لرزید
دلش چنان برهد که غمیش نگزاید
هوش مصنوعی: از وزن و باری که بر دوش اوست، دلش به شدت می‌لرزد و این لرزش به اندازه‌ای است که غم و اندوهی از آن نخواهد ماند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۴۳ به خوانش عندلیب