اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به اندازهای مجذوب کرده که تمام عبادتهایم را تحت تأثیر قرار داده و هر چه که گفتم، دل دیگر به سخنانم گوش نمیدهد.
غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، غزلسرای شدم و دستم را به آتش عشق تو سپردم. عشق تو همه مایههای غیرت و شرم را از من گرفت و هر آنچه که داشتم را از بین برد.
عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه
کدام کوه که باد توش چو که نربود
هوش مصنوعی: من پاکدامن و زاهد و ثابت قدم بودم، مانند کوهی که هیچ بادی نمیتواند آن را جابهجا کند.
اگر کهم هم از آواز تو صدا دارم
وگر کهم همه در آتش توم که دود
هوش مصنوعی: اگرچه خودم صدایی از تو دارم، اما اگر همگی در آتش باشند، من به خاطر تو همچنان در دود هستم.
وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم
ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود
هوش مصنوعی: زمانی که وجود تو را دیدم، به خاطر شرم از عدم وجود خودم دچار حیا شدم. عشق به این عدم، باعث شد تا جان من به وجود واقعی بیاید و جهان را درک کنم.
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد
زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود
هوش مصنوعی: هر جا که عدم وارد میشود، وجود کم میشود. چه خوب است که عدم بیاید، چرا که وقتی عدم میآید، وجود هم بیشتر میشود.
فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین
کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود
هوش مصنوعی: آسمان آبی و زمین مانند فرد نابینایی است که نشسته است. کسی که ماه تو را ببیند، از این نابینایی و آبی بودن رهایی مییابد.
مثال جان بزرگی نهان به جسم جهان
مثال احمد مرسل میان گبر و جهود
هوش مصنوعی: شبیه به روحی بزرگ در دل یک جسم، همانطور که پیامبر احمد در میان زرتشتیان و یهودیان قرار دارد.
ستایشت به حقیقت ستایش خویش است
که آفتاب ستا چشم خویش را بستود
هوش مصنوعی: ستایش تو در واقع تجلی ستایش خودت است، درست مانند این که خورشید فقط به خاطر خودش چشمانش را ستایش میکند.
ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی
روان مسافر دریا و عاقبت محمود
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به اندازه دریاست، مانند کشتیای که روان و در حال حرکت است و مسافران خود را به سوی مقصدی خوب و نیكو میبرد.
مرا عنایت دریا چو بخت بیدارست
مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود
هوش مصنوعی: اگر بخت من همچون دریا بیدار و حاضر باشد، چرا باید نگران باشم که چشمانم هنوز خوابآلود هستند؟
حاشیه ها
بزرگی و عدم
ما واقعیت را کوچک میبینیم و آن را جدا از حقیقت میدانیم و آن را محدودیت به حساب میآوریم، چون خودمان همیشه بخش کوچکی از آن را تجربه میکنیم و اگر واقعیت بزرگتری دیدیم اسمهای دیگری هم به آن میدهیم مثل تراژدی، یا درام و یا توطئه و یک شیطان هم خلق میکنیم برای آن و یک خدای دست ساز که مواظب ما باشد و حقیقت را هم اینگونه به اندازه فهم خود طراحی میکنیم و وقتی حس میکنیم که درون ما با این طرح ما نمی خواند به شعر و غزل روی میآوریم و حس بزرگ و ژرفی در درون ما همه طرحها و حسابهای ما را به هم میریزد او سلطان ماست یعنی عشق
کسانی هم به علم و محاسبه ریاضی روی میآورند آنها هم به بزرگی بی حد و اندازه هستی میرسند و با بزرگی دیگری روبرو میشوند که دیدنی نیست در حقیقت آن بزرگی که به چشم دیده میشود، انسان آن را به خود که بیننده آن است مربوط میداند حال آنکه بزرگی جای دیگری است که هم نیستی و هم هستی را در خود جای میدهد یعنی عدم
عدم به معنی نیستی نیست بلکه آن چیزی است که همه چیز حتی نیستی هم از آن میآید و ذهن ما است که نامهای گوناگون را میسازد، عدم هر چه باشد روان انسان طالب آن است و رابطه آن با ما همین عشق است نه چشم و محاسبه و اندازه گیری، این عشق عنایت عدم است به ما که جان ما را شکل میدهد و کارهای زیبا و عجیبی صورت میدهد و مهم آنکه هر چه را که به غلط به چشم ما بزرگ میآید را چون کاهی خوار میکند و راه ما را همیشه باز و گسترده چون دریای بیکران در پیش روی ما میگستراند