غزل شمارهٔ ۹۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش مسعود طالبیان
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش آرش خیرآبادی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بنظر می رسد بیت سوم بجای عرش اشتباها عرس درج شده است
یقین گشت که آن شاه در این عرش نهانست که اسباب شکرریز مهیاست خدایا
اگر عرس را به مهمانی و عروسی معنی کنیم معنی بیت صحیح مینماید
یک بیت به آخر ممکن است درست باشد.
ممکن است بجهانی درست باشد
مصرع دوم بیت دوم یک واو جا افتاده
نه از کف و نه از نای "و" نه دفهاست خدایا
مهدی بهزاد پور معروف به بهزاد در اوایل انقلاب این شعر را به نیکی اجرا کرد و قطعا در خاطره جوانان نسل قبل مانده است.
نکته قابل ذکر اینکه بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط آیت الله خمینی که متن آن از اخبار ساعت 14 رادیو ایران خوانده شد، بلافاصله این شعر با اجرای بهزاد پخش شد.
این شعر با صدای همایون شجریان چه لطیف و زیبا هست ...
حواریون دوازده نفر از یاران مخصوص حضرت عیسی(ع) بودند که بعضی از آنها لغزش پیدا کردند. نامهایشان چنین بود: پطرس، اندریاس، یعقوب، یوحنا، فیلوپس، برتر لوما، توما، متّی، یعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به غیور، یهودا برادر یعقوب، و یهودای اسخریوطی که به حضرت عیسی(ع) خیانت کرد. آنها با اینکه ایمان آورده بودند میخواستند با دیدن معجزه دیگری از عیسی(ع) که آنهم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از یقین گردد، به عیسی(ع) عرض کردند: آیا پروردگار تو میتواند مائدهای از آسمان (یعنی غذایی از آسمان) برای ما بفرستد؟
این تقاضا که بوی شک میداد، حضرت عیسی(ع) را نگران کرد، به آنها هشدار داد و فرمود: اگر ایمان آوردهاید از خدا بترسید.
حواریون گفتند: ما میخواهیم از آن غذا بخوریم تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد و بهروشنی بدانیم که آنچه به ما گفتهای راست است و بر آن گواهی دهیم.
هنگامیکه عیسی(ع) از حسن نیت آنها آگاه شد، به خدا عرض کرد:
خدایا مائدهای (سفرهای از غذا) از آسمان برای ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو محسوب شود، و به ما روزی ده که تو بهترین روزیدهندگان هستی.
خداوند به عیسی(ع) وحی کرد: من چنین مائدهای برای شما نازل میکنم، ولی باید متوجه باشید که مسؤولیت شما بعد از نزول این مائده، بسیار سنگینتر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنین معجزه آشکاری هر کس از شما به راه کفر رود، او را آنچنان عذاب کنم که هیچکس را آنگونه عذاب نکرده باشم.[١]
مائده نازل شد، و در میان آن چند قرص نان و چند ماهی بود و چون مائده در روز یکشنبه نازل شد، مسیحیان آن روز را روز عید نامیدند و در دعای حضرت مسیح(ع) نیز آمده بود: مائده موجب عید برای ما شود. یعنی ما را به خویشتن و به وجدان و سرنوشت نخستینمان بازگردان که براساس توحید و ایمان است.
تیه. [ ت َی ْه ْ / تیه ْ ] ( اِخ ) بیابانی که موسی ( ع ) با دوازده سبط بنی اسرائیل که هر سبط پنجاه هزار نفر بودند، در آن بیابان مدت چهل سال سرگردان بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بادیةالتیه. در شبه جزیره سینا. یا جبل التیه. بیابانی که قوم موسی در آن گم و هلاک شدند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). بلاد تیه ، مابین بیت المقدس و قنسرین است بطول دوازده فرسنگ.( زمخشری از یادداشت ایضاً ). موضعی است که در آن موسی بن عمران ( ع ) و قوم او گم شدند و آن زمینی است میان ایله و مصر و دریای قلزم و کوههای سراة از سرزمین شام و گفته اند که آن چهل فرسخ در چهل فرسخ است و گویند دوازده فرسخ در هشتاد فرسخ بود... ( از معجم البلدان ) : از مصر بیرون آمدند و روی به شام نهادند به لب دریا رسیدند. از آنجا به تیه آمدند و آن زمین شش فرسنگ در شش فرسنگ بود. در میان آن تیه چاهی بود. ( قصص الانبیاء ص 119 ). و در ساعت دعای وی اجابت شد و آن تیه موسی و قوم او را زندان شد. ( قصص 121 ).
شرح غزل شمارهٔ ۹۴ مولانا (زهی عشق، زهی عشق)
مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن مکفوف محذوف)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا مراتب خوشحالی و شکرگزاری خود را از داشتن موهبت عشق بیان می کند.
زهی عشق، زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
آفرین به عشق با همه زیبایی و خوبی و عالی که ما از او برخورداریم.
از آن آب حیاتست که ما چرخ زنانیم
نه از کف و نه از نای، نه دفهاست خدایا
این سماع ما حاصل کف زدن و دف زدن نیست. حاصل آب حیاتی به نام عشق است. کف و دف در سماع ما نقش فرعی دارند. عامل اصلی عشق است که ما را به سماع وامی دارد.
یقین گشت که آن شاه در این عُرس نهانست
که اسباب شکرریز مهیاست خدایا
معشوق در بزم سماع پنهان است و سماع مقدمه ی شیرین شدن کام ما از معشوق است.
به هر مغز و دماغی که درافتاد خیالش
چه مغزست و چه نغزست چه بیناست خدایا
خیال و تصویر معشوق در هر مغزی رفت، به معانی عالی و بصیرت راه می یابد.
تن ار کرد فغانی، ز غم سود و زیانی
ز توست آنک دمیدن، نه ز سرناست خدایا
اگر جسم عاشق در طلب سود و دفع زیان به رقص می آید، در واقع ناشی از صداسی سرنا نیست بلکه از انگیزه های خود تو در طلب سود و زیان است که تو را به سماع واداشته است.
نِی تن را همه سوراخ، چنان کرد کف تو
که شب و روز در این ناله و غوغاست خدایا
به نظر می رسد بیت اشکال وزنی دارد. می گوید جسم من مانند نی ای است که به دست تو سوراخ سوراخ شده و به همین سبب شب و روز ناله می کند. "را" در مصرع اول و "که" در مصرع دوم وزن را مختل کرده اند و باید حذف شوند.
نی بیچاره چه داند که رهِ پرده چه باشد
دم ناییست که بیننده و داناست خدایا
این بیت هم مشکل وزنی دارد. مولانا می گوید نی بیچاره که از آهنگ موسیقی درکی ندارد. این دم نی زن است که آگاه به پرده های موسیقی است و صدای نی را موزون می کند.
که در باغ و گلستان ز کرّ و فر مستان
چه نورست و چه شورست چه سوداست خدایا
در باغ از شکوه مستی ما نور و شور و عشق و غوغا برپا شده است.
ز تیه خوش موسی و ز مایده عیسی
چه لوتست و چه قوتست و چه حلواست خدایا
در بیابانی که در آن برای موسی من و سلوی نازل شد و از مائده آسمانی که برای عیسی نازل گردید، در بزم ما هم همه نوع خوردنی لذیذ وجود دارد.
از این لوت، و زین قوت، چه مستیم و چه مبهوت
که از دخل زمین نیست ز بالاست خدایا
از این غذاهای آسمانی، مست و متحیر شده ایم.
ز عکس رخ آن یار، در این گلشن و گلزار
به هر سو مه و خورشید و ثریاست خدایا
از انعکاس و تاثیر نور رخسار معشوق در این بزم ما ماه و خورشید و ستارگان هم حضور دارند و می درخشند.
چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم
که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا
همه ما چونان سیل و جوی به سوی تو روانیم.
بسی خوردم سوگند که خاموش کنم لیک
مگر هر دُر دریای تو گویاست خدایا
بارها سوگند خوردم ساکت بمانم ولی در دریای تو مرواریدهای سخنوری وجود دارند که نمی توانند سخن نگویند و من از جملۀ مرواریدهای دریای توام.
خمش ای دل که تو مستی، مبادا به جهانی
نگهش دار ز آفت که برجاست خدایا
ای دل من ساکت باش. چرا که مستی و ممکن است نتوانی راز معشوق را از آفت دور نگه داری و در جهان بپراکنی.
ز شمس الحق تبریز دل و جان و دو دیده
سراسیمه و آشفته سوداست خدایا
دل و جان و چشمانم به خاطر فراق شمس، آشفته و در هم و برهم شده اند.
29 اسفند 1403