گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰۳

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد
تو هم به صلح گرایی اگر خدا بگمارد
هزار عاشق داری به جان و دل نگرانت
که تا سعادت و دولت که را به تخت برآرد
ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئیمان
که آنچ رشک شهان شد گدا امید چه دارد
عجب مدار ز مرده که از خدا طلبد جان
عجب مدار ز تشنه که دل به آب سپارد
عجب مدار ز کوری که نور دیده بجوید
و یا ز چشم اسیری که اشک غربت بارد
ز بس دعا که بکردم دعا شدست وجودم
که هر که بیند رویم دعا به خاطر آرد
سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چونی
مهم مس چه برآید چو کیمیا نگذارد
چگونه باشد صورت به وفق فکر مصور
چگونه مِی‌ شود انگور گر کفش نفشارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد
تو هم به صلح گرایی اگر خدا بگمارد
هوش مصنوعی: اگر تو مرا نخواهی، دل من نمی‌تواند محبت تو را فراموش کند. حتی اگر تو بخواهی به صلح برسی، شاید خداوند تقدیر دیگری برای ما رقم بزند.
هزار عاشق داری به جان و دل نگرانت
که تا سعادت و دولت که را به تخت برآرد
هوش مصنوعی: هزاران عاشق برای تو جان و دل خود را فدای تو می‌کنند و منتظرند ببینند که چه کسی به موفقیت و برتری می‌رسد و تو را به اوج می‌برد.
ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئیمان
که آنچ رشک شهان شد گدا امید چه دارد
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که عاشق همچون فقیر و بی‌چیز به نظر برسد. جالب اینجاست که انسان‌های پست و لئیم، به چنین حالی دچار می‌شوند. در حالی که آنچه که باعث حسادت پادشاهان و بزرگترها می‌شود، برای این گدا چه امیدی می‌تواند داشته باشد؟
عجب مدار ز مرده که از خدا طلبد جان
عجب مدار ز تشنه که دل به آب سپارد
هوش مصنوعی: عجب نکن از کسی که از خدا عمر دوباره می‌خواهد و همچنین شگفتی نداشته باش از تشنه‌ای که به آب دل می‌بندد.
عجب مدار ز کوری که نور دیده بجوید
و یا ز چشم اسیری که اشک غربت بارد
هوش مصنوعی: عجب نکن از کسی که در تاریکی به دنبال نور می‌گردد یا از چشم کسی که اسیر است و اشک‌هایش به خاطر دوری می‌ریزد.
ز بس دعا که بکردم دعا شدست وجودم
که هر که بیند رویم دعا به خاطر آرد
هوش مصنوعی: به خاطر دعاها و خواسته‌هایی که کردم، وجودم به قدری پرنور و زیبا شده که هر کسی که چهره‌ام را ببیند، از شگفتی دعایی به یاد می‌آورد.
سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چونی
مهم مس چه برآید چو کیمیا نگذارد
هوش مصنوعی: سلام و احترام را به من تقدیم کرد و گفت: حال تو چطور است؟ مهم نیست که چه مشکلاتی وجود دارد، زیرا وقتی که مانند کیمیا با ارزش باشی، هیچ چیزی نمی‌تواند به تو آسیب برساند.
چگونه باشد صورت به وفق فکر مصور
چگونه مِی‌ شود انگور گر کفش نفشارد
هوش مصنوعی: این بیت به این مضمون اشاره دارد که چگونه تصویر ذهنی و واقعیات بیرونی هارمونی دارند. در واقع، اگر زیرساخت‌ها و شرایط مناسب فراهم نباشد، نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. به عبارت دیگر، اگر تلاش و کوشش نباشد، نمی‌توان به نتایج مطلوب رسید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۰۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/05/09 12:08
هانیه سلیمی

به نظر میرسد در مصرع اول بیت دوم به جای هزاران، بایستی هزار باشد(به جهت رعابت وزن) هزار عاشق داری به جان و دل نگرانت
در دو غزل بعدی( 904 و 905) نیز که بر همین وزن است، کلمه ی هزاران وجود ندارد و در هر دو غزل، هزار آمده.