گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰۲

ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
ز روی پشت و پناهی که پشت‌ها همه رو شد
دگر نشینم هرگز برای دل که برآید
کجا برآید آن دل که کوی عشق فروشد
موکلان چو آتش ز عشق سوی من آیند
به سوی عشق گریزم که جمله فتنه از او شد
که در سرم ز شرابش نه چشم ماند نه خوابش
به دست ساقی نابش مگر سرم چو کدو شد
به خوان عشق نشستم چشیدم از نمک او
چو لقمه کردم خود را مرا چو عشق گلو شد
سبو به دست دویدم به جویبار معانی
که آب گشت سبویم چو آب جان به سبو شد
نماز شام برفتم به سوی طرفه رومی
چو دید بر در خویشم ز بام زود فروشد
سر از دریچه برون کرد چو شعله‌های منور
که بام و خانه و بنده به جملگی همه او شد
نهیم دست دهان بر که نازکست معانی
ز شمس مفخر تبریز سوخت جان و همو شد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
ز روی پشت و پناهی که پشت‌ها همه رو شد
هوش مصنوعی: من شادی‌ای را آغاز می‌کنم، چون وقتی به ثروت دست پیدا می‌کنم، تمام مشکلات و موانع پشت سر گذاشته می‌شود و همه چیز روشن و واضح می‌شود.
دگر نشینم هرگز برای دل که برآید
کجا برآید آن دل که کوی عشق فروشد
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر دل، جایی که عشق باشد نمی‌روم؛ زیرا دل به کجا می‌تواند برود وقتی که عشق را رها کند؟
موکلان چو آتش ز عشق سوی من آیند
به سوی عشق گریزم که جمله فتنه از او شد
هوش مصنوعی: وقتی افرادی که به عشق مشغول هستند مانند آتش به سمت من می‌آیند، من از عشق فرار می‌کنم، چرا که همه مشکلات و فتنه‌ها از عشق ناشی می‌شود.
که در سرم ز شرابش نه چشم ماند نه خوابش
به دست ساقی نابش مگر سرم چو کدو شد
هوش مصنوعی: در ذهن من از نوشیدنی‌اش نه چشمی باقی مانده و نه خواب، فقط این را می‌دانم که با دست ساقی زیبا، حال من چنان شده که مثل کدو بی‌حالت شده‌ام.
به خوان عشق نشستم چشیدم از نمک او
چو لقمه کردم خود را مرا چو عشق گلو شد
هوش مصنوعی: در میهمانی عشق نشستم و از طعم دلچسب او لذت بردم. وقتی خودم را مشغول کردم، عشقگلقوم را به من بخشید و غرق در آن شدم.
سبو به دست دویدم به جویبار معانی
که آب گشت سبویم چو آب جان به سبو شد
هوش مصنوعی: به سمت جویبار معانی دویدم و در دستم سبویی بود. مانند آبی که درون سبو قرار می‌گیرد، روح و جانم هم به آن سبو تبدیل شد.
نماز شام برفتم به سوی طرفه رومی
چو دید بر در خویشم ز بام زود فروشد
هوش مصنوعی: به نماز شام رفتم که به سوی رومی زیبا بروم، اما وقتی او را دیدم که در کنار خانه‌ام ایستاده، به سرعت از بام پایین آمد.
سر از دریچه برون کرد چو شعله‌های منور
که بام و خانه و بنده به جملگی همه او شد
هوش مصنوعی: مانند شعله‌های روشن که از پنجره بیرون می‌آیند، سر از مکان خود بیرون می‌آورد و با تابش نورش، همه جا، از خانه تا بندگان، را تحت تاثیر قرار می‌دهد و همه چیز را به خود می‌کشاند.
نهیم دست دهان بر که نازکست معانی
ز شمس مفخر تبریز سوخت جان و همو شد
هوش مصنوعی: دست به دهان می‌زنیم تا نزد کسی که نازک‌خوی است نزدیکی نداشته باشیم. جان ما از شمس تبریزی، که افتخار بزرگی است، سوخت و او نیز به همین سبب به اوج رسید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۰۲ به خوانش عندلیب