گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰۰

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چونک درآیی بر آسمان بگریزد
ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت
چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد
نه پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمانست
یقین بدان که یقین وار از گمان بگریزد
از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد
گریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی که
ز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزد
چنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیند
که گفت نیز نتانی که آن فلان بگریزد
چنان گریزد از تو که گر نویسی نقشش
ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
هوش مصنوعی: دست از لطف او بر مدار، چون ممکن است ناگهان از تو دور شود. اما مانند تیر از کمان به او حمله نکن، زیرا ممکن است به راحتی فرار کند.
چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که افراد ممکن است در زندگی به بازی‌های مختلفی دربیافتند و نقشه‌های گوناگونی بکشند، اما در نهایت اگر از ویژگی‌های واقعی خود دور شوند، به راحتی از راه درست و معنوی خود فرار خواهند کرد.
بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چونک درآیی بر آسمان بگریزد
هوش مصنوعی: اگر در آسمان او به جستجوی ماه بروی، همان‌طور که نور ماه از روی آب می‌تابد، وقتی که به آب وارد شوی، آن ماه در آسمان از تو دور می‌شود.
ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت
چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد
هوش مصنوعی: اگر از جایی که وجود ندارد او را بخوانی، نشانه‌ای از خود را به تو نشان می‌دهد، اما اگر در جایی که او هست دنبالش بگردی، او از تو فرار می‌کند.
نه پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمانست
یقین بدان که یقین وار از گمان بگریزد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ چیز نمی‌تواند به سرعت و دقت یقین را از گمان جدا کند. به عبارت دیگر، شناخت واقعی و مطمئن از وجود شایعات و گمان‌های بی‌پایه فراتر است و گمان همواره از یقین فاصله دارد.
از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد
هوش مصنوعی: از ترس فرار می‌کنم نه از بی‌حوصلگی، چرا که آن معشوق زیبا از این جا و آن جا دوری می‌کند و من از او می‌گریزم.
گریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی که
ز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که مانند بادی که به آسانی از عشق و محبت دور می‌شود، گلی وجود ندارد که از ترس باد پاییز به سمت بوستان فرار کند. به عبارتی، عشق واقعی و ماندگار نمی‌تواند به سادگی فرار کند و نباید تحت تأثیر ترس‌ها قرار بگیرد.
چنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیند
که گفت نیز نتانی که آن فلان بگریزد
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که وقتی کسی بخواهد درباره‌ی نام او صحبت کند، همانند انسانی که از چیزی فراری است، ناگهان نامش از زبان گوینده فرار می‌کند و او نمی‌تواند آن را به زبان بیاورد. در واقع، وقتی به یاد آوردن یا گفتن نام فردی دشوار می‌شود، این فرار و عدم توانایی در بیان نشان‌دهنده‌ی تأثیر قوی آن شخص یا مفهوم در ذهن گوینده است.
چنان گریزد از تو که گر نویسی نقشش
ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزد
هوش مصنوعی: چنان از تو فاصله می‌گیرد که اگر بخواهی تصویرش را بر روی صفحه‌ای ثبت کنی، آن تصویر هم از دل تو فرار می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۰۰ به خوانش هانیه سلیمی
غزل شمارهٔ ۹۰۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۹۰۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/07/07 10:10
محمد.ق

جهت آشنایی بیشتر با مفهوم این شعر می توانید به تفسیری که دکتر عبدالکریم سروش در سخنرانی با موضوع "حیرت فلسفه" در اکتوبر 2014در دانشگاه دالاس داشتند مراجعه نماییند.

1396/03/29 14:05
هانیه سلیمی

راجع به خوانش مصرع: " از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی"؛ دکتر شفیعی کدکدنی در کتاب "گزیده غزلیات شمس"، صفحه 186 غزل شماره 155 بعد از لغت
"ترس" ویرگول گذاشته اند. دکتر ایرج شهبازی(استاد ادبیات در دانشگاه شهید بهشتی) نیز خوانش این مصرع را به این صورت(که بعد از ترس ویرگول باشد) درست می دانند.

1397/02/26 23:04
همایون

حقیقت گریز پای است، چون هستی‌ دائماً تغییر می‌‌کند و این را جلال دین به بی‌ قراری در هستی‌ بیان می‌‌کند و همین بی‌ قراری است که به هستی‌ قرار و یا امکان بودن می‌‌بخشد و این ویژگی‌ است که حقیقت را راز گونه می‌‌کند
و انسان راز ورز یا عارف زندگی‌ خود را صرف انس گرفتن و آموختن و نزدیکی با راز‌ها می‌‌کند کاری که در دانشگاه‌ها و فضا‌های آموزشی صورت نمی گیرد و در نتیجه با واژه حیرت در برابر علم روبرو می‌‌شویم
حل آنکه این غزل نه آنکه حیرت نیست بلکه عین علم است ولی علمی‌ که هنوز به رسمیت شناخته نشده است هر چند که در فیزیک امروزه به آن رسیده ایم و این گریز پایی‌ را به خوبی تجربه کرده ایم
اگر این جهان را عاملی به وجود می‌‌آورد که خود ثابت می‌‌بود و فقط پرستیدن و تماشا شدن را سزاوار می‌‌بود هرگز به وجود نمی آمد
بلکه اگر عاملی برای پیدایش هستی‌ در نظر بگیریم مسلما پیدایش هستی‌ خود موجب پیدا شدن و تغییر و تکامل همان عامل نیز هست و این‌ها با هم و در هم هستی‌ داری و زندگی‌ می‌‌کنند و جدا از هم نیستند
تاریخ ادیان هم همین را نشان می‌‌دهد که چگونه مفهوم خدا همراه تکامل انسان تکامل پیدا می‌‌کند و این راه را پایانی نیست و انسان باید از تملک خدا و دریافتن آن دست بر دارد همان گونه که از هر تملکی باید دست بکشد مانند تملک زمین و کار خانه و بانک و جزیره و روستا و انسان و دکترا و مقام و هر چیزی دیگر

1403/06/01 19:09
بی چون

پیوند به وبگاه بیرونی

علاقه مندان برای آشنایی با مفاهیم حیرت آور این غزل می توانند شرح دکتر سروش رو از لینک بالا ببینن و بشنون

 

1403/06/03 22:09
بی چون

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد

در مصرع اول "نی" به خاطر حفظ وزن و آهنگ شعر حذف شده و این طور بوده ، از این و آن بگریزم نی ز ترس نی ز ملولی، یعنی بخاطر اینکه آن نگار لطیف یا آن تجربه ی معنوی از این و آن گریزان هست من هم ازمردم گریزانم نه اینکه از مردم ملول بشم یا بترسم.