گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا
هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو
هم شِسته به نظاره بر طارم تو جانا
تو جانِ سلیمانی آرامگهِ جانی
ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا
ای بیخودیِ جان‌ها در طلعت خوب تو
ای روشنی دل‌ها اندر دم تو جانا
در عشق تو خمارم در سر ز تو می دارم
از حسن جمالات پرخرّم تو جانا
تو کعبه عشاقی شمس الحق تبریزی
زمزم شکر آمیزد از زمزم تو جانا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا
چه شاد هستیم در غم و عشق تو؛ ای کسی که هم رازدار عشق هستی و هم یار جان!
هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو
هم شِسته به نظاره بر طارم تو جانا
هم به زیبایی تو می‌نگریم و هم از سبوی تو مست گشته‌ایم و هم نشسته و به ایوان تو نگاه می‌کنیم.
تو جانِ سلیمانی آرامگهِ جانی
ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا
تو معنی و جان و خود سلیمان هستی ای کسی که دیو و پری عاشق خاتم تو گشته‌است.
ای بیخودیِ جان‌ها در طلعت خوب تو
ای روشنی دل‌ها اندر دم تو جانا
ای کسی که جان‌ها عاشق روی زیبای تو گشته‌اند و ای کسی که دم و سخن تو شفابخش است و دل‌ها را روشنایی می‌دهد.
در عشق تو خمارم در سر ز تو می دارم
از حسن جمالات پرخرّم تو جانا
از عشق تو مست هستم و هوس نوشیدن از می عشق تو را دارم از آن شراب زیبایی‌های تو را.
تو کعبه عشاقی شمس الحق تبریزی
زمزم شکر آمیزد از زمزم تو جانا
تو کعبه و مقصود عاشقان هستی ای شمس‌الحق تبریزی؛ زمزم، شیرین و گوارا از زمزم تو می‌گردد ای جانا!

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1399/11/09 08:02
شقایق عسگری

درعشق تو خَمارم در سَر زِ تو مِی دارم
از حُسن جَمالات پُر خُرم تو جانا

1403/09/28 19:11
همایون

شمس فضای گسترده بیخودی به جلال‌دین بخشید خوشا کسی که بتواند چیزی و کسی بیابد که بیخود شود تازه به هستی در می‌آید این بیخودی در فردوسی نیز پدید آمد هنگامی که دوستی کتابی به او داد و او می‌بایست آنرا به نظم درآورد