غزل شمارهٔ ۸۸۸
زهره من بر فلک شکل دگر میرود
در دل و در دیدهها همچو نظر میرود
چشم چو مریخ او مست ز تاریخ او
جان به سوی ناوکش همچو سپر میرود
ابروی چون سنبله بیخبرست از مهش
گر خبرستش چرا فوق قمر میرود
ذره چرا شد سوار بر سر کره هوا
چون سوی تو آفتاب جمله به سر میرود
آن زحل از ابلهی جست زبردستیی
غافل از آن کاین فلک زیر و زبر میرود
دل ز شب زلف تو دید رخ همچو روز
زین شب و روز او نهان همچو سحر میرود
ترک فلک گاو را بر سر گردون ببست
کرد ندا در جهان کی به سفر میرود
جامه کبود آسمان کرد ز دست قضا
این قدرش فهم نی کو به قدر میرود
خاک دهان خشک را رعد بشارت دهد
کابر چو مشک سقا بهر مطر میرود
اختر و ابر و فلک جنی و دیو و ملک
آخر ای بییقین بهر بشر میرود
پنبه برون کن ز گوش عقل و بصر را مپوش
کان صنم حله پوش سوی بصر میرود
نای و دف و چنگ را از پی گوشی زنند
نقش جهان جانب نقش نگر میرود
آن نظری جو که آن هست ز نور قدیم
کاین نظر ناریت همچو شرر میرود
جنس رود سوی جنس بس بود این امتحان
شه سوی شه میرود خر سوی خر میرود
هر چه نهال ترست جانب بستان برند
خشک چو هیزم شود زیر تبر میرود
آب معانی بخور هر دم چون شاخ تر
شکر که در باغ عشق جوی شکر میرود
بس کن از این امر و نهی بین که تو نفس حرون
چونش بگویی مرو لنگ بتر میرود
جان سوی تبریز شد در هوس شمس دین
جان صدفست و سوی بحر گهر میرود
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهره من بر فلک شکل دگر میرود
در دل و در دیدهها همچو نظر میرود
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی کسی در آسمان به شکلی دیگر تجلی پیدا میکند و در دل و چشمها مانند تصویری دلربا جلوهگر میشود.
چشم چو مریخ او مست ز تاریخ او
جان به سوی ناوکش همچو سپر میرود
هوش مصنوعی: چشم او مانند مریخ به خاطر تاریخش مست و غرق در لذت است و جانش به سمت تیرش مانند سپر پیش میرود.
ابروی چون سنبله بیخبرست از مهش
گر خبرستش چرا فوق قمر میرود
هوش مصنوعی: ابروهایی که به شکل سنبله هستند، از زیبایی و درخشندگی ماه بیخبرند. اگر از زیبایی ماه آگاه بودند، چرا باید در سایهی قمر قرار بگیرند؟
ذره چرا شد سوار بر سر کره هوا
چون سوی تو آفتاب جمله به سر میرود
هوش مصنوعی: چرا ذرهای کوچک بر بالای کره هوا نشسته است؟ زیرا هر چه به سمت تو میرود، آفتاب همواره بر سر میآید.
آن زحل از ابلهی جست زبردستیی
غافل از آن کاین فلک زیر و زبر میرود
هوش مصنوعی: زحل به دلیل نادانی از تواناییهای خود غافل شده و نمیداند که این جهان دچار تغییر و تحول است.
دل ز شب زلف تو دید رخ همچو روز
زین شب و روز او نهان همچو سحر میرود
هوش مصنوعی: دل من در تاریکی شب زلف تو، چهرهای مانند روز را میبیند. اما این روز و شب، رازهایی دارد که همچون سپیدهدم از دسترس ما دور میشود.
ترک فلک گاو را بر سر گردون ببست
کرد ندا در جهان کی به سفر میرود
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره گاو به دور خود میچرخد و اعلام میکند که کی سفر آغاز خواهد شد.
جامه کبود آسمان کرد ز دست قضا
این قدرش فهم نی کو به قدر میرود
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ آبی درآمد و این تغییر به خاطر مقدر و سرنوشت است. درک این موضوع ساده نیست، زیرا مثل اینکه چیزی در حال گذر است و ما نمیتوانیم به خوبی آن را بفهمیم.
خاک دهان خشک را رعد بشارت دهد
کابر چو مشک سقا بهر مطر میرود
هوش مصنوعی: رعد به زمینهای خشک و دشتهای بیآب بشارت میدهد، و همانطور که سقا برای باران به سراغ مشک میرود، این صدا امیدی برای آبیاری و نعمت خواهد بود.
اختر و ابر و فلک جنی و دیو و ملک
آخر ای بییقین بهر بشر میرود
هوش مصنوعی: ستارهها، ابرها و آسمان همگی مانند موجودات خیالی و افسانهای هستند، ولی در نهایت همهی اینها برای انسانها معنا و هدفی دارند.
پنبه برون کن ز گوش عقل و بصر را مپوش
کان صنم حله پوش سوی بصر میرود
هوش مصنوعی: گوش خود را از صدای عقل پاک کن و چشمانت را نبند، زیرا این معشوق با لباسی زیبا به سمت چشمان تو میآید.
نای و دف و چنگ را از پی گوشی زنند
نقش جهان جانب نقش نگر میرود
هوش مصنوعی: آوازهای نای و دف و چنگ به گوش میرسد و در این میان، نقاشی زیبایی از جهان در حال شکلگیری است. درواقع، توجه به زیباییها و جزئیات این نقشها انسان را مجذوب خود میکند.
آن نظری جو که آن هست ز نور قدیم
کاین نظر ناریت همچو شرر میرود
هوش مصنوعی: نظری که از نور قدیم نشأت گرفته است، همچون جرقهای میدرخشد و میگذرد.
جنس رود سوی جنس بس بود این امتحان
شه سوی شه میرود خر سوی خر میرود
هوش مصنوعی: هر چیزی به سمت همنوع خود میرود و این یک قانون طبیعی است. خوبها به سمت خوبها و بدها به سمت بدها جذب میشوند.
هر چه نهال ترست جانب بستان برند
خشک چو هیزم شود زیر تبر میرود
هوش مصنوعی: هر چه جوانتر و پرنشاطتر باشد، به سمت باغ و سرسبزی میرود. اما اگر خشک و بیروح شود، مانند هیزم زیر تبر از بین میرود.
آب معانی بخور هر دم چون شاخ تر
شکر که در باغ عشق جوی شکر میرود
هوش مصنوعی: هر لحظه از معانی و مفاهیم تازه بهرهمند شو، مانند شکوفههای شیرین که در باغ عشق به آرامی جاریاند.
بس کن از این امر و نهی بین که تو نفس حرون
چونش بگویی مرو لنگ بتر میرود
هوش مصنوعی: دیگر از این فرمانها و نهیها دست بردار، زیرا اگر به نفس سرکش بگویی نرو، بیشتر به سمت کجروی خواهد رفت.
جان سوی تبریز شد در هوس شمس دین
جان صدفست و سوی بحر گهر میرود
هوش مصنوعی: جان به سمت تبریز میرود و در آرزوی شمس دین است؛ جان مانند یک صدف است که به سمت دریا و گوهر میرود.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۸۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1400/11/22 08:01
همایون
این غزل همچون صدفی است که بدنبال گوهر میگردد و سرانجام آنرا در غزل دیگری می یابد گوهری صیقل شده و بسیار خوش تراش با شروعی این گونه:
بانگ زدم من که دل مست کجا میرود
گفت شهنشه خموش جانب ما میرود
گفتم تو با منی دم ز درون میزنی
پس دل من از برون خیره چرا میرود
گفت که دل آن ماست رستم دستان ماست
سوی خیال خطا بهر غزا میرود 🌺