گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸۵

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد
سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما
گشت جهان تازه روی چشم بدش دور باد
عشق ز زنجیر خویش جست و خرد را گرفت
عقل ز دستان عشق ناله کنان داد داد
مریم عشق قدیم زاد مسیحی عجب
داد نیابد خرد چونک چنین فتنه زاد
باز دو صد قرص ماه بر سر آن خوان شکست
دل چو چنین خوان بدید پای به خون درنهاد
دولت بشتافته‌ست چون نظرت تافته‌ست
تا که بقا یافته‌ست عاشق کون و فساد
مفخر تبریزیان شمس حق ای خوش نشان
عالم ای شاه جان بی‌رخ خوبت مباد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد
هوش مصنوعی: بار دیگر به دنیا بازگشته‌ایم تا بخت خوشی نصیبمان شود و ثروت و خوشبختی دوباره بر چهره‌امان نمایان شود.
سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما
گشت جهان تازه روی چشم بدش دور باد
هوش مصنوعی: این دنیا دوباره زیبا و نو شده است، زیرا ما در آن حضور داریم و از دیدار ما لذت می‌برد. امیدوارم که چشم‌های بد از آن دور باشند.
عشق ز زنجیر خویش جست و خرد را گرفت
عقل ز دستان عشق ناله کنان داد داد
هوش مصنوعی: عشق از بند خود آزاد شد و عقل را تحت تاثیر قرار داد. عقل که دچار درد و اندوه شده بود، با صدایی بلند به ناله و فریاد پرداخت.
مریم عشق قدیم زاد مسیحی عجب
داد نیابد خرد چونک چنین فتنه زاد
هوش مصنوعی: عشق مریم، مادر مسیح، آن چنان شگفت‌انگیز و عمیق است که موجب سردرگمی عقل می‌شود، چرا که این‌گونه شور و اشتیاق، خود را به وجود می‌آورد.
باز دو صد قرص ماه بر سر آن خوان شکست
دل چو چنین خوان بدید پای به خون درنهاد
هوش مصنوعی: چندین بار ماه کامل بر سر آن سفره شکست، وقتی دل شکسته‌ام چنین سفره‌ای را دید، پا در خون گذاشت.
دولت بشتافته‌ست چون نظرت تافته‌ست
تا که بقا یافته‌ست عاشق کون و فساد
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی به دلیل توجه و محبت تو در حال افزایش است، تا زمانی که عشق به جهان و هیجانات دنیوی پا برجا بماند.
مفخر تبریزیان شمس حق ای خوش نشان
عالم ای شاه جان بی‌رخ خوبت مباد
هوش مصنوعی: ای شمس الحق، که مایه افتخار تبریزیان هستی،‌ چقدر نیکو هستی! تو راهنمای عالم و شاه دل‌ها هستی. ای کاش چهره‌ی زیبایت همیشه در دسترس باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۸۵ به خوانش عندلیب