گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸۳

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد
ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد
گشت جدا موج‌ها گرچه بد اول یکی
از سبب باد بود آنک جدایی بزاد
جام دوی درشکن باده مده باد را
چون دو شود پادشاه شهر رود در فساد
روز فضیلت گرفت زانک یکی شمع داشت
هر طرفی شب ز عجز شمع و چراغی نهاد
گرچه ز رب العباد هر نفسی رحمتست
کی بود آن دم که رب ماند و فانی عباد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
هوش مصنوعی: جان من و جان تو یکی است و این اتحاد ما را به هم پیوند می‌زند. ما هر دو به یک حقیقت وابسته‌ایم، جز اینکه آن حقیقت یکی نیست.
فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد
ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد
هوش مصنوعی: فرد به چه دلیلی به عدد تبدیل شد؟ به خاطر رفتار ناپسندش. بادی که از آتش برخاست، در وجود ما نفوذ کرد.
گشت جدا موج‌ها گرچه بد اول یکی
از سبب باد بود آنک جدایی بزاد
هوش مصنوعی: اگرچه جدا شدن امواج در ابتدا به خاطر وزش باد بود، اما این جدایی در حقیقت یک علت و انگیزه‌ای را به وجود آورد.
جام دوی درشکن باده مده باد را
چون دو شود پادشاه شهر رود در فساد
هوش مصنوعی: هرگاه دو نفر در جامعه به یکدیگر بخورند و مشکلاتی به وجود بیاورند، مانند اینکه باده‌ای را همزمان بنوشند و به هم آسیب برسانند، شهر دچار فساد می‌شود. این نشان می‌دهد که هرگز نباید به دوگانگی و تضاد در جامعه دامن زد، زیرا عواقب آن وخیم خواهد بود.
روز فضیلت گرفت زانک یکی شمع داشت
هر طرفی شب ز عجز شمع و چراغی نهاد
هوش مصنوعی: در یک روز با فضیلت، به خاطر وجود یک شمع، محیط روشن شد؛ در حالی که شب به خاطر ضعف و ناتوانی شمع و چراغ‌ها، تاریک بود.
گرچه ز رب العباد هر نفسی رحمتست
کی بود آن دم که رب ماند و فانی عباد
هوش مصنوعی: هر نفس که از خداوند رحمت است، اما وقتی که خداوند باقی می‌ماند، بندگانش چرا ناپدید می‌شوند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۸۳ به خوانش عندلیب