غزل شمارهٔ ۸۷
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را
خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را
رهبر کُنُ جانها را پرزر کُنُ کانها را
در جوش و خروش آور از زلزله دریا را
خورشید پناه آرد در سایه اقبالت
آری چه توان کردن آن سایه عنقا را
مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان
سودای بپوسیده پوسیده سودا را
هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی
درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را
تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری
تو سرده اسراری هم بیسر و بیپا را
یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو
در کار درآری تو سنگ و که خارا را
افروختهٔ نوری انگیختهٔ شوری
ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را
غزل شمارهٔ ۸۶: ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعناغزل شمارهٔ ۸۸: شاد آمدی ای مهرو ای شادیِ جان شاد آ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
هوش مصنوعی: ای محبوب، ما را در این حال رها نکن و از ما دور نشو. ای درخت سرسبز، لطفاً آن قد بلند و زیبا را به ما نشان بده.
خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را
خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را
هوش مصنوعی: شاد و روشن کن این فرش خاکی را، خورشید دیگری را برای این گنبد سبز نشان بده.
رهبر کُنُ جانها را پرزر کُنُ کانها را
در جوش و خروش آور از زلزله دریا را
هوش مصنوعی: ای رهبر، روحها را زنده کن و دلها را شاداب کن و باعث شو که دریا از این خروش و زلزله پر طوفان گردد.
خورشید پناه آرد در سایه اقبالت
آری چه توان کردن آن سایه عنقا را
هوش مصنوعی: خورشید زیر سایه تو پناه میگیرد، آری چه کار میتواند کرد آن سایه افسانهای!
مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان
سودای بپوسیده پوسیده سودا را
هوش مصنوعی: اگر ذهنی که بد بین است، نادان و معیوب بماند، ای عزیز، آن فکر ناچیز و بیفایده است.
هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی
درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را
هوش مصنوعی: تو هم رحمت و مهربانی و هم درمانگر دردی، که مانند پزشک با دلسوزی، بیماری را درمان میکنی و غمها را از دل میزویی.
تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری
تو سرده اسراری هم بیسر و بیپا را
هوش مصنوعی: تو مانند بلبل در باغی هستی و مانند ساقی در میان ابرها. رازهایی هم در دل داری که حتی بیسر و بیپا نیز در آنها وجود دارند.
یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو
در کار درآری تو سنگ و که خارا را
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو چه قدرتی داری که با لطف بهاریات میتوانی سنگ و سختی را نرم کنی و آنها را به کار بگیری؟
افروختهٔ نوری انگیختهٔ شوری
ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را
هوش مصنوعی: آتش روشنایی و شور و هیجان، به راحتی نمیتواند صدها طوفان و آشفتگی را خاموش کند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/11/28 16:01
رضا
ننشانده صد طوفان آن فتنه و غوغا را
1399/06/03 10:09
همایون
از غزل های پیش از ملاقات شمس و از نوع عرفان کلاسیک خالی از معنا های آتشین و نوروزی و صاف شده و جانانه
1399/07/02 22:10
رضا منصوری
برنامه 830 گنج حضور جناب آقای شهبازی