گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴۲

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند
ای عاشقان شما را پیغام می‌رساند
سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری
خط خوان کیست این جا کاین سطر را بخواند
نقشش ز زعفران است وین سطر سر جانست
هر حرف آتشی نو در دل همی‌نشاند
کنجی و عشق و دلقی ما از کجا و خلقی
لیک او گرفته حلقی ما را همی‌کشاند
بی دست و پا چو گویی سوی وییم غلطان
چوگان زلف ما را این سو همی‌دواند
چون این طرف دویدم چوگانش حمله آرد
سوی خودم کشاند این سر بگو کی داند
هر سو که هست مستم چوگان او پرستم
در عین نیست هستم تا حکم خود براند
گر زانک تو ملولی با خفتگان بنه سر
زیرا فسردگان را هم خواب وارهاند
آن جا که شمس دینم پیدا شود به تبریز
والله که در دو عالم نی درد و درد ماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند
ای عاشقان شما را پیغام می‌رساند
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا که با زیبایی‌اش بر همه می‌تابد، ای عاشقان، پیامی برای شما دارد.
سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری
خط خوان کیست این جا کاین سطر را بخواند
هوش مصنوعی: او پیامی برای شما نوشته است و بر روی بنده خطی کشیده، اما کسی در اینجا نیست که بتواند آن را بخواند.
نقشش ز زعفران است وین سطر سر جانست
هر حرف آتشی نو در دل همی‌نشاند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تأثیرگذاری کلمات اشاره دارد. می‌گوید که نقش و نگار آن به یکنواختی زعفران است و هر کلمه‌ای که در این متن آمده، مانند شعله‌ای تازه در دل آدمی اثر می‌گذارد. به طور کلی، این شعر به هنر و تأثیر هنر در زندگی انسان‌ها اشاره می‌کند.
کنجی و عشق و دلقی ما از کجا و خلقی
لیک او گرفته حلقی ما را همی‌کشاند
هوش مصنوعی: ما در جایی آرام و پر از عشق و زیبایی هستیم، اما نمی‌دانیم که این حالت از کجا آمده است. دیگران نیز وجود دارند، اما او با محبت و جاذبه‌اش ما را به سوی خود می‌کشاند.
بی دست و پا چو گویی سوی وییم غلطان
چوگان زلف ما را این سو همی‌دواند
هوش مصنوعی: شبیه کسی هستیم که بدون دست و پا به سمت او می‌رویم؛ زلف ما مثل یک توپ در حال حرکت است و او ما را به سمت خود می‌کشاند.
چون این طرف دویدم چوگانش حمله آرد
سوی خودم کشاند این سر بگو کی داند
هوش مصنوعی: وقتی که من به سمت این طرف دویدم، چوگانش به من حمله ور شد و این سر را به سمت خودم کشاند. بگو، کی می‌تواند این را بداند؟
هر سو که هست مستم چوگان او پرستم
در عین نیست هستم تا حکم خود براند
هوش مصنوعی: هر کجا که می‌روم و سرمست هستم، در حقیقت به خاطر قدرت اوست که در این دنیا احساس وجود می‌کنم. حتی اگر به ظاهر وجود نداشته باشم، در باطن تحت فرمان او هستم.
گر زانک تو ملولی با خفتگان بنه سر
زیرا فسردگان را هم خواب وارهاند
هوش مصنوعی: اگر تو از تنهایی و کسالت خسته‌ای، سر را پایین بگذار و استراحت کن، چرا که خواب‌آلودگان هم نیاز به آرامش و خواب دارند.
آن جا که شمس دینم پیدا شود به تبریز
والله که در دو عالم نی درد و درد ماند
هوش مصنوعی: هر جا که شمس‌الدین من حاضر شود، در تبریز، قسم به خدا که در هیچ دو جهانی، نه دردی باقی می‌ماند و نه دلی آزرده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۴۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/02/21 02:04
همایون

هر انسان مانند جمله‌ای است که هر بار می‌‌خوانی معنی‌ نویی می‌‌دهد
هر انسان در هستی‌ نقشی‌ دارد که در شرایط گوناگون این نقش را به صورت دیگری بازی می‌‌کند که هستی‌ هرگز کاری تکراری نمی کند و یک کار را دو بار انجام نمی دهد زیرا آن چه که یکتا هست همیشه یکتا باقی‌ می‌‌ماند و هستی‌ محل حضور یک است
حتی کار یک برگ را در جای خود هیچ چیز دیگری نمی تواند انجام دهد هر چیزی در جای خود یکتا و یگانه است و ناگزیر از اجرای نقشی‌ است که هستی‌ به او می‌‌دهد، این راه راز ورزی در هستی‌ است که هستی‌ پر از راز هاست و به دنبال خط خوانی است تا این راز‌ها را بخوند