غزل شمارهٔ ۸۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
بیت اول این غزل در حین سادگی با صلابت تمام حکایت از شرح حال وصف ناشدنی عارف پاکباخته دارد . خندیدن به تغییر در چهره و دهان همراه با حس شادی و خوشحالی اطلاق میشود . و مولانا در این بیت وصال حق را که در عین تهی شدن از خود مادی و در اوج سیر معنوی سالک رخ میدهد به خندیدن با همه وجود و اعضا همانند خنده گل که ناشی از شوق بودن و هست شدن و درک زیبایی مطلق دارد تشبیه نموده است .
عشق یک پارچگی میبخشد، بدون آن انسان پاره پاره است و گرفتار مشکلات زندگی است که تکه تکه اند و جدا جدا باید حل شود و انسان را نیز از یک پارچگی خود دور میسازد، در این غزل از عشق گله میشود که هنوز همه وجود مرا نمی برد وقتی میآید انگار مانند گل همه وجود ما را خندان میکند ولی باز انسان جان خود را جدا از دل خود میبیند که هنوز درگیر است و میگوید امشب یعنی بر دیگر که آمدی جان مرا نیز مانند دل من به سوی خود بکش و اسیر مشکلات روزانه نساز که اگر این کار را بکنی من صد شور به پا میکنم و تنها ناله و فغان نمی کنم
صد شور کنیم ای جان نی آنکه فغان تنها
البته نکته باریک همین صد شور است که از این جدایی و راز آمیزی عشق به پا میشود و هدف هم همین صد شور است که عشق در هستی بر میانگیزد