گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا
سودی همگی سودی، بر جمله برافزودی
تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا
صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته !
بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا
بیدار شد آن فتنه کاو چون بزند طعنه
در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا
در خانه چنین جمعی در جمع چنین شمعی
دارم ز تو من طمعی تا روز مشین از پا
میر آمد میر آمد وان بدر منیر آمد
وان شکر و شیر آمد تا روز مشین از پا
ای بانگ و نوایت تر وز باد صبا خوشتر
ما را تو بری از سر تا روز مشین از پا
مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده
چون شمع فروزنده تا روز مشین از پا
این چرخ و زمین خیمه، کس دید چنین خیمه ؟
ای استن این خیمه ! تا روز مشین از پا
این قومْ پرند از تو با کرّ و فَرند از تو
زیر و زبرند از تو تا روز مشین از پا
در بحر چو کشتیبان آن پیل همی‌جنبان
تا منزل آباقان تا روز مشین از پا
ای خوش‌نفسِ نایی بس نادره برنایی
چون با همه برنایی تا روز مشین از پا
دف از کف دست آید نی از دم مست آید
با نی همه پست آید تا روز مشین از پا
چون جان خمشیم اما، کی خسبد جان جانا ؟
تو باش زبان ما تا روز مشین از پا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: ای دوست زیبا روی، ای خواننده شیرین‌زبان، صدای تو جان آدمی را تازه می‌کند و تا روز مرگ، حتی از پا نمی‌افتد.
سودی همگی سودی، بر جمله برافزودی
تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: هرچه سود و فایده‌ای وجود دارد، همه به یکدیگر افزوده می‌شود. تا زمانی که این‌گونه بود، تا روزی که بی‌کار نشوند، وضعیت همین‌طور خواهد بود.
صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته !
بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: ای مردم ناآرام و پریشان! خبر از صد شهر رسیده که بیدار شده کسی که در خواب بود، و تا روز مشین (قضا و قدر) از پا نخواهد نشست.
بیدار شد آن فتنه کاو چون بزند طعنه
در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: آن که مانند طعنه‌زننده‌ای در کوه نفوذ می‌کند و فتنه برمی‌انگیزد، بیدار شده است و تا زمانی که روز مشین فرارسد، در حال سقوط است.
در خانه چنین جمعی در جمع چنین شمعی
دارم ز تو من طمعی تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: در خانه‌ام جمعی از دوستان و آشنایان حضور دارند و در میان این جمع، شمعی مثل تو را دارم که به روشنی‌ام می‌افزاید. من از تو امیدی دارم تا روزی که از پا بیفتم.
میر آمد میر آمد وان بدر منیر آمد
وان شکر و شیر آمد تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: مادیانی در حال آمدن است، که نور و روشنی را به همراه دارد. این مادیان بسیار شیرین و دلپذیر است و تا روزی که خودم از پا بیفتم، به خاطر او شکرگزار خواهم بود.
ای بانگ و نوایت تر وز باد صبا خوشتر
ما را تو بری از سر تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: ای صدای تو از نغمه باد صبحگاهی زیباتر است، ما را از غم و اندوه دور کن و به ما آرامش بده، تا روزی که برپا هستیم.
مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده
چون شمع فروزنده تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: مجلس به خاطر حضور تو شاداب و خوش‌حال است و به مانند شمعی که روشنی می‌بخشد، تابندگی وجودت فضا را زنده کرده است. تا زمانی که در کنار ما هستی، این شادی و روشنی ادامه خواهد داشت.
این چرخ و زمین خیمه، کس دید چنین خیمه ؟
ای استن این خیمه ! تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک چادر بزرگ است که هیچ‌کس تا کنون چنین چادری را ندیده است. ایست! این چادر تا زمانی که روز از پا درآید، باقی خواهد ماند.
این قومْ پرند از تو با کرّ و فَرند از تو
زیر و زبرند از تو تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: این مردم به خاطر تو به پرواز و جنب و جو پرداخته‌اند و تمام کارهایشان، چه در ظاهر و چه در باطن، به خاطر تو است. تا زمانی که روز قیامت بیاید، به همین حال خواهند بود.
در بحر چو کشتیبان آن پیل همی‌جنبان
تا منزل آباقان تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: در دریا، مانند ناخدای یک کشتی، آن فیل نیز در حال حرکت است. تا زمانی که به مقصد آباقان برسد، می‌تواند از پا بیفتد.
ای خوش‌نفسِ نایی بس نادره برنایی
چون با همه برنایی تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: ای خوش‌نفس و خوش‌صدا، تو بسیار نادر هستی. زیرا تو با همه‌ی زیبایی‌ها و جذابیت‌های خود، تا روزی که به زمین می‌روی، همواره در اوج خواهی بود.
دف از کف دست آید نی از دم مست آید
با نی همه پست آید تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: صدا و نوا از حرکت دست برمی‌خیزد و نه از شراب و مستی. با نوا کردن نی، همه چیز در سطح پایین‌تری قرار می‌گیرد تا زمانی که به بالا و به سوی نور برود.
چون جان خمشیم اما، کی خسبد جان جانا ؟
تو باش زبان ما تا روز مشین از پا
هوش مصنوعی: وقتی که جان ما آرام گیرد، جان محبوب کی آرام می‌گیرد؟ تو زبان ما باش تا روزی که از پا بیفتیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۳ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1397/05/10 14:08
حاتم

در بیت ششم باید شعر به صورت "میر آمد و میر آمد.." باشه

1400/10/29 20:12
محمد حسن ارجمندی

این شعر، شعر عجیبی است. در هیچ قالبی نمی‌گنجد. فقط عبارت«تا روز مشین از پا» تکرار شده است در حالی که ردیف نیست زیرا وقتی این عبارت تکراری ردیف است که قافیه داشته باشیم اما در شعر قافیه نداریم  فقط ابیات قافیه درونی دارند.

پس نه غزل و قصیده است نه مثنوی.

غزل و قصیده نیست چون مصراع اول بیت اول باید با مصراع دوم بقیه ابیات هم‌قافیه و هم ردیف باشد اما نیست.

مثنوی نیست چون هربیت قافیه جداگانه دارد اما این شعر چنین نیست.

فقط ابیات قافیه درونی دارند برای مثال در بیت اول:

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا................آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا

قمرسیما و شکرخا و جان‌افزا، قافیه درونی‌اند. اما با ابیات دیگر قافیه ندارند.