گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۴

بار دیگر یار ما هنباز کرد
اندک اندک خوی از ما بازکرد
مکرهای دشمنان در گوش کرد
چشم خود بر یار دیگر باز کرد
هر دم از جورش دل آرد نو خبر
غم دل ترسنده را غماز کرد
رو ترش کردن بر ما پیشه ساخت
یک بهانه جست و دست انکاز کرد
ای دریغا راز ما با همدگر
کو دگر کس را چنین همراز کرد
ای دل از سر صبر را آغاز کن
زانک دلبر جور را آغاز کرد
عقل گوید کاین بداندیشی مکن
او از آن ماست بر ما ناز کرد
می‌دهد چون مه صلاح الدین ضیا
کارغنون را زهره جان ساز کرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۱۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/08/31 08:10
همایون

از غزل های میان دوره ای جلال دین، فرهنگ جلال دین زندگی با دوست و همنشینی با دوست است، او با دوست به اوج هستی میرود و پادشاه معنی و پیر مغان و ساقی همه مستان میشود
صلاح دین نیست و حسام دین یا ضیا حق هنوز دوست برگزیده او نشده است، جلال دین در این فرهنگ کار میکند اول دوست سپس زندگی و مستی و راز ورزی و نوروزی
دوست، ماه است وجلال دین ناهید عشق و آواز و رخس و نوا، شناگر دریای گوهرها و باز آسمان معنی های نوشونده، او استاد این فرهنگ است چون خود آن را بنیاد گذاشته است به خجستگی شمس اولین یار جانی و یکدانه معرفت رهایی و آزادگی

1399/08/31 08:10
همایون

گیاهان هرکدام خوی خودرا و بوی خودرا دارند و پروانه ها و پرنده ها خوی گیاهان را میگیرند و میخوانند و می رخسند و زیبایی می آفرینند، حیوانات دیگری هم خوی خودرا با غذای خود بدست میاورند و به جفت گیری و زاد و ولد می پردازند، انسان خوی خود را با دوست می پرورد
خوی انسان همان فرهنگ اوست، شکوه و بزرگی اوست