گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
آن راه زن دل را آن راه بر دین را
زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد
مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را
آن بادهٔ انگوری مر امت عیسی را
و این بادهٔ منصوری مر امت یاسین را
خم‌هاست از آن باده، خم‌هاست از این باده
تا نشکنی آن خم را، هرگز نچشی این را
آن باده به جز یک‌دم دل را نکند بی‌غم
هرگز نکُشد غم را هرگز نکَنَد کین را
یک‌قطره از این ساغر کار تو کند چون زر
جانم به فدا باشد این ساغر زرین را
این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد
آن را که براندازد او بستر و بالین را
زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد
تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را
گر زخم خوری بر رو رُو زخم دگر می‌جو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
آن راه زن دل را آن راه بر دین را
هوش مصنوعی: ای ساقی، جانم را با آن جام قدیمی پر کن؛ همان کسی که دل را فریب می‌دهد و راه را به سوی دین نشان می‌دهد.
زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد
مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم تأثیر عمیق و معنوی یک نوشیدنی اشاره دارد که وقتی از دل برمی‌خیزد، روح را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث شگفتی و سرخوشی می‌شود. این نوشیدنی در واقع می‌تواند دید و بینش انسان را به خدا و جهان هستی بهتر کند و اشک شوق را به چشمانش بیاورد.
آن بادهٔ انگوری مر امت عیسی را
و این بادهٔ منصوری مر امت یاسین را
هوش مصنوعی: این شعر به تفاوت دو نوع باده یا شراب اشاره دارد. باده انگوری که به امت عیسی تعلق دارد، نوعی نوشیدنی است که به زندگی و روح بخشی اشاره دارد. و باده منصوری که به امت یاسین تعلق دارد، می‌تواند نمایانگر نوعی حالت معنوی و روحانی باشد که خاص این امت است. به طور کلی، این دو نوع باده به دو مسیر و تجربه متفاوت در زندگی اشاره می‌کنند که هر یک ویژگی‌ها و پیام‌های خاص خود را دارند.
خم‌هاست از آن باده، خم‌هاست از این باده
تا نشکنی آن خم را، هرگز نچشی این را
هوش مصنوعی: اگر خم شراب را نشکنی، هیچ‌گاه طعم این نوع شراب را نخواهی چشید.
آن باده به جز یک‌دم دل را نکند بی‌غم
هرگز نکُشد غم را هرگز نکَنَد کین را
هوش مصنوعی: آن شراب تنها در یک لحظه می‌تواند دل را بی‌غم کند و هرگز غم را نمی‌کشد و رنج و کینه را هم نمی‌تواند از بین ببرد.
یک‌قطره از این ساغر کار تو کند چون زر
جانم به فدا باشد این ساغر زرین را
هوش مصنوعی: یک قطره از این جام می‌تواند همچون طلا بر من تأثیر بگذارد و جانم را فدای این جام زرین می‌کنم.
این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد
آن را که براندازد او بستر و بالین را
هوش مصنوعی: اگر این حالت به دفعات پیش بیاد، معمولاً در سحرگاه رخ می‌دهد. کسی که می‌تواند این حالت را از بین ببرد، باید همه چیز را ترک کرده و از آن فاصله بگیرد.
زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد
تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را
هوش مصنوعی: مواظب باش که دوست بد به وسوسه‌ات نیفتد، تا اینکه عهد و پیمان قدرت‌ها را از روی سستی نشکنی.
گر زخم خوری بر رو رُو زخم دگر می‌جو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
هوش مصنوعی: اگر یک زخم خوردی، مشتاق زخم‌های بعدی باش. در جنگ، دسته‌گل به کار رستم نمی‌آید. زخم زدن برایش مهم است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1391/07/28 23:09
علی

بیت دوم (مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را) فکر میکنم به جای {مر} از {هر} باید استفاده شود

در بیت دوم بجای درآمیزد "بیامیزد" نیز آمده:
زان می که ز دل خیزد با روح بیامیزد
مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را
نیز در بیت پنجم بجایبی غم "خرم" و بجای نکند "نکشد" :
آن باده بجز یک دم دل را نکند خرم
هرگز نکشد غم را هرگز نکشد کین را
و در بیت ششم بجای باشد "بادا" :
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر
جانم به فدا بادا این ساغر زرین را
و بالاخره حذف "و" بین گل و نسرین در بیت آخر :
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می‌جو
رستم چه کند در صف دسته گل نسرین را

1394/04/06 04:07
احسان

هشیار کند جوشش چشمان خدا بین را

1395/02/12 16:05
حسین

سلام ،
معنی بیت آخر را کسی می داند ؟؟

1395/02/12 20:05
سیدمحمد

حسین جان
بیت آخر : گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می‌جو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
میگوید : مرد میدان باش و در تلاش ، اگر یکبار شکستی ، باز برخیز برای شکست بعدی قد علم کن
مرد میدان ” رستم “ را با گل و نسرین چه کار ؟
ضمناً : منظور از گل ، گل سرخ است که اغلب در کناره ی کویر می روید که رُز هم میگویند و از آن گلاب می گیرند .
زنده باشی

1396/04/17 12:07
روفیا

رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
یعنی خنده دار و ناموزون و کج و کوله می نماید برای او که در خط مقدم میدان مشغول نبرد است دسته گل ببری و برای کسی که از بی هوایی خفه می شود سالاد سزار ، جلوی او که زیر تیربار گلوله می دود تعظیم کنی یا از جایت بلند شوی و برای آن که گرسنه است از عرفان یا سیاست بگویی...
به تناسب ها و اولویت ها اشاره می کند.

1396/10/16 23:01
همایون

با احتیاط می‌‌توان این را از غزل‌های ابتدایی و پیش از شمس شمرد
هر چند دو مصرع زیبا دارد
این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
ساغر پیشین و امت یاسین و امت عیسی و باده انگوری ترکیبات کمیاب در غزل‌های آتشین اند و اغلب در غزل‌های معمولی‌ ابتدایی آماده است
جایی‌ می‌‌گوید
سوره یاسین بسی خواندم از عشق و ذوق
زان که مرا خوانده بود سوره یاسین من
و جایی‌ دیگر
جان ویسند و رامین سخت شیرین شیرین
مفخر آل یاسین وز خدا ارمغانی
اما در جایی‌ دیگر چنین می‌‌سراید
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی

1398/03/26 04:05
احسان

درباره این بیت که سوال شد:
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می‌جو

در معنای الفاظ درست گفتند دوستان.
به نظر می رسد معنی این باشد که :
اگر یک زخم برداشتی، نترس، و جا نزن، و دنبال زخمی دیگر برو. در پس این زخم هاست که ساخته و پرداخته می شوی و لایق عشق. در صف جنگ، گل و نسرین به کار رستم نمی آید. اینجا هم صف جنگ است. عشاق منتخب می شوند. و عاشق بی زخم به کار این جنگ نمی آید.
پس گر زخم خوری بر رو، رو زخم دگر می جو

1399/03/01 11:06
رشنو

بیت اول،مصراع دوم ؛ اگر "راه زن" و "راه بر" به شکل راهزن و راهبر نوشته شوند هم از نظر نگارش درست تر است و هم در خواندن شعر،خواننده دچار اشتباه نمیشوند.کمااینکه رهزن و رهبر هم امروزه "ره زن" و "ره بر" امروزه سرهم نوشته میشوند.

1403/06/12 22:09
سروش کیان‌آرا

توضیحات دکتر شفیعی کدکنی در «گزیده غزلیات شمس» چاپ بیست و هشتم:

بادۀ منصوری: شراب شوق و جذبه که در منصور (حسین‌بن منصور حلاج) بود و بر اثر همین شیدایی و شور چنان در عشق الهی مستغرق بود که خود را در میان نمی‌دید و انا الْحَق می‌گفت و بر اثر همین سخنان او را به دار آویختند و پیکرش را سوختند و خاکسترش را به امواج دجله سپردند. منصور، در ادب صوفیه، به گونۀ اسطورۀ عشق الهی درآمده است.

یاسین: سورۀ ۳۸ قرآن کریم و منظور در اینجا رسول اکرم (ص) است که بنا بر تفاسیر طرف خطاب یاسین است.

کار تو کند چون زر: کار چون زر شدن (از تعبیرات قدیمی و رایج در ادب فارسی)، سامانی سخت خوش یافتن.