غزل شمارهٔ ۷۹۵
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
سوی زنگی شب از روم لوایی برسد
به برهنه شده عشق قبایی بدهند
وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد
این همه کاسه زرین ز بر خوان فلک
بهر آنست که یک روز صلایی برسد
بره و خوشه گردون ز برای خورش است
تا ز خرمنگه آن ماه عطایی برسد
عاشقان را که جز این عشق غذایی دگرست
کاسه کدیه ایشان به ابایی برسد
نوخرانی که رهیدند ز بازار کهن
کهنه کاسد ایشان به بهایی برسد
مه پرستان که ستاره همه شب میشمرند
آخر این کوشش و اومید به جایی برسد
رو ترش کرده چو ابری که ببارید جفا
از وفا رست جفا هم به وفایی برسد
آنک دانست یقین مادر گلها خارست
همچو گل خندد چون خار جفایی برسد
خضری گرد جهان لاف زد از آب حیات
تا به گوش دل ما طبل بقایی برسد
گر ز یاران گل آلود بریدی مگری
چون ز گل دور شود آب صفایی برسد
دل خود زین دودلان سرد کن و پاک بشوی
دل خم شسته شود چون به سقایی برسد
ناسزا گفتن از آن دلبر شیرین عجبست
ناسزا گفت که تا جان به سزایی برسد
یار چون سنگ دلان خانه ما را بشکست
تا که هر خانه شکسته به سرایی برسد
دوش در خواب بدیدم صلاح الدین را
گسترد سایه دولت چو همایی برسد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
سوی زنگی شب از روم لوایی برسد
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که نوری از خورشید به طرف شب تاریک بیاید و به گوشهای از دنیای راه یابد.
به برهنه شده عشق قبایی بدهند
وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد
هوش مصنوعی: عشق را به گونهای زینت ببخشند که زیباییاش بیشتر نمايان شود و آن دوست (یار) هم از زیباییاش نوایی دلنشین و شیرین به همراه داشته باشد.
این همه کاسه زرین ز بر خوان فلک
بهر آنست که یک روز صلایی برسد
هوش مصنوعی: این همه ظروف طلا و نقرهای که بر سر سفره آسمان قرار دارد، به این خاطر است که یک روز صدایی به گوش برسد.
بره و خوشه گردون ز برای خورش است
تا ز خرمنگه آن ماه عطایی برسد
هوش مصنوعی: درختان و خوشههای گردو به دلیل تابش خورشید وجود دارند تا از ذخیره آن ماه، محصولی به دست آید.
عاشقان را که جز این عشق غذایی دگرست
کاسه کدیه ایشان به ابایی برسد
هوش مصنوعی: عاشقان تنها به عشق زندهاند و هیچ چیز دیگری برایشان اهمیت ندارد؛ آنها اگر بخواهند، میتوانند به سادگی از هر چیز دیگری بگذرند و تا آخر عمر فقط به عشق خود بپردازند.
نوخرانی که رهیدند ز بازار کهن
کهنه کاسد ایشان به بهایی برسد
هوش مصنوعی: نوخرانی که از بازار قدیمی رهایی پیدا کردند، حالا میخواهند کالاهای بیکیفیت آنها به قیمتی مناسب فروخته شود.
مه پرستان که ستاره همه شب میشمرند
آخر این کوشش و اومید به جایی برسد
هوش مصنوعی: عاشقان ماه که تمام شبها را به شمارش ستارهها میگذرانند، آیا این تلاش و امیدشان به جایی خواهد رسید؟
رو ترش کرده چو ابری که ببارید جفا
از وفا رست جفا هم به وفایی برسد
هوش مصنوعی: چهرهای درهم کشیده و ناراحت مانند ابری که باران میبارد، نشان از نادیده گرفتن لطف و محبت دارد. بیرحمی میتواند به وعدههای درست و وفاداری هم آسیب برساند.
آنک دانست یقین مادر گلها خارست
همچو گل خندد چون خار جفایی برسد
هوش مصنوعی: مادر گلها به خوبی میداند که خارها نیز وجود دارند و در عین حال، مانند گل با خنده و شادی زندگی میکنند، حتی اگر خارها روزی ناملایمتیهایی برایشان ایجاد کنند.
خضری گرد جهان لاف زد از آب حیات
تا به گوش دل ما طبل بقایی برسد
هوش مصنوعی: خضر، که نماد زندگی جاودان است، در سراسر دنیا ادعا کرد که از آب حیات برخوردار است. این ادعا به گوش دل ما رسید و توجه ما را جلب کرد.
گر ز یاران گل آلود بریدی مگری
چون ز گل دور شود آب صفایی برسد
هوش مصنوعی: اگر از دوستانی که ناباب هستند جدا شوی، نگران نباش. همچنان که آب زلال دور از گل، پاکی و صفا را به خود میگیرد، تو هم میتوانی به آرامش و خلوص درون برسی.
دل خود زین دودلان سرد کن و پاک بشوی
دل خم شسته شود چون به سقایی برسد
هوش مصنوعی: دل خود را از این غم و اندوه پاک کن و از خلوص دل، به مانند بادهای که در دست ساقی است، تازه و شفاف شو.
ناسزا گفتن از آن دلبر شیرین عجبست
ناسزا گفت که تا جان به سزایی برسد
هوش مصنوعی: ناسزا گفتن از آن دلبر شیرین، کار عجیبی است؛ چراکه او با سخنانش، حسرتی به دل مینهد که جان را به درستی میسوزاند.
یار چون سنگ دلان خانه ما را بشکست
تا که هر خانه شکسته به سرایی برسد
هوش مصنوعی: دوست ما مانند افراد سنگدل، دل ما را شکست و باعث شد که هر خانه شکستهای به مکانی برای ناراحتی تبدیل شود.
دوش در خواب بدیدم صلاح الدین را
گسترد سایه دولت چو همایی برسد
هوش مصنوعی: دیشب در خواب صلاحالدین را دیدم که سایه دولتش مانند پرندهای بزرگ و شکوهمند گسترده شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۹۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/08/31 06:10
همایون
غزلی متفاوت از جلال دین در دوره خاصی از زندگی که نشانه صافی و صداقت همیشگی وجود اوست، که بیهوده لاف مستی و شکوه سروری و شادمانی نوروزی و پادشاهی سرزمین معنی سر نمی دهد. غزلی امیدوارانه در دل تاریکی ها و نومیدی، فاصله ای تا پیدا شدن حسام دین و آغاز مثنوی ماه نامه، و تابش ضیاء حق و خورشید شب نشینان، امید مه پرستان، غذای روح عاشقان، خنده گل شناسان