گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۷

آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند
هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود
هر کی داند لب تو قصه ساغر نکند
چون رسد طره تو مشک دگر دم نزند
چون رسد پرتو تو عقل دگر سر نکند
مالک الملک چنان سنجق عشاق فراشت
که کسی را هوس ملکت سنجر نکند
تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نیست
جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند
دل ویران که در و گنج هوای ابدیست
رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نکند
من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چیز
که دلارام به یک غمزه میسر نکند
توبه کردم که نگویم من از آن توبه شکن
هر کی بیند شکنش توبه دیگر نکند
یا رب ار صبر نیابد ز تو دل ز آتش عشق
تا ابد قصه کند قصه مکرر نکند
گرچه با خاک برابر کند او قالب ما
خاک ما را به دو صد روح برابر نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند
هوش مصنوعی: هر چه که زیبایی‌ها و نور صورت تو رقم بزند، مانند آن نیست که عشق تو در دل ایجاد می‌کند؛ شور و هیجانی که عشق تو به وجود می‌آورد، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند چنین اثری بگذارد.
هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود
هر کی داند لب تو قصه ساغر نکند
هوش مصنوعی: هر کس که چهره تو را ببیند، دیگر به باغ و گلشن نمی‌رود و هر کسی که طعم لب‌های تو را چشیده باشد، به فکر شراب و ساغر نخواهد افتاد.
چون رسد طره تو مشک دگر دم نزند
چون رسد پرتو تو عقل دگر سر نکند
هوش مصنوعی: زمانی که موی تو به چهره می‌آید، هیچ عطری دیگر نمی‌تواند خود را نشان دهد و هنگامی که نور چهره‌ات می‌تابد، هیچ‌ عقل و درکی نمی‌تواند به خود فکر کند.
مالک الملک چنان سنجق عشاق فراشت
که کسی را هوس ملکت سنجر نکند
هوش مصنوعی: خداوندی که بر همه چیز سلطه دارد، به گونه‌ای عشق و محبت را در دل عاشقان قرار داد که هیچ‌کس جرأت نکند به آرزوی سلطنت و قدرت برسد.
تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نیست
جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند
هوش مصنوعی: زیبایی‌ای که در آسمان‌های هفتگانه وجود ندارد، فقط در دل‌های پریشان و رنج‌کشیده مورد توجه قرار می‌گیرد.
دل ویران که در و گنج هوای ابدیست
رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نکند
هوش مصنوعی: دل ویرانی که آرزوی جاودانگی را در خود دارد، چرا چهره عاشق مانند چهره طلا نمی‌درخشد و زیبا نمی‌نماید؟
من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چیز
که دلارام به یک غمزه میسر نکند
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم آنچه را که دلبر با یک نگاهش به دست نمی‌آورد، چیست.
توبه کردم که نگویم من از آن توبه شکن
هر کی بیند شکنش توبه دیگر نکند
هوش مصنوعی: من از توبه کردن پشیمان شدم، چون هر کسی که در چهره توبه‌شکن من را ببیند، دیگر جرات نمی‌کند توبه کند.
یا رب ار صبر نیابد ز تو دل ز آتش عشق
تا ابد قصه کند قصه مکرر نکند
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر دل نتواند از عشق تو صبر کند، تا ابد داستانی خواهد گفت، اما هرگز داستانی تکراری را بازگو نخواهد کرد.
گرچه با خاک برابر کند او قالب ما
خاک ما را به دو صد روح برابر نکند
هوش مصنوعی: اگرچه او ما را با خاک یکی کند، اما نمی‌تواند روح ما را به دو صد برابر افزایش دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۸۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/02/19 15:05
قیدی

بعد از بیت توبه کردم که .... بیت زیر جا مانده است:
قیمت فهم من است این نیود قیمت عشق
جز که گوهر صنما قیمت گوهر نکند