گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۳

ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند
باده عشق عمل کرد و همه افتادند
همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد
کله از سر بنهادند و کمر بگشادند
این همه عربده و تندی و ناسازی چیست
نه همه همره و هم قافله و هم زادند
ساقیا دست من و دامن تو مخمورم
تو بده داد دل من دگران بیدادند
من عمارت نپذیرم که خرابم کردی
ای خراب از می تو هر کی در این بنیادند
ای خدا رحم کن آن را که مرا رحم نکرد
به صفات تو که در کشتن من استادند
بیخودم کن که از آن حالتم آزادیهاست
بنده آن نفرم کز خود خود آزادند
دختران دارم چون ماه پس پرده دل
ماه رویان سماوات مرا دامادند
دخترانم چو شکر سرتاسر شیرینند
خسروان فلک اندر پیشان فرهادند
چون همه باز نظر از جز شه دوخته‌اند
گرد مردار نگردند نه ایشان خادند
همه لب بر لب معشوق چو نی نالانند
دل ندارند و عجب این که همه دلشادند
گر فقیرند همه شیردل و زربخش اند
این فقیران تراشنده همه خرادند
خود از آن کس که تراشیده تو را زو بتراش
دگران حیله گر و ظالم و بی‌فریادند
رو ترش کرده چرایی که خریدارم نیست
عاشقانند تو را منتظر میعادند
تن زدم لیک دلم نعره زنان می‌گوید
باده عشق تو خواهم که دگرها بادند
شمس تبریز به نور تو که ذرات وجود
همه در عشق تو موم‌اند اگر پولادند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۸۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/08/09 20:11
نازبانو

منظور حضرت مولانا ازین اشاره به دختران و دامادها دقیقا چون می تونه باشه ؟

1396/01/18 20:04
طاها موسوی

ناز بانو" گرامی:
ان چه که من از بیت مورد اشاره شما میفهمم اینست که چیز زیبا و انتزاعی درون دل من است که با موجودات اسمانی همدم خواهد شد و اگر در نظر بگیریم که در شکل سنتی ازدواج خواستگاری از طرف مرد انجام میشود میتوان گفت که مولانا اغاز این جذبه روحانی را از عالم بالا میداند.دختران استعاره ای از روح کمال طلب مولانا است.البته همه اینها حدسیات شخصی ام هستند.

1403/02/14 23:05
همایون

غزل بسیار زیبا که میتوان آنرا یک شعر ناب بحساب آورد واژه دختران را به زیبایی بکار برده است برای عشق درونی عشقی که هم تراز بیرونی ندارد مگر دوست شایسته ای چون شمس 

میتوان آنرا از تبار زیبایی پهلوانی داستان دختران جمشید در شاهنامه دید که چشم براه فریدون اند و او را در کاخ ضحاک می یابند 

1403/03/23 23:05
همایون

کار سترگ جلال‌دین همانا به هستی آوردن عشق است، عشق گم و گنگ آسمان به زمین می آید و عاشق اینگونه خود معشوق می‌شود این کاری از تبار جمشید و فره جمشیدی است، برترین شاه در فرهنگ ایران